🔰 از پدرم پرسیدم برای چی انقلاب کردید؟ گفت:👇👇
۱. انقلاب کردیم اول برای #اسلام. برای اینکه پهلوی به هویت شیعی ما حمله ور شده بود، اول با زور و چکمه بعد با تبلیغات و رسانه به جان دین مان افتاده بودند. از حجاب تا روضه عاشورا. در عصری بودیم که بردن نام #حسین(ع) در این کشور قدغن بود. میخواستیم به عصری برسیم که میلیونها نفر در #اربعین به زیارت سمبل انسانیت و آزادگی بروند. میخواستیم به مقام انسانیت برسیم.💚
۲. انقلاب کردیم برای #ایران. برای استقلال ایران. کشورمان زیر لگد انگلیسیها و امریکاییها له شده بود. ۵۰ هزار مستشار امریکایی از ما کاپیتولاسیون و حق توحش میگرفتند و شاه مملکت بدون اجازه آنها آب نمیخورد!
۳. انقلاب کردیم برای ایران. برای خاک ایران. شاه، سرزمین #بحرین و ۳۲ جزیره زیبای آن را به انگلیسیها و وهابی ها بخشید و گفتند دخترمان بود شوهرش دادیم. انقلاب کردیم تا بقیه خاک وطن را شوهر ندهند.👌
۴. انقلاب کردیم برای عزت و حیثیت مان. در عصری که بر سر در باشگاههای انگلیس در ایران در وطن خودمان مینوشتند: ورود سگ و ایرانی ممنوع.
۵. انقلاب کردیم برای نجات #فرهنگ و فکرمان. در عصری که تعداد کاباره ها و قمارخانه ها و فاحشه خانه ها از تعداد کتابخانه ها و دانشگاهها بیشتر بود، انقلاب کردیم تا فکر و فرهنگ ایرانی لگدمال نشود. #شاه حقیری داشتیم که صریحا میگفت: شما #زنان هرگز میکل آنژ یا باخ نداشتید. شما حتی یک آشپز بزرگ نداشته اید.. شما هیچ چیز بزرگ و فوق العاده عرضه نکرده اید. هیچ چیز."
۶. انقلاب کردیم برای حفظ #نجابت دختران و پسران مان. از چنگ حکومتی که دستاوردش برای زنان ایران «شهر نو» بود و ۵۰ هزار #فاحشه رسمی. از شر حکومتی که از خود شاه تا برادران و خواهرش اشرف، مافیای بین المللی مواد مخدر بودند و درخت نحس اعتیاد را در ایران کاشتند.
۷. انقلاب کردیم برای نجات از عقب ماندگی #علمی مان. از کشوری که ۵۷ سال تحت سلطنت پهلوی بود و ۶۸ درصد مردمش بیسواد نگه داشته بودند، در حالیکه آمریکا ناسا داشت، هند ماهواره به فضا فرستاده بود، ترکیه متروی ۵۰ ساله داشت ولی ما هیچ نداشتیم. تا برسیم به کشوری که طی ۴۰ سال ۹۳ درصد مردمش باسواد شوند. و رتبه علمی ۱۶ ام جهان باشیم.
۸. انقلاب کردیم برای #رفاه. از عصری که نیمی از جمعیت ایران سوءتغذیه داشتند و بجای خانه، در یک "اتاق" زندگی میکردند. (فیلمفارسیها شاهد است)، از عصری که نیازهای اولیه زندگی (آب و برق و گاز و یخچال و کولر) یک آرزو بود. تنها ۴۵ شهر ایران آب لوله کشی داشت، ۹۶ درصد روستاها برق نداشت، تنها ۹ شهر گاز لوله کشی داشت. از عصری که ۴۶ درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکردند، مترو و سیستم فاضلاب و موشک و زیردریایی و.. رویا بود! تا برسیم به عصری که همه ۱۱۰۰ شهر ایران و ۳۴ هزار روستا آب دارند، همه شهرها و تمام روستاهای بالای ۴۰ خانوار برق دارند. ۹۵ درصد جمعیت ایران گاز دارند. و برای رفع فقر، از کمیته امداد تا بهزیستی و صدها خیریه ساختیم.
۹. انقلاب کردیم برای حتی #سلامتی و بهداشت مان. از عصری که مردم ما درگیر شپش بودند، حتی #فرح همسر شاه را پشه سالک گزید، و برایمان از هند و بنگلادش و پاکستان پزشک و پرستار می آوردند. از عصری که سن امید به زندگیمان فقط ۵۴ سال بود! تا برسیم به عصری که سن امید به زندگی مان به بالای ۷۵ سال رسیده. و جزء ۱۰ کشور دارای بهترین سیستم پزشکی هستیم.
۱۰. انقلاب کردیم برای #آزادی. تا از شر چنگال آهنین #ساواک نجات یابیم. یک سازمان تروریستی وحشی که به اذعان شخص شاه ۳۰۰۰ زندانی سیاسی داشت. از حکومت وحشت شاهنشاهی که فالاچی، خبرنگار آمریکایی متعجبانه به شاه میگوید: «مردم ایران با شنیدن اسم شاه در خیابانها #وحشت میکنند. میترسند کلمه ای بر زبان آورند.»
۱۱. انقلاب کردیم برای اینکه #مردم باشیم، نه رعیت. برای نجات از ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی که مردم در آمد و شد این شاه و آن شاه، هیچ کاره بودند تا حکومت در دست ما مردم باشد. برای اینکه شاه مان با کودتا و دستور اجنبی نیاید. برای اینکه از رئیس جمهور تا خبرگان از مجلس تا شورای شهر و شورای مدرسه کودکان مان، خودمان انتخاب کنیم.
۱۲. انقلاب کردیم برای تشکیل حکومتی که ثمره ۱۴۰۰ سال صبر و خون دل خوردن #شیعه و مسلمانان راستین است. تا به جرم مسلمان بودن و شیعه بودن کشته نشویم. انقلاب کردیم تا نام خدا و پیامبر و امیرمومنان را بر ماذنه ها بشنویم. تا طعم حکومت عدل و مرحمت را بچشیم. تا با #ظالم در هر جای جهان بجنگیم و پناه مظلومان باشیم. تا کانون انسانیت و مهربانی و مبارزه با شیاطین بزرگ و کوچک باشیم.
🔶(متن برگرفته از کتاب "شایعات رایج فضای مجازی"، نوشته دکتر الهه خانی)
#دهه_فجر
#انقلاب_اسلامی
🆔@kamalibasirat
13.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | سه شوخی معترضان!
♨️ پاسخ به ۳شبهه اصلی معترضین
🔸 شنیدن این ۵دقیقه برای همه #واجب است
💢 #ظلم_به_زن در جمهوری اسلامی
⁉️ رتبه یک دنیا در برابری حق تحصیل دختر و پسر کدام کشور است؟
⁉️ رشد ۱۲ برابری در زمینه پزشکی!
♨️ چه کسانی در کشور #آزادی ندارند؟
⁉️ چه کسی صنعت هستهای ایران را لو داد؟
⁉️ کدام استاد دانشگاه هم از دانشگاه آزاد حقوق میگرفت و هم سراسری؟
⁉️ برخورد زیبای کشورهای آزاد با معترضان خود!
⁉️ در کدام کشور پوشش اجباری وجود ندارد؟
⁉️ یکبار برای همیشه؛ آیا در ایران #حجاب_اجباری وجود دارد؟
_________________
🔹برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی بعد از تجمع اعتراضی در #دانشگاه_فردوسی مشهد
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
🔰 مهمترین محتواها برای پاسخ به شبهه معترضان
♨️ پیشنهاد اکید میشود به این چند کلیپ مسلط شوید و #جهاد_تبیین را اولویت قرار دهید
🔶 کل مطالب یکساعت هم زمان نمیبرد اما به اندازه ده ها هزار ساعت مطالعه مفید است
📌#رفراندوم
💢 چرا نظام خود را به رفراندوم نمیگذارد؟
بجای مطالعه ۴۰ کتاب، این ۴ دقیقه را بشنوید
https://eitaa.com/soada_ir/5460
💢 چرا در آمریکا رفراندوم برگزار نمیشود؟!
https://eitaa.com/soada_ir/5310
💢 چرا رفراندوم برای نظام برگزار نمیشود؟
https://eitaa.com/soada_ir/4417
📌 #زنان
💢 سه شوخی معترضان! پاسخ به ۳شبهه اصلی معترضین
https://eitaa.com/soada_ir/5914
💢 عکسالعمل آمریکا در قبال سرکوب زنان در عربستان
https://eitaa.com/soada_ir/5921
💢 مهمترین دلیل مرگ #زنان_باردار در آمریکا چیست؟
https://eitaa.com/soada_ir/5919
💢 بلایی که جمهوری اسلامی بر سر ورزش بانوان آورد!!
https://eitaa.com/soada_ir/5880
💢 ظلم جمهوری اسلامی به زنان!!
https://eitaa.com/soada_ir/5878
💢 سربازی اجباری بانوان در کدام کشورهاست؟!
https://eitaa.com/soada_ir/5391
💢 تاریخ روایت میکند؛ وضعیت زنان قبل از انقلاب چگونه بود؟!
https://eitaa.com/soada_ir/4552
💢 نتیجه شعار "زن، زندگی، آزادی" !!
https://eitaa.com/soada_ir/5916
📌 #آزادی
💢 برخورد عجیب با خانوم سلبریتی !!
https://eitaa.com/soada_ir/5884
💢 آزادی به سبک مجاهدین خلق!!
https://eitaa.com/soada_ir/5734
💢 نمونههای نبود آزادی در ایران!!
https://eitaa.com/soada_ir/5632
💢 مقایسه دقیق آزادی از دیدگاه غرب و جمهوری اسلامی!
https://eitaa.com/soada_ir/5494
💢 برخورد خشن با منتقدان در ایران!
https://eitaa.com/soada_ir/5427
💢 بی سابقهترین افشاگری رضا پهلوی از سانسور در جمهوری اسلامی!
https://eitaa.com/soada_ir/4921
💢 نمونههایی از ظلم جمهوری اسلامی به اقلیت های دینی !!
https://eitaa.com/soada_ir/4907
💢 رفتارِ نایس کشورهای داعیه دار آزادی با هنرمندان خود!
https://eitaa.com/soada_ir/4594
💢 اخراج فرهادی از جشنواره کَن!!
https://eitaa.com/soada_ir/4593
💢 در جمهوری اسلامی تا چه حد آزادی وجود دارد ؟
https://eitaa.com/soada_ir/4489
💢 چه کسی بازیگران قبل از انقلاب را ممنوع التصویر کرد؟
https://eitaa.com/soada_ir/4353
📌 #دستاوردها
💢 دستاوردهای این 43 سال چه بوده است؟
https://eitaa.com/soada_ir/5306
💢 اگر شاه هم می بود همین قدر دستاورد داشتیم؟!
https://eitaa.com/soada_ir/5610
📌 #دستاورد_دولت
💢 کشوری که اجازه نداد، ارز ۲نرخی به ابرتورم تبدیل شود!
https://eitaa.com/soada_ir/5852
💢 گزارش مهم بانک جهانی از کشورهای که ارز دونرخی را حذف کردند
https://eitaa.com/soada_ir/5617
💢 معایب تخصیص یارانه با ارز ۴۲۰۰ چیست؟!
https://eitaa.com/soada_ir/5616
📌 #فساد
💢 نقدی بر شاخص ادراک فساد
https://eitaa.com/soada_ir/5324
💢 چه کسی در دنیا رکورددار اختلاس است؟!!
https://eitaa.com/soada_ir/5713
💢 فساد سیستماتیک در جمهوری اسلامی!
https://eitaa.com/soada_ir/5895
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
16.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 موزیک ویدئوی #حامد_زمانی به نام " #آزادی "
پاک میکنن اشکاتو تا باور کنی شادی
گاهی اسیرت میکنن با اسم آزادی
تو روز روشن با سیاه ها عکس میگیرن
شب ها که مستن بچه هایی تشنه میمیرن
دامه، اگه پیش پرنده دونه میریزن
گل میخرن تا که نفهمی اهل پاییزن
میخوان درختا حامی حزب تبر باشن
از دریا ماهی های تو حوض بی خبر باشن
بسیار مفهومی و جذاب
🆔@kamalibasirat
📚 سومین #مسابقه_کتابخوانی
⁉️ با هدایایی ارزنده و متفاوت
👌 با محوریت کتاب 《 #یک_ون_شبهه 》
🔰 برای پاسخ به شبهات این روزها
😊 ارسال سوالات مسابقه همین کانال
👈 جمعه ۲۷ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۲۰
❌ به شبهات خاتمه دهید...
#آزادی
#حجاب_اجباری
#رفراندوم
#پهلوی و...
🔻 دوستان خود را دعوت کنید
┅━━🌺💠🌺━━┅
💠 شبکه امامت خراسان رضوی
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2863333478Ca7b4d6d25f
🆔@kamalibasirat
🌹 #قسمت_بیست_و_سوم
💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو میکردم این #خمپارهها فرشته مرگم باشند، اما نه!
من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمیدانستم این #مقاومت به عذاب حیدر ختم میشود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود.
💠 زنعمو با صدای بلند اسمم را تکرار میکرد و مرا در تاریکی نمیدید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال میکردند دوباره کابووس دیدهام و نمیدانستند اینبار در بیداری شاهد #شهادت عشقم هستم.
زنعمو شانههایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره میخواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمیخورد.
💠 #وحشت همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم.
چطور میتوانستم دم بزنم وقتی میدیدم در همین مدت عمو و زنعمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمیکشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال میخواست مراقب ما باشد.
💠 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بیتابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.»
شاید #داعشیها خمپارهباران کور میکردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل.
💠 گرمای هوا بهحدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل میدیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است.
البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، میدانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و میترسیدم از اینکه علیاصغر #کربلای آمرلی، یوسف باشد.
💠 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایهها بود، اما سوخت موتور برق خانهها هم یکی پس از دیگری تمام شد.
تنها چند روز طول کشید تا خانههای #آمرلی تبدیل به کورههایی شوند که بیرحمانه تنمان را کباب میکرد و اگر میخواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتشمان میزد.
💠 ماه #رمضان تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری #ایثار میکرد.
اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ #تشنگی و گرسنگی سر میبرید.
💠 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلیکوپترها در آتش شدید داعش برای شهر میآوردند.
گرمای هوا و شورهآب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم میخورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمیشد و حلیه پا به پای طفلش جان میداد.
💠 موبایلها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر #مظلومی بود که روی زمین در خون دست و پا میزد.
همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره مقاومت میکردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود.
💠 چطور میتوانستم #آزادی شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم.
روزها زخم دلم را پشت پرده #صبر و سکوت پنهان میکردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بیخبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره #عشقم باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد.
💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوشمان به غرّش خمپارهها بود و چشممان هر لحظه منتظر نور انفجار که #اذان صبح در آسمان شهر پیچید.
دیگر داعشیها مطمئن شده بودند امشب هم خواب را حراممان کردهاند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانههایشان خزیدند.
💠 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خوابشان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمیبرد.
پشت پنجرههای بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بیآبی مرده بودند، نگاه میکردم و #حسرت حضور حیدر در همین خانه را میخوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش میچکید.
💠 دستش را با چفیهای بسته بود، اما خونش میرفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه میزد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم.
دلش نمیخواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود...
ادامه دارد ...
نویسنده فاطمه ولی نژاد
💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض #داعشیها دوباره انگشتم سمت ضامن رفت.
در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم میخواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله میشدم مبادا مرا ببینند و شنیدم میگفتند :«حرومزادهها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!» و دیگری هشدار داد :«حواست باشه زیر جنازه بمبگذاری نشده باشه!»
💠 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای #مردمی سر رسیدهاند که مقاومتم شکست و قامت شکستهترم را از پشت بشکهها بیرون کشیدم.
زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره #رزمندگان فقط خودم را به سمتشان میکشیدم. یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد :«تکون نخور!»
💠 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید میترسیدند #داعشی باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که #نارنجک را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه #تسلیم بالا بردم و نمیدانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم میچکید.
همه اسلحههایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :«#انتحاری نباشه!» زیبایی و آرامش صورتشان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست.
💠 با اسلحهای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجههایم شده و فهمیدند از این پیکر بیجان کاری برنمیآید که اشاره کردند از خانه خارج شوم.
دیگر قدمهایم را دنبال خودم روی زمین میکشیدم و میدیدم هنوز از پشت با اسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم :«من اهل #آمرلی هستم.» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، با عصبانیت پرسیدند :«پس اینجا چیکار میکنی؟»
💠 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد :«با #داعش بودی؟» و من میدانستم حیدر روزی همرزمشان بوده که به سمتشان چرخیدم و #مظلومانه شهادت دادم :«من زن حیدرم، همونکه داعشیها #شهیدش کردن!»
ناباورانه نگاهم میکردند و یکی پرسید :«کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!» و دیگری دوباره بازخواستم کرد :«اینجا چی کار میکردی؟» با کف هر دو دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم :«همون که اول #اسیر شد و بعد...» و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بستهاش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم.
💠 کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی میدادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :«ببرش سمت ماشین.» و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، #رزمندهای خم شد و با مهربانی خواهش کرد :«بلند شو خواهرم!»
با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازهام را روی زمین میکشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمیدانستم برایم چه حکمی کردهاند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم.
💠 در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست #محاصره آمرلی را هلهله میکردند، از شرم در خودم فرو رفته و میدیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه میکنند که حتی جرأت نمیکردم سرم را بالا بیاورم.
از پشت شیشه ماشین تابش خورشید آتشم میزد و این جشن #آزادی بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم را میسوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست :«نرجس!»
💠 سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه میدیدم حتی نفسم بند آمد. آفتاب نگاه #عاشقش به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه میلرزید.
یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد. چانهام را به نرمی بالا آورد و گره گریه را روی تار و پود مژگانم دید که #نگران حالم نفسش به تپش افتاد :«نرجس! تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 باورم نمیشد این نگاه حیدر است که آغوش گرمش را برای گریههایم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را میشنوم و حرارت سرانگشت #عاشقش را روی صورتم حس میکنم.
با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را بوسه میزدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد