eitaa logo
نشرخوبیها(برخوار)
320 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
9 فایل
باسلام این کانال درراستای تبلیغ وخدمت به دین اسلام ومسلمین میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 🔸 ✍در زمان مرد سیه چرده و قوی هیکلی در شیراز زندگی میکرد که در میان مردم به شهرت داشت. وقتی که کریمخان میخواست بازار وکیل شیراز را بسازد، او جزء یکی از بهترین کارگران آن دوران بود... 🔸در آن زمان چرخ نقاله و وسایل مدرن امروزی برای بالا بردن مصالح ساختمانی به طبقات فوقانی وجود نداشت، بنابرین استادان معماری به کارگران تنومند و قوی و با استقامت نیاز داشتند تا مصالح را به دوش بکشند و بالا ببرند. 🔹وقتی کار ساخت بازار وکیل شروع شد و نوبت به چیدن آجرهای سقف رسید، سیاه خان تنها کسی بود که میتوانست آجر را به ارتفاع ده متری پرت کند و استاد معمار و ور دستانش آجرها را در هوا می قاپیدند و سقف را تکمیل میکردند. 🔸روزی کریمخان برای بازدید از پیشرفت کار سری به بازار زد و متوجه شد که از هر ده آجری که سیاه خان به بالا پرت میکند شش یا هفت آجر به دست معمار نمی رسد و می افتد و می شکند. 🔹کریمخان از سیاه پرسید: چه شده نکنه نون نخوردی؟؟!! قبلاً حتی یک آجر هم به هدر نمی رفت و همه به بالا میرسید! 🔸سیاه خان ساکت ماند و چیزی نگفت. اما استاد معمار پایین آمد و یواشکی بیخ گوش کریمخان گفت: قربان تمام زور و قدرت سیاه خان و دلگرمی او زنش بود، چند روزست که زن سیاه خان قهر کرده و به خانه ی پدرش رفته، 🔹سیاه خان هم دست و دل کار کردن ندارد. اگر چاره ای نیاندیشید کار ساخت بازار یک سال عقب می افتد. او تنها کسی است که میتواند آجر را تا ارتفاع ده متری پرت کند. 🔸کریمخان فوراً به خانه پدر زن او رفت و زنش را به خانه آورد. بعد فرستاد دنبال سیاه خان و وقتی او به خانه رسید با دیدن همسرش از شدت خوشحالی مثل بچه ها شروع به گریه کرد. 🔹کریمخان مقداری پول به آنها داد و گفت: امروز که گذشت اما فردا میخواهم همان سیاه خان همیشگی باشی. این را گفت و زن و شوهر را تنها گذاشت. فردا کریمخان مجدداً به بازار رفت و دید سیاه خان طوری آجر را به بالا پرت میکند که از سر معمار هم رد میشود. 🔸بعد رو به همراهان کرد و گفت ببینید عشق چه قدرتی دارد، آنکه آجرها را پرت میکرد بود نه سیاه خان. # داستان بندگی ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @nashreborkhar کانال نشرخوبیهادربرخوار ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🔹 🔸داستان گنجشک و حضرت سلیمان 🔸در زمان حضرت سلیمان دو تا گنجشک یه گوشه ای نشسته بودند. گنجشک نر به گنجشک ماده اظهار محبت می کرد. می گفت تو محبوبه منی. تو همسر منی. دوستت دارم. عاشقتم. 🔹چرا به من کم محبتی؟ چرا محلم نمیذاری؟ فکر کردی من کم قدرت دارم تو این عالم عیال؟ من اگه بخوام می تونم با نوک منقارم تخت و تاج سلیمان رو بردارم بندازم تو دریا. 🔸باد که مسخر سلیمان بود پیام رو به گوش سلیمان رسوند. حضرت تبسمی کرد و فرمود اون گنجشک ها رو بیارید پیش من آوردند. سلیمان به گنجشک نر گفت خوب ادعاتو اجرا کن بینم. گفت من چنین قدرتی ندارم. 🔹سلیمان گفت پس الان به همسرت گفتی؟ گفت خوب شوهر گاهی جلو همسرش کلاس میاد یه خالی ای می بنده. عاشق که ملامت نمیشه. من عاشقم. یه چی گفتم ولی یا نبی الله واقعا دوسش دارم. این به ما محل نمیذاره. 🔸حضرت به گنجشک ماده گفت اینکه به تو اظهار محبت میکنه چرا محلش نمیدی؟ گفت یا نبی الله چون دروغ میگه هم منو دوست داره هم یه گنجشک دیگه رو. 🔹مگه تو یک دل چند تا محبت جا میگیره؟ این کلام در دل حضرت سلیمان چنان اثری گذاشت که تا چهل روز گریه می کرد و فقط یک دعا می کرد. می گفت: الهی دل سلیمان رو از محبت غیر خودت خالی کن.🤲  # داستانهای آموزنده ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @nashreborkhar کانال نشرخوبیهادربرخوار ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🌸🍃🌸🍃 ✍روزی مجنون آهنگ دیار لیلی کرد. با بی قراری برشتری سوار شد و با دلی لبریز از مهر به جاده زد. در راه گاه خیال لیلی آنچنان او را باخود می برد. شتر نیز در گوشه ی آبادی بچه ای داشت. 🔸او هر بار که مجنون را از خود بیخود می دید به سوی آبادی بازمی گشت و خود را به بچه اش می رساند. مجنون هر بار که به خود می آمد در می یافت که فرسنگ ها راه را بازگشته است. 🔹او سه ماه در راه ماند پس فهمید که آن شتر با او همراه نیست. پس او را رها کرد و پای پیاده به سوی دیار لیلی به راه افتاد..... ✍به راستی مولانا با این حکایت نشان می دهد که روح ما همان مجنون است و عشق معنوی حق ، همان لیلی است. تن ما همان شتر است و وابستگی ها و دل مشغولی های جهان مادی بچه آن شتر است. 🔹وقتی از علت حقیقی بودنمان در جهان مادی که همانا شناخت حقیقت خویشتن است غافل شویم و به آن نپردازیم، به تن و خواسته های گذرای مادی تن سرگرم می شویم و از رسیدن به حقیقت بازمی مانیم. 🔸بهتراست موانع رسیدن به وصال را کنار بزنیم و با گام استوارتر عزم خانه ی دوست کنیم ...   آموزنده ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @nashreborkhar کانال نشرخوبیهادربرخوار ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
✍علامه جعفری(ره) : اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی می ورزد، کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است اما کسی که عشقش خداست، ارزشش اندازه . ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @nashreborkhar کانال نشرخوبیهادربرخوار ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🌷🌷 🗓امروز 10 اردیبهشت 1403 🌷 تا 😍 🌸در پنجہ همچون شڪارم ✨گر او ڪفر اسٺ،ڪفر آشڪارم 🌸ٺا پنجاه و هفت شد انٺظارم ✨من را به جز عشق دیگر چہ ڪارم ❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @nashreborkhar کانال نشرخوبیهادربرخوار ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ♨️
🌱‌موقع ، الله اکبر را که می‌گفتند، صیاد هم نمازش را می‌گفت! این چیزی بود که من هیچ وقت ندیدم که ترکش کند! اصلاً جزو متعلقاتش بود! دیده‌اید بعضی چیزها همیشه همراه آدم هست؛ نماز اوّل وقت هم همیشه همراه او بود! چنان الله اکبر میگفت که انگار آخرش را می‌خواند! ‌چنان با نماز میخواند که گویی به وصل شده است! می گفت : هرچه دارم، از نماز دارم. تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم. وقت هایی که خانه بود، نماز مغرب و عشا را به جماعت می خواندیم. به امامت خودش. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @nashreborkhar کانال نشرخوبیهادربرخوار ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🌼🌼🌼 🗓امروز 31 خرداد 1403 🌷 تا 😍 اين قسمتےاز زندگےناب من اسٺ مرهمے بر دل بيچاره و بےتاب من اسٺ روزها را سپرے مےڪنم از علـے 5 روز دگر مولای من است ✨🌺 ❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @nashreborkhar کانال نشرخوبیهادربرخوار ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🌼🌼🌼 🗓امروز 01 تیر 1403 🌷 تا 😍 اين قسمتےاز زندگےناب من اسٺ مرهمے بر دل بيچاره و بےتاب من اسٺ روزها را سپرے مےڪنم از علـے 4 روز دگر مولای من است ✨🌺 ❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @nashreborkhar کانال نشرخوبیهادربرخوار ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️