#سلام_مولای_مهربانم♥️
چطور محبتت را جبران کنم؟!
لطف را هم پایانی ست...
محبت را اندازه ای است...
اصلا چرا انقدر مهربانی تو؟!
چرا به ما محبت میکنی وقتی
ما گاه به گاه یادتوئیم!...
من باید محبتت را چه طور جبران کنم ؟!...
آن جا که تو میگویی؛ خدایا!
برای من و شیعیانم گشایش
درتنگناها و راه نجاتی از ناراحتیها
قرار بده و از جانب خود آنچه
فرج ما را برساند ارزانی دار...
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌤
گمان نکن که فقط
عاشورائیان را
به آن بلا آزمودهاند؛
صحرای بلا به وسعتِ
همۀ تاریخ است...
#مرتضی_آوینی🌹
#غزه
🔺 تجربه تلخِ سودان را جدی بگیریم.
🔸 کشوری بود بنام سودان با ۹۷ درصد جمعیت مسلمان، دومین کشور بزرگ قاره آفریقا و از نظر معادن و ثروت در وضعیت مناسبی بود. دیدگاه های سیاسی این کشور به ایران و جبهه مقاومت و شخص رهبری نزدیک بود.
🔸 کم کم فشارهای بین المللی به این کشور زیاد شد؛ آمریکا و اروپا تحریمش کردند؛ اسرائیل به توطئه داخلی کشور دامن زد و کشورهای عربی و خصوصا عربستان به فشار بر او اضافه کرده، بگونه ای که حتی در سال ۱۳۹۲ اجازه عبور هواپیمای آن بر فراز آسمانش را ندادند، چون راهی ایران بود.
🔸 عمرالبشیر رییس جمهور این کشور بعد از مقاومتی سخت، به خیال خودش تسلیم شد تا بتواند فشارهای بین المللی را کم کرده و از مواهب رابطه با غرب و عرب بهره ببرد و آنها که به ظاهر یک خواسته بیشتر از او نداشتند: دست کشیدن و جدایی از جمهوری اسلامی ایران!!!
🔸 او تسلیم شد و رسماً با ایران قطع رابطه کرد و در پیمانهای ضد ایرانی عضو شد. اما باز رابطه با کشورهای عربی و غربی بهبود نیافت. او قدمی دیگر برداشت تا بتواند اعتماد سازی کند و آن قدم شوم، نامش رفراندوم بود!!
🔸 رفراندوم انجام داد و در کمال تعجب کشور به دو تکه تقسیم شد و سودان شد دو کشور شمالی و جنوبی که سازمان ملل و کشورهای غربی و عربی نیز آنرا با رسمیت شناختند، اما باز ماجرای مصیبت سودان تمام نشد.
🔸 سودان رسماً دشمنی خود با ایران و جبهه مقاومت را اعلام کرد و حتی در دفاع از عربستان به یمن هم لشکر کشی کرد. آمریکا و عربستان و دیگران هم تحریم های خود را برداشتند، اما بهانه ای جدید پیدا شد. و آن اینکه عمر البشیر دیکتاتور بوده و باید از قدرت کناره گیری کند. او هم چاره ای نداشت و از قدرت کنار رفت، اما بجای منزل به زندان انداختنش!!!
🔸 دیگر نه سودانی بود، نه سیاست خارجیِ حامی ایران و نه عمرالبشیری که حتی بر خلاف همه دیدگاههایش با اسراییل هم وارد رابطه شده بود، اما مصیبت سودان ادامه داشت.
🔸 در سودان کودتا کردند، جنگ داخلی راه انداخته و هزاران نفر کشته و زخمی شدند و دنیایی که این همه وعده به سودان داده بود، فقط دارد تماشا می کند و از کشته شدن مردم و ویرانی این کشور لذت می برد.
🔹 حال مقایسه کنید سرنوشت سودان را با کشورهایی همچون ایران، سوریه و یمن که دقیقا همین خواسته ها را از آنها داشتند. اینان تحریمها و فشارها را تحمل کردند و ایستادند تا نشان دهند هزینه مقاومت بسیار کمتر از هزینه تسلیم است.
🔹و سودان شد درس عبرتی برای مردم ایران تا بدانند چطور در پس هر عقب نشینی از محور مقاومت و دیکتاتور دانستن رهبران سیاسی و حتی رفراندوم ادعایی آنان، پایان کار کشوری به نام ایران با تجزیه و جنگ داخلی هدفگذاری شده است.
🔹 اما مقاومت و اطاعت از رهبری تمام این معادلات را برهم میزند...
✅تجربه لیبی را هم بررسی کنیم بد نیست
در جریان تجربه ام، با نگرانی به سوی منزل خودمان رفتم. بسیاری از افراد را وقتی می دیدم، باطن اعمال و رفتارشان را متوجه می شدم.
متوجه منزل یکی از بستگان در همسایگی خودمان شدم.
پسر این خانواده را که دیدم اصلا باورم نمی شد. او همان تیپ ظاهری همیشگی با همان تی شرت را داشت اما صورت او شبیه خوک بود و در کثافت و نجاست غوطه ور بود.
اصلا نمی فهمیدم که چرا او اینگونه است.
تا اینکه خداوند به من لطف کرد و پس از مدت کوتاهی مرگ موقت، به زندگی برگشتم.
روز بعد همان شخص به ملاقات من آمد. ابتدا می ترسیدم به او نگاه کنم اما وقتی وارد شد با همان لباس ها اما شبیه انسان بود.
بعدها با او صحبت کردم و گفتم فلانی، جدیدا کار خاصی انجام می دهی؟
گفت: نه، چطور مگه؟
گفتم: هیچی، خوابت رو دیدم. توی عالم رویا دیدم تو نجاست غرق بودی و...
خندید و گفت: ای بابا، بی خیال. لابد مادرم چیزی بهت گفته؟
گفتم: نه، چی رو باید می گفته؟
دوباره لبخندی زد و گفت: چند وقته تو کار آب شنگولی هستم. مشروب ما خیلی کیفیت داره.
تعجب من بیشتر شد و گفتم یعنی چی؟
گفت: هم تولید می کنیم و میفروشیم، هم برا مصرف داخلی داریم. کیفیت کارمون خوبه، اگه خواستی بگو.
فقط باتعجب نگاهش کردم. جواب سوالم رو گرفتم و رفتم
📚همراه باشید با تنها کانال گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
مرتب دنبال وام بود. برای تجملات زندگی هزینه می کرد و وام می گرفت. بارها به او میگفتیم که این کار درست نیست اما...
حالا که چند ماه از آن تصادف و مرگ این دوست ما می گذشت، به یکی از تجربه گران پیام داده بود که گرفتارم!
این مرحوم به مسائل شرعی خیلی دقت داشت. مدتها در جبهه بود، حتی در محل کار، مسائل شخصی انجام نمی داد تا گرفتار حق الناس نشود. اما خرده بدهی ها و وام هایی که گرفته بود، مانده بودند. آنها توسط خانواده اش تسویه شد، اما بعد از آن پیام به گرفتاری داده بود.
✅خلاصه اینکه خیلی پیگیری کردیم تا علت گرفتاری اش را پیدا نمودیم.
صندوق قرض الحسنه مبالغ اقساط وام او را از ضامن گرفته بود. بنده خدا، او هم وضع خوبی نداشت اما خجالت می کشید این مطلب را بگوید.
وقتی مبلغ وام با ضامن تسویه شد، به خواب برادرش آمد و تشکر کرد و گفت: امشب آزاد شدم.
📙برگرفته از کتاب تقاص. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
سلام بر دوستان
هفته قبل فرصتی شد تا به یکی از مدارس قرآنی اطراف شهر اصفهان سر بزنم.
خیلی برایم جالب بود که چند جوان مومن انقلابی، یک فضای اطراف مسجد را به مدرسه قرآنی تبدیل کرده و صد و پنجاه پسر کلاس هشتم تا دوازدهم را جذب نموده و بیشتر آنها طی این مدت موفق شدند که حافظ قرآن شوند.
واقعا لذت می بردم از این جوان های مومن و بااخلاص. حدود ده دوازده بسیجی مخلص مسئولیت این مجموعه را داشتند و خیلی خالصانه، فعالیت فرهنگی گسترده ای در غالب هیئت و ایستگاه صلواتی راه انداخته بودند. کار آنها فقط شور نبود و با شعور همراه بود.
یکی از کارهای خوب آنها مباحثه روی صوت های آقای امینی خواه بود. تقریبا اکثر صوت های استاد را گروهی گوش می کردند و...
اما نیاز آنها کتاب های شهید هادی بود که بتوانند امانت بدهند و کتابها در مجموعه استفاده شود.
ده ها نسخه از کتاب های مختلف مجموعه شهید هادی بخصوص کتب تجربه های نزدیک به مرگ را به صورت نذر فرهنگی برایشان فرستادیم تا بماند و استفاده شود.
خدا به تمام بانیان نذر فرهنگی جزای خیر عطا کند.
👆البته کتاب های نذر فرهنگی را برای اهدای عمومی به کسی نداده ایم. چون وقتی در یک محل عمومی و بدون مقدمه کتاب را به کسی تحویل دهیم، نمی داند چه چیزی دریافت کرده و قدر نمی داند. اما اگر کمی در مورد کتاب صحبت شود، به یقین برای مطالعه وقت بیشتری می گذارند.
در ماه گذشته برای چند مجموعه، کتابهای وقف در گردش ارسال شد.
شماره کارت برای نذر فرهنگی. عمادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله مرتضی تهرانی:
یمن محل حضور امام زمان (عج) است و بیشترین سرداران سپاه حضرت ایرانیان هستند
✅سالها قبل شنیده بودم که هر زمان نوای اشهد ان علی ولی الله را از مساجد یمن شنیدید منتظر ظهور باشید.
اکنون از هر زمان به ظهور مولا نزدیک تر شده ایم
🤲الهم عجل فرجه
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ کارهایی که کل اعمال خوب آدم رو نابود میکنه
وقتی کسی تو دلت کوچیک باشه میتونی باهاش شوخی کنی
📚همراه باشید با تنها کانال گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 یکی از بهترین خیراتی میتوانیم که برای امواتمان بدهیم...
(آیا گل گذاشتن سر قبر ها کار درستی است؟!)
🔸حجتالاسلام حسینی قمی
🔵 جایگاه مردی که در مصیبت جوانش صبر کرده بود! (پاداش صبر بر بلاها و مصیبت های دنیا)
🔻یکی از بزرگان میفرمود در عالم رویا مشاهده کردم که دوستم در بهترین مقامات بهشت برزخی است. تعجب کردم وقتی علت این همه نعمت را سؤال کردم به من گفتند: دوست شما جوان هجده سالهای داشت که در حادثهای از دنیا رفت و پدرش در این مصیبت صبر نمود این درجه و مقام به خاطر صبر او در مصیبت میباشد. من که بی اطلاع از موضوع بودم روز بعد پیگیری کردم و متوجه شدم این مطلب صحت دارد. این شخص چند سال قبل به مصیبت جوانش گرفتار شده اما صبر نموده بود.✨
📗کتاب نسیمی از ملکوت. اثر گروه شهید هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ :
برکات دائم الوضو بودن
#حجت_الاسلام_والمسلمین_رفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘༻﷽༺☘
کسانیمنتظرِفرجهستند،
کہبرایخداودرراهِخدا
منتظرِآنحضرتباشند؛
نهبرایبرآوردنحاجات
شخصیِخود
🤲 اللّٰھـُــم ؏جـــِّل لِوَلـیڪَ الفــَرَجـْــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 همه کاره خداست... تو پیش دکتر میروی اما شفا را او میدهد...
🔸استاد عالی
⭕️ تا مطمئن نشدیم همانطور که نباید از دیگران بد بگوییم، نباید تعریف کنیم!!!
یکی از اساتید حوزوی و از اساتید اخلاق حکایت جالبی نقل میکردند: مدتها قبل یک کتاب در موضوعات اجتماعی به دستم رسید که در بعضی مسائل مشکل مرا حل میکرد. کتاب نسبتاً جالبی بود اما برخی موارد داشت که با آموزه های دینی سازگار نبود. من برای شاگردانم این کتاب را شرح کردم و چندین جلسه در مورد این کتاب حرف زدم. دوستان حاضر در جلسه نیز خیلی از سخنان ما استفاده کردند. یکی از جلسات بود که گفتم: اینکه از خواندن این کتاب اینقدر لذت میبرید و مطالب جدید کشف میکنید به خاطر اخلاص نویسنده این کتاب است، و کمی در این زمینه حرف زدم. بعد توصیه کردم این کتاب را تهیه کرده و مطالعه کنند. شاگردان من هم عمل کردند. همان شب احساس گرفتگی شدیدی پیدا کردم، برخلاف بقیه شبها حال معنوی خوبی نداشتم. خیلی به خداوند تضرع کردم که این مشکل را برطرف نماید. بدتر از همه اینکه نمی دانستم این گرفتگی به چه علت ایجاد شده، من که امروز خیلی بیش از قبل مراقب اعمالم بودم. نیمه های شب به خواب رفتم. در عالم رویا مشاهده کردم که وارد حرم امام رضا (ع) شدم. بلافاصله دیدم که حضرت رضا (ع) در حرم حضور دارند. به سمت ایشان رفتم تا بلکه بتوانم عرض ارادت کرده و با حضرت صحبت کنم؛ سلام کردم اما حضرت روی خود را برگرداند! با تعجب گفتم: مولای من؛ من از ارادتمندان شما هستم. حضرت فرمودند: «چرا مطلبی که نمیدانی بیان میکنی؟ چرا وقتی اینگونه نیست در مورد اخلاص نویسنده کتاب حرف زدی!»
📙 تقاص. اثر گروه شهید هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹رهبر مسلمانان آمریکا شهـــید مالکوم ایکس:
اگر مراقب نباشید، رسانهها با شما کاری خواهند که از مظلوم متنفر باشید و به ظالم عشق بورزید.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
سلام
گفته بودید اگر کسی تجربه ای از مستی و شراب داره بیان کنه. من خانمی هستم که سی ساله ازدواج کردم و چند فرزند دارم. تجربه زندگی من کمی طولانی است اما شاید تجربه من به درد دیگران بخوره👇
همسرم اوایل ازدواجمون اهل هیچ کار خلافی نبود. سرش به کارش بود. با هم هیئت می رفتیم و قرآن می خواندیم و بعضی وقتها مسجد می رفتیم. خیلی آدم دل پاکی بود.
شاید بیست سال بعد ازدواج کمکم از خدا دور شد و بخاطر رفیق بازی و... خوردن الکل رو شروع کرد.
اوایل فکر میکردم بقول خودش تفریحی باشه. چند ماه یکبار توی مهمانی ها میخورد، هرچند با مخالفت شدید من، هربار کار ما به دعوا می کشید. می گفتم نکن، این اولشه، آلوده میشی، دیگه نمی تونی ترک کنی. می خندید و میگفت من اینطوری نیستم. اراده کنم می ذارم کنار.
به مرور، فاصله مصرفش نزدیک شد. هفته ای چند بار به صورت زیاد می خورد و مست می شد. کارهای غیر عادی می کرد و بچه ها می ترسیدن. بعد نمازش ترک شد، روزه اش ترک شد، سیگار اضافه شد و متاسفانه بی بند و باری هایی که دل هر خانمی رو میشکنه و باعث سردی و طلاق میشه اضافه شد.
به خودمون اومدیم دیدیم یه دائم الخمر شده. هرشب به مقدار بالا باید می خورد. حتی یاد گرفته بود خودش مشروب تولید کنه.
کار من فقط گریه و دعا بود. من پشتوانه نداشتم. پدرم فوت شده بود و مادرم اینقدر بیمار بود که دلم نمی آمد از مشکلات خودم بگویم و بیشتر اذیتش کنم.
از خدا خواستم کمکم کنه که بتونم زندگی رو برگردانم. لااقل این بچه ها تو این شرایط نابود نشن.
شروع به فعالیت کردم. شاید سه سال یا بیشتر فقط دعا کردم. چله گرفتم، زیارت عاشورا یا چله یکی از سورهای قرآن.
هربار هدیه میکردم به یه شهید و ازشون کمک می خواستم برای پاکی همسرم.
گاهی اوضاع بدتر میشد، ولی من امید داشتم. میگفتم باید تلاش کنم و از خدا بخوام تا کمک کنه.
تو شهر ما چندین شهید گمنام داریم هر پنجشنبه میرفتم اونجا. میدیم اکثر خانم ها با همسرانشون میان، دلم میگرفت و آرزو داشتم کاش یک روز من با همسرم بیام.
این ها رو میگم شاید خیلی ها مثل من درگیر هستن. فقط امیدتون رو از دست ندین.
من شبهای زیادی تا صبح گریه کردم. همسرم چهار سال برای من نبود و با کسی دیگه رابطه داشت. ولی صبر کردم. رابطه ام رو با خدا بیشتر کردم.
شکستم، ولی زندگی رو نباختم. هفته ای چند بار درگیری و ماجرا داشتم. بعضی وقتها اینقدر میخورد که حتی حواسش به گوشی و عشق بازی هاش نبود. من از همه چی سر درآوردم.
بارها در حین مستی به خودش و دیگران آسیب زد. از پله افتاد سرش شکست. چه بلاهایی سر ما و بچه ها آورد. یا اینکه با ماشین رفت بیرون و تصادف کرد. خدا خیلی بهش رحم کرد.
یا می اومد خونه داد و بیداد راه مینداخت و... درسته که روزگار خیلی سختی بود، حتی از دستش کتک ناحق خوردم ولی خدا رو شکر، به خدا نزدیک تر و قوی تر شدم.
من واقعا جنگیدم. یه مبارزه بود. دوره های مختلفی گوش کردم. رفتم دنبال اشتباه خودم و سعی کردم اشتباهاتم در زندگی مشترک را برطرف کنم و بیشتر بهش محبت کنم.
بعد خواستم خودم رو بهتر بشناسم. با صوت های استاد امینی خواه آشنا شدم. صوت آنسوی مرگ و سه دقیقه در قیامت و همینطور سخنرانی های دیگه رو گوش کردم و فهمیدم من اینجا ضرر نکردم. همیشه فکر میکردم چرا باید زنی دیگه وارد زندگی من بشه.
چرا هر شبم به خاطر مشروب خوردن یکی دیگه باید با تنهایی سربشه. من شبها چند سال با بچه ها در خانه تنها بودیم. ولی با گوش دادن این فایل ها خیلی چیزها گیرم اومد.
نمازهام و ارتباطم با خدا تغییر کرد. خدا به آقای امینی خواه سلامتی بده که اول من رو به اصلم برگردوند و با خدا آشنا کرد.
ایمانم قوی تر شده و نماز شب رو شروع کردم.
بعد از دعای عهد به امام زمان می گفتم: من پدر ندارم همسرمم هیچ وقت نیست، خودتون کمکم کن که حرفام به دلش بشینه.
بارها بهم قول داده و زد زیرش.
یک شب آقام امام رضا رو تو خواب دیدم، خیلی آرام و امیدوار شدم.
خدا و اهل بیت و شهدا کمکم کردند، توی صحبتهایی که با همسرم داشتم کلامم اثر گذار شده بود.
آخرین بار قولش قول شد. به خاطر بچه ها همه چی رو ول کرد. همیشه از آینده اونها میگفتم و پدری که بهش احتیاج دارن...
یادمه سال قبلش رفتیم قم و اونجا کتاب سلام بر ابراهیم رو خریدم. از آقا ابراهیم هم خواستم کمکم کنه. خوانده بودم زمانی که زنده بود، چند تا رفیق معتاد و الکلی رو ترک داده، بهش گفتم فکر کن شوهر من هم دوست شما، کمکش کن.
تو این مدت بخصوص تو این سالهای آخر دو تا از بهترین دوستاش که مثل خودش آلوده مشروب شده بودن، گرفتار طلاق شدن و شوهرم می دید که چقدر سختی دارن.
حالا منی که سوختم و ساختم به اذن خدا بیشتر به چشمش اومدم و اونم حسابی پشیمون شده بود. مرتب ازم به خاطر این سالها معذرت خواهی می کرد.
الان خوشحالم که طلاق نگرفتم. رابطه همسرم باهام عالی شده. همیشه با خانواده است. منم بخاطر بچه ها بخشیدمش تا خدا هم گناهانم رو ببخشه.
الان پنج شنبه ها با هم گلزار شهدا می ریم. خیلی تغییر کرده. ته دلش از اول خیلی مهربون بود و به همه کمک می کرد. یقین دارم به زودی نماز رو هم شروع میکنه.
دعا کنید برامون
#شهید_ابراهیم_هادی
توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد!
الله اکبر...
ندای اذان ظهر بود.
توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت.
در فضای دبیرستان صدایش پیچید...
بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه.
او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط.
بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم.
📚کتاب سلام بر ابراهیم1
یکى از بزرگترین نعمت هاى خدا #نماز است.
#نماز به ما این فرصت را می دهد که هر روزى چند بار ناگزیر با خداى خودمان حرف بزنیم، از او کمک بخواهیم، به او عرض نیاز کنیم. غالبا قدر #نماز و اهمیت #نماز را نمی دانیم.
فرموده اند: #نماز مثل چشمه آبى است در خانه شما، که روزى پنج بار در این چشمه آب #شستشو می کنید.
این شستشو می تواند براى دل هاى #جوان آثار ماندگارى داشته باشد.
#حضرت_آقا
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🎙آیتالله میرباقری:
نُخبگیْ فقط نخبگیِ ذهنی و نخبگیِ فکری نیست؛
کسی که تعلقی دارد که آمادهٔ شهادت است، نُخبه است.
نُخبگیْ به میزان فداکاری برای دین است.
در تعریف نُخبگی، ظرفیتِ روحیْ کمتر از ظرفیتِ ذهنی نیست.
نُخبگی، نُخبگیِ در تعلُّق است.
نُخبه کسی است که علائقش علائقِ ممتاز است و تعلقُّ بالای روحی به اسلام دارد.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
✅دعای امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای عزاداران حسینی
🔹آیت الله سید محمدتقی موسوی اصفهانی(قدس سره)[صاحب کتاب شریف مکیال المکارم]میفرماید:
🔻یکی از دوستان صالحم برایم نقل کرد که مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) را در خواب دیدار کرده بود
🔸و حضرتش سخنی فرموده بود که مضمونش این است:
🔻«انی لادعوا لمؤمن یذکر مصیبة جدی الشهید، ثم یدعو لی بتعجیل الفرج و التایید;
🔻همانا من برای هر شیعه ای که مصیبت جد شهیدم را یاد کند و سپس برای تعجیل فرج و تأیید [امر من] دعا کند، من [نیز] برای او دعا خواهم کرد»
📚مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم(عج)،ج2،ص46
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان شخصی که سینه می زد و چشمچرانی هم می کرد...😳
این فیلم رو نشون بدین به کسانیکه
میگن امام حسین سر لخت رو هم میپذیره تو هیئت!!!!
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
چند سوال اعتقادی داشتم. حسابی ذهنم را درگیر کرده بود و مغز سرم را پوکانده بود. از بس اذیتم میکرد که با خودم گفتم میروم قم پیش آیت الله بهجت و سوال هایم را از او میکنم. رفتم قم. شب، آقا را توی خواب دیدم. سوالاتم را از او پرسیدم. او هم پاسخ داد. جواب ها دقیق بود و قانع کننده. صبحش با خودم گفتم: خواب است دیگر. حجت نیست که. برداشتم و رفتم مسجد آقا. روز جمعه بود. پیش آقا رفتم. همینکه خواستم سوالاتم را از او بکنم، گفت: جواب، همان هایی بود که در خواب به تو گفتم. تردید نکن!
***
جوان آمد سمت آقا و پاکت شکلاتی طرفش گرفت. آقا دست کرد توی پاکت و یک مشت شکلات برداشت. جوان شاخ در آورد. با اینکه خوشحال شده بود، اما تعجب هم کرده بود. اولش فکر میکرد آقا میگوید ممنون و چیزی بر نمیدارد. فکر نمیکرد آقا شکلات بردارد، آنهم یک مشت. آقا شکلات ها را ریخت توی جیب بزرگِ آخوندی اش. بچه کوچک ها را که میدید، یکی یک شکلات به آنها میداد.
***
جوان، آقا را دم خانه دید. جلو رفت. بازویش را محکم گرفت و گفت: آقا التماس دعا التماس دعا. بازوی آقا را ول نمیکرد. فردایش بازوی آقا را دیدم. کبود شده بود. بازوی کوچک و ظریف آقا، تاب انگشتان قویِ جوان را نداشت. روز بعد توی کوچه زنجیر کشیدیم که آقا اینقدر اذیت نشود. آقا که زنجیر را دید گفت: این ها را بردارید. بگذارید مردم راحت باشند. ما با این مردم متبرک میشویم!
📙 بِ مثل باران مثل بهجت. اثر جدید انتشارات شهید ابراهیم هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63