تازه چانه ام گرم شده بود که صدای جنگنده های عراقی را شنیدیم؛ مثل کرکس هایی گرسنه در آسمان جولان میدادند. اصغر از جایش پرید و با عجله از سنگر بیرون رفت و از بچه ها خواست که پناه بگیرند، همزمان صدای انفجار در جای جای منطقه پیچید و صدای اصغر لابه لای آن صداها گم شد. صدام حتی به تعهدی که خودش آن را امضاء کرده بود، هم پایبند نبود. می خواست به هر طریقی که شده زهرش را به ایران بریزد.
#شهید_اصغر_امن_زاده
#جام_زهر
🌹 با این شهید، بیشتر آشنا شوید
https://manvaketab.com/book/391246/
📌 انتشاراتشهیدکاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور
🆔 https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1