بسم الله الرَّحمٰن الرَّحیٖم
#نشان_آدمیّت:
همه با ادب و #احترام نشسته بودند و از اینکه می توانند چهره ی نورانی #پیامبر خدا را مشاهده کنند، لذّت می بردند.
مردی وارد مجلس شد.
از ظاهر آراسته و لباس های گرانقیمتش فهمیده می شد که #شخص ثروتمندی است.
#مرد دیگری وارد شد و درست در کنار مرد ثروتمند نشست؛
که البته خیلی با او تفاوت داشت. #لباس های کهنه و پوسیده و ظاهر ژولیده ی او، خبر از #فقر و تنگ دستی اش می داد.
#مرد_ثروتمند از این که آن مرد کنارش نشسته بود، اخم هایش را درهم کرد و خود را کنار کشید و بخشی از لباسش را که زیر پای مرد فقیر افتاده بود، با #عصبانیت به طرف خود کشید.
#پیامبر که این صحنه را مشاهده کرد، با ناراحتی رو به مرد ثروتمند کرد و فرمود:
چه شد؟
ترسیدی که از فقر او چیزی به تو برسد؟!
مرد ثروتمند عرض کرد: نه.
پیامبر فرمود: پس شاید ترسیدی که کهنگی لباس او، لباس تو را هم کهنه کند؟!
مرد که از شرمندگی می خواست #زمین دهان باز کند و او را فرو بَرَد، پاسخ داد: نه.
پیامبر به او فرمود: پس چرا این کار را کردی؟
گفت: #شیطان، کارهای زشتم را در نظرم زیبا و #کار_های زیبایم را زشت جلوه داد؛
ولی در مقابل این اشتباهم حاضرم نیمی از ثروت خود را به او بدهم. پیامبر به مرد فقیر فرمود:
آیا پیشنهاد او را می پذیری؟
مرد فقیر پاسخ داد: نه.
مرد ثروتمند با تعجّب پرسید: چرا؟!
در پاسخ شنید:
می ترسم ثروتمند شوم و این ویژگی بد تو به من هم #سرایت کند!
#مشرکان ثروتمند بارها نزد او آمدند و #اعتراض کردند که :
چرا با افراد #فقیر و تنگدست رفت و آمد می کند،
حتی پیشنهاد کردند که :
اگر فقیران را از اطراف خود دور کند، به او #ایمان آورده، از او #حمایت خواهند کرد؛
ولی خدا آیاتی را نازل کرد و با قاطعیت به پیامبرش فرمان داد که :
به هیچ وجه مسلمانان تنگ دست را از کنار خود طرد نکند؛
زیرا اگرچه آنان از #مال_دنیا چیزی نداشتند، ایمان و #عبادت شان از #ثروت و اموال نابودشدنی #کافران ارزشمندتر بود.