💥شهدای امام زمانی(1)👈
🌹ارتباط قلبی اش با امام زمان (عج) خیلی قوی بود و می گفت، یک قدم به طرف شان برداری صد قدم به طرفت برمی دارند. این شهید عاشق امام زمان بود و هنگامی که نام مبارک آن حضرت را می شنید به عنوان احترام بلند می شد و ارادت خاصی به آن حضرت داشت. همیشه توصیه می کرد در قنوت نماز بخوانید: 👈 «اللهم اجعلنی من المحبین المهدی و المنتظرین المهدی(عج)»...
🌹 این اعتقاداتش بود که آن را از جبهه های جنوب به کوههای کردستان در زمستان سرد سال 60 کشید. ارتباط قلبی اش با امام زمان (عج) خیلی قوی بود و می گفت یک قدم به طرف شان برداری صد قدم به طرفت برمی دارند.
🌹عبدالحمید در یکی از سخنرانی هایش تعریف می کند: «دریکی از عملیاتهاي کردستان بچه ها در يك جاي دره مانندي محاصره شده بودند؛ یک تعداد شهید و تعدادی هم زنده مانده بودند. 3 روز در محاصره بودند. اصلاً نمی توانستند حرکت کنند با هر حرکتی به رگبار بسته می شدند؛ خارها را از زمین در می آورند و توی دهان شان می گذاشتند تا زنده بمانند. در همین حین یکی از بچه ها می نشیند ویک مشت خاک را برمي دارد و آن را دست به دست مي كند (از این دست به آن دست و از آن دست به این دست) و می گوید آقا امام زمان(عج) قربونت بروم مگر نگفتی اگر یاریم کنید، یاریتان می کنم، مگر خدا نگفته ان تنصرالله ینصرکم ..... و با یک حال معنوی خوبی با امام زمان(عج) رابطه برقرار می کند.
🌹همه تعجب می کنند چی شد این نشست صدای تیر نیامد، اول پیش خودشان فکر می کنند حتماً دشمن گذاشته اینها احساس خستگی کنند، حرکت کنند و همه را به رگبار ببندد یا زنده بگیردشان. این آقا اول سینه خیز می رود بعد بلند می شود و به بچه ها می گويد اگر من را زدند که خوب عراقی ها هستن ولی اگر نزدند شما هم بیاید. و از این صخره به آن صخره می رود و بعد می بیند قرار نیست تیری شلیک بشود، می آید بالا – این دره دو تا دهنه داشت، تانکهای عراقی به شکل اریب ایستاده بودند و لوله های تانک شان را به طرف داخل کوه تا آنجایی که می شد آوردند پایین- شهید عبدالحمید در سخنرانیش این جوری می گوید وقتی سر تانک را باز کردیم دیدیم آدمهای داخل تانک مردند ولی خفه نشدند، تیر و ترکش هم نخوردند ولی گویی با خط کش، یک خطی، از وسط آنها را به دو نصف کرده و آنجا سجده می کنه و قلبش محکمتر می شه» بعد ها ما متوجه شدیم خودش بوده ولی در سخنرانیش گفته بود یکی از بچه ها...
🌹آخرین باری که به جبهه رفت و مادر می خواست از زیر قرآن ردش کند، گفت: مادر دستت را روی قرآن بگذار و قسم بخور که آن چیزی را که من می خواهم برايم انجام مي دهي 👈 و مادر چون دل رحم و مهربان است، قسم می خورد که هر چی بخواهد براش انجام بدهد. بعد که مادر قسم می خورد عبدالحمید می گوید مادر خواهش می کنم به وصیت من عمل کنید و من را شبانه به خاک بسپارید. مادر هم می گوید خدا نکند که تو شهید بشوی، بعدشم مگر اعدامی هستی (آن وقتها اعدامی ها را شب خاک می کردند)رو کرد به مادر می گوید مادر من خجالت می کشم وقتی حضرت زهرا (س) را شبانه خاک کردند من روز خاک بشم.
🌹حدود یک ماهی می شد به جبهه باز گشته بود که به خانۀ آقای آیت الله سید علی اصغر دستغیب، که سه سال محافظ ایشان بود، تماس گرفته و وصیت می کند: من جمعــــه صبـــح، ساعت 4 شهیــــــد می شوم. جنازه من را برای شما می آورند، مرا شبانــــــه( دقیقا ساعت 9 شب) تشییع کنید. به غیر از پدر و مادرم و هفت نفر از بچه های سپاه که اسمشان را گفته بود، کسی در مراسم من نباشد. می خواست تشییع جنازه اش مثل حضرت زهـــــــرا(س) غریبانه باشد...
🌹در 13 اردیبهشت در مرحله دوم عملیات بیت المقدس آن طوری که خودش دوست داشت «با تنی تب دار، لبی تشنه و ترکشی که توی حلقومش خورده بود» شهید شد.
🌹 خیلی برای همه سخت بود، همه مخالفت کردند که حمید را شبانه خاک کنیم زنگ زدیم قم، به آقای مشکینی گفتیم شهیدی است که این طور وصیت کرده، گفتند: «حتماً به وصیتش عمل کنید قطعاً یک رابطه بین این شهید و این وصیتی که کرده وجود دارد، یک رمز و رازی بین خودش و حضرت زهرا (س) بوده»...
🌹یکی از دوستانش نقل می کند، هفتمِ شهید فرهاد شاهچراغی، 👈 دوست عبدالحمید، به دارالرحمه رفته بودیم، او به جایی اشاره کرد و همان جا نشست. با دست خاک های آن محل را صاف کرد و با انگشت روی آن نوشت: "مدفـــن پاسدار شهیــــــد، فدایی امام زمان - عبدالحمید حسینــــی..." پنج ماه بعد وقتی پیکر شهیدش از عملیات بیت المقدس بازگشت، پدر شهید علی خضری دوست صمیمی عبدالحمید درخواست کرد که قبر ایشان را بالای سر فرزند او بکنیم و آنجا دفن کنیم. قبـــر اول که کنده شد، به آب رسید. قبـــر دیگری کندند، آن هم به آب رسید و پر آب شد و بالاخره قبر ایشان در همان نقطه ای که خودش اشاره کرده بود آماده شد. بی آنکه ما به کسی از این پیش گویی چیزی گفته باشیم... #کتاب_شهداواهل_بیت #ناصرکاوه
#سیره_شهدا | #خاطرات_شهدا
🔻 رتبه اول دانشگاه تورنتوی کانادا را به دست آورده بود، وقتی درسش تمام شد و برگشت ایران، تصمیم گرفت برود جبهه !
گفتم، شما تازه آمدی و ازدواج کردی ، یه مدت بمان بعد برو جبهه،
گفت، نه مادر جان، من پول این مملکت را در کانادا خرج کرده ام تا درسم تمام شود، وظیفه ی شرعی ام اینه که، برم جبهه و به اسلام و مردم خدمت کنم ...
#شهیدحسن_آقاسی_زاده🌷
📕 ستارگان خاکی ج۲۲ ص۶۳
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
#خاطرات_شهدا | عبدالحسین برونسی
🌷 شهید ماه اسفند؛ سردار شهید عبدالحسین برونسی
🌟 سهم خانواده من ...
📍همسر شهید: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقتها هنوز كوی طلاب مینشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد گرم. فصل تابستان بود و عرق همينطور شُرشُر از سرو رويمان میريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی از دوستهای عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد میخواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجبتر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچههای شما اينجا خيلي بيشتر گرما میخورند.
➖ كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما كولر هم تقسيم میكند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه میگويد. خندهای كرد و گفت: اين حرفها چيه شما میزنيد؟ رفيقش گفت: جدی میگويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زنها! الان خانم ما باورش میشود و فكر میكند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. میدانستم كاری كه نبايد بكند، نمیكند. از اتاق آمدم بيرون.
🔻 بعد از شهادتش، همان رفيقش میگفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: میشود آن خانوادهای كه شهيد دادند، آن مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را میتوانند تحمل كنند.
📚منبع: کتاب خاکهای نرم کوشک
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔻 #امام_صادق(ع)فرمودند:
🔅 نوروز، روزى است كه پروردگار از بندگان پيمان گرفته است او را عبادت كنند و بدو شرك نورزند و به فرستادگانش و امامان(ع) ايمان آورند.
📖 بحارالانوار، ج 59، ص 92
🌷 عیدتان مبارک 🌷
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔻شھدا
مرا میهمان سفره ی مهربانی
خود کنید !
دلم گرفته از آشوب شهر . .
🔅 هفت سین جبهه
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔻 یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ
ای شهید!
به رسم هر ساله مهمانتان بودیم...
اما...
__________
📍لحظات تحویل سال نو در یادمان شلمچه (از سال های گذشته)
عکاس :علی اکبر شیرژیان
📸اطلاعات ثبت عکس:
#Canon_10D , 28mm , F/3.5 , IS0 100 , 1/750sec
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تیزر سرود گردانعشق
🔻تقدیم به روح مطهر شهدای تفحص
۲۲ اسفند روز بزرگداشت و گرامیداشت شهدا گرامی باد.
🔻کاری از:
گروه هم آوایی بین المللی صفیر عشق
📝 شاعر: قاسم صرافان
🎚 تنظیم: مهرداد معافی
💡 میکس و مستر: حسن صفری
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
18.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید | #پادکست_تصویری
🎙عملیات لو رفته
🔻روایتی از توسل شهید عبدالحسین برونسی به حضرت زهرا (س) در عملیاتی که لو رفت...
▫️انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید #عبدالحسین_برونسی
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
8.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #راهیان_نور | #دلتنگی
🔻 چشماتو ببند خیال کن بین ...
🔅 یکسال دیگر، سال را دور از شما تحویل میکنیم
📍کاری جدید از مرکز چند رسانه ای ستا مرکزی راهیان نور کشور
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News