eitaa logo
نشرخوبیها(برخوار)
385 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
11 فایل
باسلام این کانال درراستای تبلیغ وخدمت به دین اسلام ومسلمین میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢 👈 نتيجه توسل به حضرت زينب علیها السلام مرحوم حجّة الاسلام سيدعلينقي فيض الاسلام داراي عمر بابركت بود و كتابهاي بسيار و ارزنده اي مثل ترجمه بر نهج البلاغه ، و صحيفه سجاديه و قرآن از خود به يارگار گذاشت . از جمله كتابهاي او، كتابي است بنام ((خاتون دوسرا)) كه ترجمه كتاب ((سيدتناالمعصومة زينب الكبري )) علیه السلام مي باشد. وي در مقدمه اين كتاب ، مطلبي را درباره انگيزه نگارش اين كتاب نوشت كه خلاصه اش اين است : ((به مرضي گرفتار شدم ، كه طول كشيد و مداواي پزشكان مؤ ثر نشد، براي طلب شفا، همراه خانواده به كربلا رفتم ، و بيماريم بيشتر شد به نجف اشرف رفتم ، همچنان بيماري مرا سخت در فشار قرار می داد ، تا اينكه روزي در نجف اشرف يكي از دوستان كه از زائران بود مرا با عده اي از علماء به خانه خود دعوت كرد، به خانه او رفتيم ، در آن مجلس ، يكي از علما فرمود: پدرم مي گفت هر گاه حاجت و خواسته اي داري ، خداوند متعال را سه بار به نام حضرت زينب كبري سلام الله علیها بخوان كه بدون شك ، خداوند خواسته ات را روا مي سازد، من هم سه بار خداوند را به مقام زينب كبري سلام الله علیها خواندم و شفايم را از خداوند خواستم ، بعلاوه نذر كردم كه اگر سلامتي خود را باز يابم ، كتابي در شرح زندگي حضرت زينب علیه السلام بنويسم ، سپاس خداي را كه پس از مدت كوتاهي شفا يافتم و سپس با يادآوري يكي از دخترانم به نذر خود وفا كرده و اين كتاب (خاتون دو سرا) را نوشتم . مرحوم فيض السلام اين كتاب را شب يكشنبه 25 صفر 1395 هجري قمري شروع كرده و غروب روز جمعه 15 جمادي الاولي همانسال به پايان رساند. به اين ترتيب با توسل به پيشگاه شيرزن كربلا حضرت زينب علیه السلام نتيجه گرفت و به نذر خود وفا كرد. 📚داستان دوستان بندگی کبری سلام الله علیها محرم است وماه عزا همراه بابرنامه های متناسب باآن ازقبیل ؛ سخنرانیها ؛ روضه ها ؛ سینه زنیها ؛ مداحی ها و... در برای دیدن کلیپهای جذاب وآموزنده دیگر ☺️به کانال ماملحق شوید👇 ............................................... @nashreborkhar ............................................... آیدی @Yashmi110 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @nashreborkhar ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
💠 ✅حکایت افزایش سی سال طول عمر مردی که در پایین پای حضرت علی اکبر علیه السلام دفن شد 🔹روزی فردی به نام حاج عبدعون برادرش را که به مرض سختی دچار شده بود نزد حافظ الصحه یکی از سه پزشک معروف کربلا برد پس از چند ماه معالجه، هر روز حال او بدتر می‌شد عبدعون نزد پزشک می‌رود و سخنان زشتی به او می‌گوید که اسمت خیلی بزرگ است، ولی از معالجه تو سودی ندیدیم بعد بدون خداحافظی می‌رود، اما بر خلاف انتظار از آن روز به بعد حال برادرش بهتر می‌شود و یک دفعه شفا می‌یابد نزد حافظ الصحه می‌رود و عذر خواهی می‌کند. حافظ الصحه می‌گوید: بنشین تا برایت بگویم، من بعد از سخنان تو خیلی دل شکسته شدم. ظهر، هنگام ادای نماز به حضرت علی اکبر علیه السلام متوسل شدم و گفتم:‌ای نور چشم حسین علیه السلام تو را به حق پدرت قسم می‌دهم که شفای این مریض را از خدا بخواه دیدی چگونه به من توهین کرد؟ بسیار گریه کردم همان شب در خواب خدمت آقا علی اکبر علیه السلام شرف یاب شدم عرض ادب کردم و همان مطلب را تکرار کردم. حضرت علی اکبر علیه السلام فرمودند: من شفای آن مریض را از خدا خواستم و از هاتفی شنیدم که این مریض مردنی است و تا نه روز دیگر می‌میرد ولی به برکت دعا و شفاعت شما خدا با شفای او سی سال به عمرش افزوده است و از همین ساعت او را شفا دادیم. آن مرد سی سال دیگر عمر کرد و در هفتاد سالگی وصیت کرد پیکرش را پایین پای حضرت علی اکبر علیه السلام دفن کنند. خورشید جوانان» کرامات حضرت علی اکبر علیه السلام علیه السلام محرم است وماه عزا همراه بابرنامه های متناسب باآن ازقبیل ؛ سخنرانیها ؛ روضه ها ؛ سینه زنیها ؛ مداحی ها و... در برای دیدن کلیپهای جذاب وآموزنده دیگر ☺️به کانال ماملحق شوید👇 ............................................... @nashreborkhar ............................................... آیدی @Yashmi110
💠 👈عاقبت یک لحظه ادب و احترام به امام حسین علیه السلام 💠آیت الله اراکی فرمودند: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. 🔹پرسیدم : چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر. سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه ی مولایم حسین علیه اسلام است! گفتم : چطور؟ 💠با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید. ناگهان به خود گفتم : میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد. 🌷آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین علیه السلام آمد و فرمود: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ. باشد تا در قیامت جبران کنیم! 🔶 همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست. جواب، عشق به مولایش امام حسین علیه السلام بود. محرم است وماه عزا همراه بابرنامه های متناسب باآن ازقبیل ؛ سخنرانیها ؛ روضه ها ؛ سینه زنیها ؛ مداحی ها و... در برای دیدن کلیپهای جذاب وآموزنده دیگر ☺️به کانال ماملحق شوید👇 ............................................... @nashreborkhar ............................................... آیدی @Yashmi110
3.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸ماجرای تاجری که نامه عملش به دست امام حسین رسید حاج غلامرضا در مداحی منحصر به فرد خود داستان کوتاهی از برپایی هیتی در یزد را برای مردم می‌گوید اگردوست داشتیدبه کانال ماهم یه سری بزنید برای دیدن کلیپهای جذاب وآموزنده ☺️به کانال ماملحق شوید👇 ............................................... @nashreborkhar ............................................... آیدی @Yashmi110
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔸حکایت تاجر یزدی که چکی را برای مجلس علیه‌السلام بدون نگاه کردن به مبلغ آن امضاء کرد. 🎙 به روایت حاج غلامرضا سازگار ◾️برای دوستان‌تان ارسال كنيد اگردوست داشتیدبه کانال ماهم یه سری بزنید برای دیدن کلیپهای جذاب وآموزنده ☺️به کانال ماملحق شوید👇 ............................................... @nashreborkhar ............................................... آیدی @Yashmi110
💠 👈سرنوشت عجیب یک جنایتکار ♦️31 سال پیش در ماجرای قیام شیعیان عراق به دستور صدام معدوم، دامادش حسین کامل المجید مامور می‌شود تا قیام مردم شهر کربلا را سرکوب کرده و هرکسی در بارگاه سید شهدا علیه السلام حضور دارد را قتل عام کنند. 🔹شاهدان قضیه نقل می‌کنند: ♦️حسین کامل رو به حرم میگه ای حسین تو حسینی و منم حسین ومن توپ ۱۰۶ دارم و تو نداری و یک شلیک به حرم مطهر می کنه. 🔹بعدها حسین کامل با صدام به مشکل می خوره و به اردن فرار می کنه ، 🔹صدام فریبش میدهد و میگه برگرد کارت ندارم ، بعد از مدتی که حسین کامل به عراق بر می گردد ، صدام بهانه می کند و حکم بازداشت او رو می دهد و حسین کامل تو ویلایی که داشته محاصره میشه و با محافظان با تیم مامور بازداشت در گیر میشه ، گویا بعثی ها رسم داشتند که وقتی یکی از مخالفان رو دستگیر می کردند خانه اش رو خراب می کردند ، در اون موقع فرمانده تیم بازداشت حسین کامل دستور میدهد که یک ۱۰۶ بیارید تا خانه رو روی سرشان خراب کنیم ، و با ۱۰۶ اونقدر به ویلا شلیک می کنند تا کاملا خراب میشه ، 🔸بعداً متوجه می شوند که این ۱۰۶ دقیقا همونی هست که کامل باهاش به حرم امام حسین علیه السلام شلیک کرده است. (سرنوشت خود صدام هم که بر همگان روشن است) ◾️برای دوستان‌تان ارسال كنيد اگردوست داشتیدبه کانال ماهم یه سری بزنید برای دیدن کلیپهای جذاب وآموزنده ☺️به کانال ماملحق شوید👇 ............................................... @nashreborkhar ............................................... آیدی @Yashmi110
12.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 تکان دهنده دختری که زشت بود و شب عروسی به امام حسین( علیه السلام ) متوسل شد. و باعنایت آن حضرت سفید بخت شد. لطفا ببینید ◾️برای دوستان‌تان ارسال كنيد اگردوست داشتیدبه کانال ماهم یه سری بزنید برای دیدن کلیپهای جذاب وآموزنده ☺️به کانال ماملحق شوید👇 ............................................... @nashreborkhar ............................................... آیدی @Yashmi110
🔵 ✅شفای مفلوج ✍️یکی از بزرگان در زمان طاغوت دو پسر خود را از دست داده بود. همسرش بابت بی تابی های زیاد فلج شد و چشم ها و جوانی خود را نیز تقریبا از دست داد و به نوعی پیری زودرس گرفت. بنا شد این زن را به تهران ببرند بخوابانند و درمان شود. شوهرش میگفت: دیدم فردا اول صبح قراره همسرم را ببرند، بچه ها هم بی سرپرست اند. نگران شدم و به امام زمان متوسل شدم و به خدا گفتم لطفی کن که امام زمان زمان به ما عنایت بکنند. میبینی که وضع ما ناراحت کننده است... نصف شب دیدم چراغ ها روشن شد و سر و صدا بلند شد. گفتم چه شده؟ آمدم پایین یک دخترِ کوچک داشتم جلو آمد و گفت بابا، مامانم خوب شد. جلو رفتم دیدم سالم است، پیری زودرس او هم برگشته و جوان شده و چشم هایش هم خوب شده. بعدا خود زن قضیه را تعریف کرد و گفت: تنها در اتاق خواب بودم یکدفعه اتاق روشن شد نور مقدس حضرت مهدی رو به من کرد و فرمود: برخیز به شرطی که دیگر بی تابی نکنی. بلند شدم، آقا از اتاق بیرون آمدند و من هم به همراهش رفتم یک وقت متوجه شدم که من سالم هستم. 💥زنی که فلج بود به تمام معنی سالم شد، چشم ها و جوانی اش هم برگشت. وقتی ما چنین آقایی را داشته باشیم حیف است به آقا امام زمان بی توجه باشیم و اتفاقا همه ما هم بی توجه ایم. 📚جهاد با نفس؛ (آیت الله مظاهری) ص۴۳۲ ◾️برای دوستان‌تان ارسال كنيد اگردوست داشتیدبه کانال ماهم یه سری بزنید برای دیدن کلیپهای جذاب وآموزنده ☺️به کانال ماملحق شوید👇 ............................................... @nashreborkhar ............................................... آیدی @Yashmi110
💠 👈ماجرای شنیدنی *شمر ارمنی* *محله سیچان پاچنار* اصفهان؛ محله ی سیچان به دلیل دور بودن از رودخانه زاینده رود با نهرهایی که اصفهانی ها، به آن *مادی* می گویند نوشیده می شده است و تعداد زیادی از این مادی ها در محله مشاهده می شود که در مراسم عاشورا به عنوان *نهر علقمه* از آنها استفاده می شده است. از طرفی این محله با *محله جلفای ارامنه اصفهان* مجاورت دارد. معروف است که *شمر سیچان* در روز عاشورا ناگهان به هنگام شروع تعزیه و با هدف اخذ مبلغی گزاف *دبه* می کند که من دیگر شمر نمی شوم چون منفور اهل محل شده ام و دیگر از من جنسی نمی خرند که با وساطت اهل محل هم به دلیل مطالبه مبلغ گزافی که از توان پرداخت هیات مذهبی خارج بوده از طرف وی که گویا هدف اصلی او نیز از طرح این ادعا نیز به همین دلیل و یا علل دیگری بوده است ره به جایی نمی برد. ناگهان یکی از بزرگان هیات فکر جدیدی به مغزش خطور می کند که با توجه به همجواری محله سیچان و محله ارامنه جلفا به آن طرف خیابان حکیم نظامی می رود که عموماً پیر مردهای ارمنی نشسته و آفتاب می گیرند و به آنها شرح ماوقع را می گوید: *موسیو میایی* شمر بشی ما شمر نداریم؟ موسیو در ابتدا مخالفت می کند و در نهایت با پاکتی سیگار و پول ناچیزی راضی می شود که شمر شود و با آموزش بزرگ هیأت می بایست با پوشیدن لباس شمر و گرفتن شمشیر در دست هیچ کاری به جز ممانعت از برداشتن آب از نهر علقمه *(یکی از همان مادی ها که به عنوان نهر علقمه مراسم در کنار آن برپا شده بود)* نداشته باشد و با توجه به لهجه ارمنی، حرف دیگر و یا کار دیگری که منجر به خراب شدن مراسم شود نکند. او این شرط را می پذیرد و تعزیه آغاز می شود با شمر ارمنی القصه در ابتدا یکی از یاران امام حسین برای برداشتن آب می آید و خطبه ای می خواند که *ای شمر بگذار ما اب ببریم* که شمر ارمنی (موسیو) در ابتدا دلش به حال یار امام حسین می سوزد. مردم هم همه گریه می کردند و او مردد بوده ولی النهایه با نهیب و اشارات بزرگان هیات مخالفت می کند و با همان لهجه ارمنی و با بی میلی می گوید: *نه، نه نمی شه آب ببری* و موضوع این بار به خیر می گذرد. اما این ماجرا تمامی نداشته و برای بار دوم و این بار حضرت ابوالفضل با خطبه ای غراء به سمت نهر علقمه آمده و شمر ارمنی را مخاطب قرار داده به صورتی که اشک در چشمان شمر حلقه زده و قصد اجازت به بردن آب را داشته (حالا به این کاری نداریم که شمر تو عزاداری گریه کنه چی می شه) که بزرگان کلاه از سر برداشته و موهای خود را می کنند که مبادا کوتاه بیایی و با اشارات و التماس این بار هم شمر بیچاره کوتاه نمی آید و باز هم و این بار در کمال بی میلی می گوید: *نه والله نمی شه آب ببری، والله نمی شه!!* گریه و ناله و شیون عزاداران را به اوج می رساند وقتی برای بار سوم امام حسین برای بردن آب با خطبه ای دلسوز می آید. ناله ها و شیون ها این بار بر خلاف دو بار قبلی بند دل شمر را پاره می کند و با توجه به اشارات مکرر بزرگان او را نهیب میزدند. این بار شمر بدبخت *هق هق کنان خطاب به امام حسین با همان لهجه ارمنی می گوید: *بابا! والله من میخوام آب بدم، این مسلمونا نمیذارن!!!* ◾️برای دوستان‌تان ارسال كنيد اگردوست داشتیدبه کانال ماهم یه سری بزنید برای دیدن کلیپهای جذاب وآموزنده ☺️به کانال ماملحق شوید👇 ............................................... @nashreborkhar ............................................... آیدی @Yashmi110
💠 👈اهمیت برای حضرت علیه السلام در یکی از شهرهای هند، شخصی از دوستان اهل بیت(علیهم‌السلام) ثروت فراوانی داشت، هر سال در ماه محرم مجلس عزای سیدالشهداء علیه‌السلام برپا می‌کرد و مال زیادی صرف می‌نمود، و در روز و شب سفره می‌انداخت و فقرا و بیچارگان را اطعام می‌کرد، تا اینکه به فرماندار آن منطقه خبر دادند و فرماندار چون دشمن اهل بیت(علیهم‌السلام) بود، دستور داد او را حاضر کردند،‌وی را دشنام داد و امر کرد که او را بزنند و اموال او را مصادره نمایند. آنچه از ثروت و غلامان داشت همه را گرفتند،‌چون ماه محرم رسید آن شخص بسیار ناراحت شد، چون نمی‌توانست مجلس بگیرد. زن صالحه‌ای داشت گفت: برای چه ناراحتی،‌چرا گریه می‌کنی؟‌ پاسخ داد: چون نمی‌توانم عزا داری امام حسین(علیه السلام) را بپا کنم. زن گفت: نارحت نشو،‌برای ما فرزندی است او را به شهر دوری ببر و به اسم غلام بفروش و از پول آن خرج عزاداری نما. آن مرد خوشحال شد،‌سراغ جوانش آمد و به او حکایت را بیان کرد، آن جوان گفت: من خود را فدای حسین فاطمه می‌کنم. پس آن مرد جوانش را به شهری دور برد و او را به بازار آورد. مردی جلیل القدر و نورانی را دید، به او گفت: با این جوان چه اراده داری؟ گفت: او را می‌فروشم. به هر مقدار که گفت، بدون چانه زدن او را خرید. آن تاجر با خوشحالی به شهر خود بازگشت و به خانه رفت و جریان را برای زن خود نقل می‌کرد که جوان از در وارد شد. آن مرد گفت: مگر فرار کردی؟ گفت: نه، گفت: برای‌ چه آمدی؟‌ جوان گفت: وقتی که تو بازگشتی گریه گلویم را گرفت. آن بزرگوار به من فرمود: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: برای فراق آقایم، چون خوب مولایی داشتم به من نهایت احسان می‌نمود. ان بزرگوار فرمود: تو غلام او نیستی بلکه فرزند او می‌باشی. گفتم: ای سید و آقای من، شما کیستید؟ فرمود: من آنم که پدرت به خاطر من تو را فروخت. «انا الغریب المُشَرَّد، اَنا الَّذی قَتَلوُنی عَطشانا». فرمود: ناراحت نشو، من تو را به پدرت بر می‌گردانم. چون برگشتی به او بگو: والی اموال تو را برمی‌گرداند با زیادی و احسان و نیکویی فراوان. پس مرا برگردانید و از چشم من غائب شد. در این گفتگو بودند که درب خانه زده شد، چون درب را گشودند شخصی گفت: امیر را اجابت کنید. آن مرد نزد امیر حاضر شد، امیر از او تجلیل کرد، و عذر می‌آورد و طلب حلیت می‌نمود، هر چه از و گرفته بود با اضافاتی رد نمود و گفت: ای مرد صالح، در برپاداشتن عزای سیدالشهداء علیه‌السلام کوشش کن، و هر سال ده هزار درهم برایت می‌فرستم و من با خانواده و بستگان و رفقایم هدایت یافتم و شیعه شدیم. جناب امام حسین علیه‌السلام را دیدم، به من فرمودند: آیا اذیت می‌کنی کسی را که عزای من برپا می‌کند،‌و اموال و غلامانش را می‌گیری؟ هر چه از او مصادره کرده‌ای بر گردان، و گرنه به زمین دستور می‌دهم که تو را با اموالت فرو برد، در این کار تعجیل کن پیش از آنکه بلا بر تو نازل شود. 📚معالی السبطین علیه السلام کانال 🌱 🔴دوربین مخفی / روضه بی ریا گوشه خیابون ▪️دم سازنده کلیپ گرم، ◾️برای دوستان‌تان ارسال كنيد اگردوست داشتیدبه کانال ماهم یه سری بزنید برای دیدن کلیپهای جذاب وآموزنده ☺️به کانال ماملحق شوید👇 ............................................... @nashreborkhar ............................................... آیدی @Yashmi110
4.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 👈حکایت عباس چایی خور و عزتی که چای هیات حضرت علیه السلام به او داد. 🌱 🔴دوربین مخفی / روضه بی ریا گوشه خیابون ▪️دم سازنده کلیپ گرم، ◾️برای دوستان‌تان ارسال كنيد اگردوست داشتیدبه کانال ماهم یه سری بزنید برای دیدن کلیپهای جذاب وآموزنده ☺️به کانال ماملحق شوید👇 ............................................... @nashreborkhar ............................................... آیدی @Yashmi110
💠 👈قناعت از ديدگاه سلمان فارسی روزی سلمان، اباذر را به مهمانی دعوت كرد و اباذر نيز دعوت سلمان را قبول نمود و به خانه وی رفت. هنگام صرف غذا سلمان چند تكه نان خشك را از كيسه بيرون آورد و آنها را تر كرد و جلوی اباذر گذاشت. هر دو با هم مشغول ميل غذا شدند. اباذر گفت: اگر اين نان نمك نيز داشت خوب بود. سلمان برخاست و از منزل بيرون آمد و ظرف آب خود را در مقابل مقداری نمك گرو گذاشت و برای اباذر نمك آورد. اباذر نمك را بر نان می پاشيد و هنگام خوردن می گفت: شكر و سپاس خدای را كه چنين صفت قناعت را به ما عنايت فرموده است. سلمان گفت: اگر قناعت داشتيم، ظرف آبم به گرو نمی رفت. ، ج 22، ص 321 ◾️برای دوستان‌تان ارسال كنيد اگردوست داشتیدبه کانال ماهم یه سری بزنید برای دیدن کلیپهای جذاب وآموزنده ☺️به کانال ماملحق شوید👇 ............................................... @nashreborkhar ............................................... آیدی @Yashmi110