بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
خبر از دو چيز پنهانى
(#حسن_بن_على_بن_زياد، معروف به ( #وشاء ) پارچه فروش بود
و مدت كوتاهى به مذاهب #واقفى اعتقاد داشت (كه طبق اين مذهب ، امام كاظم (ع ) آخرين امام است )،
بعدا بر اثر ديدن معجزاتى از حضرت #رضا(ع )، آن مذهب را ترك كرد و شيعه دوازده امامى گرديد)
#وشا مى گويد:
در سفرى به خراسان رفتم
و طرفدار مذهب #واقفيه بودم ، همراه خودم متاعى بود،
در ميان آن پارچه گلدار در يكى از بغچه ها وجود داشت ، كه خودم از آن اطلاعى نداشتم ،
هنگامى كه وارد شهر (مرو) شدم ، و در منزلى سكونت نمودم ، يك نفر مدنى (كه در مدينه متولد شده بود) بدون سابقه نزد من آمد و گفت :
حضرت رضا(ع ) مى فرمايد:
(آن جامه گلدار را كه در نزدت است براى من بفرست ).
من گفتم :
چه كسى ورود مرا به (مرو)، به حضرت رضا(ع ) اطلاع داد،
من همين لحظه وارد مرو شدم ، وانگهى نزد من پارچه گلدار نيست .
آن مرد مدنى رفت ، و سپس بازگشت و گفت :
حضرت رضا(ع ) مى فرمايد:
آن پارچه گلدار در فلان جا و در ميان فلان بغچه است ،
و بغچه اش چنين و چنان مى باشد.
آنگاه من آن بغچه را پيدا كردم و گشودم و در زير آن ، پارچه گلدار را يافتم و براى آن حضرت فرستادم .
کافی باب ما يفصل به دعوى المحق و المبطل ...،
حديث 12، ص 354 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b
بسماللهالرحمنالرحیم
﷽🕊♥️ 🕊﷽
السلام علیک یا امیرالمومنین و یا صاحب الزمان علیهما السلام
سلام علیکم
#كرامت از #امام_رضا(ع )
عصر حضرت رضا(ع ) بود،
( #حسين_بن_عمر) مى گويد:
من قبلا در مذهب #واقفى بودم (يعنى معتقد بودم كه امام كاظم (ع ) زنده است ، و امام #قائم (ع ) مى باشد و بعد از او ديگر امامى نيست )
در همان زمان به حضرت رضا(ع ) رسيدم ،
قبلا پدرم از پدر او (امام كاظم ) هفت مساءله پرسيده بود كه امام كاظم شش مساءله را جواب داده بود، و به هفتمين مساءله جواب نداده بود،
من با خودم گفتم :
(به خدا همان هفت مساءله را بايد از حضرت رضا(ع ) بپرسم ،
اگر پاسخ گفت ، دلالت بر صدق امامتش مى كند).
من مسائل را از امام #رضا(ع ) پرسيدم ،
آن حضرت نيز جواب شش سؤ ال را همانند جواب پدرش بدون كم و كاست داد، ولى از جواب سؤ ال هفتم ، خوددارى كرد،
(هفتمين سؤ ال اين بود كه ) :
پدرم به پدر حضرت رضا(ع ) گفته بود:
(من در روز #قيامت در پيشگاه خدا شكايت و احتجاج مى كنم كه تو مى گويى (برادر بزرگت ) #عبدالله_افطح امام نيست .
آن حضرت دستش را بر گردنش نهاد و فرمود:
(آرى در قيامت در پيشگاه خدا در اين مورد بر ضد من #احتجاج كن ،
هر گناهى داشت آن را به گردن مى گيرم ).
هنگامى كه با حضرت رضا(ع ) خداحافظى كردم ، آن حضرت به من فرمود:
(هر كس كه #شيعه ما است هنگام #بلا و بيمارى ، #صبر و #استقامت كند، پاداش هزار #شهيد براى او نوشته مى شود.)
من با خود گفتم ، يعنى چه ؟
سخنى درباره بيمارى و بلا در ميان نبود تا آن حضرت چنين بفرمايد،
ولى وقتى كه رفتم در بين راه به بيمارى (عرق المدينى ) مبتلا شدم (يعنى ريشه اى در پاى من بيرون آمد)
درد شديد اين بيمارى ، بسيار طاقت فرسا بود،
سال بعد در سفر حج ، به حضور امام رضا(ع ) رسيدم و جريان را گفتم ، هنوز اندكى از درد پا باقى مانده بود، به حضرت رضا(ع ) عرض كردم :
(قربانت گردم ، دعاى دفع بلا بخوانيد)
من پايم را دراز كردم ،
فرمود:
(اين پايت باكى ندارد،
پاى سالمت را نشان من بده ).
من پاى ديگرم را به حضرت نشان دادم ، آن بزرگوار دعاى #تعويذ خواند، وقتى بيرون رفتم ، طولى نكشيد كه آن ريشه بيرون آمد و دردش اندك گرديد.
کافی باب ما يفصل به دعوى المحق و المبطل ...،
حديث 10، ص 354 - ج 1
الحمدللهربالعالمین🌹
@nashrekhobyhakashan
گل های مهدوی عجل الله تعالی فرجه
https://eitaa.com/joinchat/1471611628Cc2ba09a45b