eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
881 دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
15.2هزار ویدیو
515 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
منطقه طلاییه در منتهی‌الیه جنوب‌غربی دشت آزادگان واقع است و از نظر نظامی منطقه‌ای مهم تلقی می‌شود. ارتش عراق برای پیشروی به سوی #حمیدیه و #اهواز، از این معبر نظامی وارد خاک ایران شد و پس از شکست مقاومت نیروهای اندک خودی، به سوی جاده اهواز- خرمشهر و جفیر و کرخه‌کور پیشروی کرد. در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس که دشمن از جنوب کرخه‌کور به سوی مرز عقب‌نشینی کرد، نه تنها طلاییه را تخلیه نکرده بلکه مواضع خود را در این منطقه مستحکم نمود. در #عملیات_خیبر که از 1362/12/3 آغاز شد، رزمندگان تلاش بسیار سنگینی را برای آزادی طلاییه آغاز کردند، لیکن دشمن با آگاهی از اهمیت این معبر و این که در صورت آزاد شدن، امکان پیشروی رزمندگان اسلام به #نشوه میسر می‌شود و منطقه وسیعی از شرق بصره سقوط می‌کند، به شدت راه را بر رزمندگان بسته بود. در شب 1362/12/10 نبردی سنگین و نابرابر با یگان‌های زرهی، مکانیزه و پیاده ارتش عراق درگرفت و یگان‌های خودی با پیشروی 6 کیلومتر از جاده را در اختیار گرفتند و یک تیپ دشمن را متلاشی کردند، لیکن طلاییه همچنان تحت سلطه دشمن باقی‌ماند. طلاییه هم اکنون یکی از مناطقی است که آثار جنگ تحمیلی همچون خاکریز، میادین مین، سنگرها، سیم‌های خاردار، تله‌های انفجاری و تانک‌های سوخته در آن باقی‌مانده است. حسینیه‌ای در این منطقه احداث گردیده و پنج شهید گمنام در آن به خاک سپرده شده‌است. دفاع همچنان باقیست Eitaa.ir/Defa_baghist
❣ 🔻 بازخوانی یک خاطره 4 پيكر پاك و گلوله بارون شده ی ❤ رو چند روز بعد، در تشييع كردم. لباس های ؛ پر بود از ❤ چند روز، در منطقه ی عملياتی فتح المبين در غرب رودخانه ی کرخه، بر خاك افتاده بود !! تا پیدا شد !! توی اش نوشت (( برادران و خواهران، قبل از انجام هركاری خوب فكر كنيد؛ ببینید اگر آن كار برای رضای خداست آن كار را انجام دهيد و اگر آن کار برای رضای خدا نيست آن كار را رها كنيد )) در بین بچه های اهواز، معروف شد به ی مسجد !! از ❤ تشكر می کنم كه هر از گاهی ها رو كنار میزنه و خودشو برام آشكار می کنه! من هیچ وقت فراموش نمی کنم (( در عملیاتی به شهادت رسید که ۲۵۰۰ کیلومتر مربع از سرزمین های اشغال شده ی میهن اسلامی را از متجاوزین بعثی، باز پس گرفت.... )) دکتر قنبری ۲ فروردین ۹۹ @defae_moghadas2
🔻دخترک با چشمانی خیس، به کادوهای بسته‌بندی‌شده نگاه می‌کرد. چه رؤیاهایی که شبانه بافته بود و با رج به رج آن خندیده بود، کرده بود از شدت خوشحالی، اشک ریخته بود از شوق و بو کشیده بود را که روی این تارهای بافته نشسته بود. حالا چند روزی است که این تار بافته‌شده ریش‌ریش شده، از هم رفته و دیگر عطر تن هیچ‌کس از آن به مشام نمی‌رسد! بوی می‌آید، بوی و خاک، صدای هیاهو و زنان و کودکان از این تارهای از هم‌رفته به گوش می‌رسد... تصویر زخمی بر تارهایش نقش بسته، دخترک صاحب پیکر را می‌شناسد. روزی در او کلمه را هجی کرده بود. او در این هیبتی که درون تصویر متلاشی شده قد کشیده بود... نوازش‌های صاحبش را چشیده، را شنیده و به خاطر سپرده بود. دختر این‌بار نگاه غمبارش را به تابلوی روی دیوار می‌دهد و بعد نگاهش نام نشسته در گوشه قاب را هدف می‌گیرد: ! پدرش در کوت عبدالله چشم باز کرده بود. خلق و خویش آیینه تمام‌نمای بود اینطور دیده بودند و می‌گفتند! برای دفاع از که رفته بود پدرش ناراضی بود، ناغافل رفت! ناغافل هم شد... دخترک روزهای خوش قبل از این واقعه را دور می‌کند. روز تولدش بود، خانواده در تکاپو بودند کادوهایش را زودتر بگیرند و آماده کنند. قرار بود سوپرایز شود. اما قضیه برعکس شد! پدرش کادوی تولدش را زودتر از خویش دریافت کرد و او بود که با خبر پروازش خانواده‌اش را سوپرایز کرد، زودتر از لحظه ، ناغافل! حالا اما دخترک از بین این همه فقط بغض غافلگیر کردن پدر و رؤیایی که بافته بود به دلش ماند... رؤیایی که رؤیا ماند و تحقق نیافت... ♡سالگرد بهترین بابای دنیا!♡ 📸 شهید مدافع حرم 🗓تاریخ تولد: ۲۳ آذر ۱۳۶۱ 🗓تاریخ شهادت: ۱ آذر ۱۳۹۳ 🥀مزار شهید: گلزار شهدای اهواز 🕊محل شهادت: سوریه https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
یک روز آمد کنارم، دستهایش را روی زانویم گذاشت و گفت خواسته ای دارم. جواب دادم بگو. گفت میخواهم به سوریه بروم. جواب دادم اگر مخالفت کنم چه میکنی؟ گفت پدر دین ما چیست؟ گفتم ادامه داد ما پیرو مذهب شیعه ی اثنی عشر هستیم. سپس پرسید خداوند چرا ما را خلق کرد؟ جوابی نداشتم، فقط گفتم خداوند توصیه های دینی اش را در قرآن به ما کرده. باز پرسید آیا ما باید به قرآن عمل کنیم؟ پاسخ دادم بله. بلافاصله گفت پدر من باید برای به سوریه بروم. این وظیفه ی اعتقادی من است. نتوانستم حرفش را رد کنم. گفتم پسرم، اگر مانع رفتنت بشوم نمیتوانم در قیامت در برابر خداوند و ائمه پاسخگو باشم. پس تو را به خدا میسپارم ، برو. نقل از پدر شهید.. در عملیات آزادسازی دو شهر در اثر اصابت تیر به سینه اش به شهادت رسید و پیکرش حدود چهار روز در محل ماند. زمانیکه پیکر به دست ما رسید هنوز سالم بود. 📸شهید مدافع حرم 🗓 شهادت ۱۹ بهمن ۹۴ 📿 شادی روحشان https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
💢پسرم اهل مطالعه و خواندن کتاب از کودکی بود، برنامه دعا خواندن و زیارت عاشورا را همراه با صبحانه راه می‌انداخت. حتی وسایل ساده‌ای رابه عنوان طبل و سنج قرار داده و بچه‌های محل را دور خودش جمع می‌کرد و به عزاداری می‌پرداخت. می‌گفت:ما برای شهدا و امام حسین (ع) طبل سنج می‌زنیم. بعد‌ها که بزرگتر شد؛ یکی از برنامه‌های همیشگی وی حضور در دسته‌های عزاداری به همراه دوستانش بود.در دوران دبستان نماز می‌خواند و اهل اقامه نماز اول وقت بود همیشه مورد تشویق مسئولان مدرسه قرارمی‌گرفت فرزندم از دوران نوجوانی متدین و به دنبال یادگیری بود، نوار سخنرانی‌های مرحوم کافی که در مهدیه تهران سخنرانی می‌کرد را گوش می‌داد. سحر خیز و اهل نماز اول وقت بود من که مادرش بودم هیچ وقت نتوانستم زودتر از داود برای نماز صبح بیدار شوم. هر وقت می‌خواستم برای نماز صبح بیدار شوم می‌دیدم داود قبل از من بیدار شده و دارد نماز می‌خواند زیارت مکان‌های مذهبی و نیز زیارت مرقد «علی بن مهزیار» در اهواز از برنامه‌های اصلی زندگی وی بود، همیشه به ویژه درایام ویژه مناجات و دعا در ماه‌های خاص همانند رجب، شعبان و رمضان هیچ وقت از یاد نمی‌برد شال سبزی که داود در مداحی‌ها و روضه امام حسین (ع) همیشه دور گردنش بود و در روضه خوانی و مجالس عزا شرکت می‌کرد. 📸شهید مدافع حرم 🗓شهادت ۱۲ بهمن ۹۴ 📿شادی روحشان 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 آغاز جنگ یه تاریخ رسمی دارد هزاران تاریخ غیر رسمی! گواه ادعایم اینکه مردم اهواز علیرغم اینکه خود شاهد بمباران های هواپیماهای دشمن و فرود آمدن هزاران گلوله در سطح شهر بودند ولی جنگ را بصورت فراگیر و جدی روزی اتفاق افتاد که صدای انفجاری و مهیبی کل شهر اهواز را لرزاند ! به گمانم هشتم مهر ماه بود که عراقی ها خودشان را به حوالی شهر اهواز رسانده بودند که یک اتفاق مشکوک و مرموز ، زاغه مهمات لشکر نود و دو زرهی اهواز به یکباره منفجر شده بود و تمام شهر به لرزه در آمد . من به چشم خود دیدم که چگونه خانوده ها هراسان از خانه به خیابان ریخته و مبهوت و وحشت زده اقدام به ترک شهر کردند. با این اتفاق شهر بسمت تخلیه رفت و مردم شهر پر جمعیت اهواز رنج جنگ زدگی را چشیدن و بسمت شهرها و روستاهای دور و نزدیک رفتند و عملا شهر چهره مغموم و متروکه به خود گرفت! عملا تمام شهر سنگر شد و جوان ها نبض شهر را بدست گرفتند و به دفاع از شهر آمدند . اون موقع این انفجار را یه مقدمه برای ورود عراقی ها تفسیر می کردیم. با پایان روز و آمدن شب تمام شهر در یک تاریکی ظلمانی فرو رفت و اگر کسی به غفلت چراغی در خانه روشن میکرد که تشعشع نورش به بیرون درز پیدا می‌کرد یه جمله ای رایج شده بود . " خاموش کن عراقی " شهر ما زخم جنگ را چشید اهواز آن روز را آغاز جنگ دانست . و شهر بدست جوان ها افتاد. • کاظم فرامرزی http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🌹🕊اے شهیـد می‌دانم از اینجا ڪہ من نشسته‌ ام تا آنجا که تو ایستاده‌اے فاصله بسیار استـ امّا ڪافیستـ تو فقط دستم را بگیرے دیگر فاصله‌اے نمی ماند🕊🌹 📸شهدای مدافع حرم https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
❣ پيكر پاك وگلوله باران شده را چند روز بعد، در تشييع كرديم لباس هاي ، پر بود از او در صحرايي پر از در منطقه عملياتي فتح المبين بر خاك افتاده بود!! در اش نوشت: "برادران وخواهران، قبل از انجام هركاري خوب فكر كنيد؛ اگر آن كار براي رضاي خداست آن كار را انجام دهيد واگر براي رضاي خدانيست آن كار را رها كنيد" در بين شهداي اهواز او؛ لقب ي مسجد را به خود گرفت...... ديروزصبح؛ در بهشت شهداي اهواز بر سر مزار نوراني رفتم از او تشكر كردم كه برايم ها را كنار زد وخودش را آشكار كرد! عضويت در كانال: https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
شدن اتفاقی نیست اینطور نیست که بگویی‌؛ گلوله‌ای خورد و مُرد.. رضایت‌نامه دارد...🥀 و رضایت نامه‌اش را اول و علمدارش امضا میکنند و بعد مُهر میخورد...!❤️ 📸شهید مدافع حرم 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
💢شهید حسن حزباوی با صداقت و اهل حجب و حیا بود اگر چه کم حرف می‌زد اما همیشه لبخند به لب داشت. انسانی وکم توقع و در مسائل کاری بسیار با جدیت و نمونه یک پاسدار وظیفه شناس بود چندین بار در رزمایش ها به خاطر همین جدیت و نظم و ذکاوتش مشورد تشویق قرار می گیرند. همین رفتار وکردارش سبب شد تا یکی از برادران در بعد از دوستی با شهید حزباوی و تحت تاثیر رفتارش به مذهب مشرف شد. 📸شهید مدافع حرم
شدن اتفاقی نیست اینطور نیست که بگویی‌؛ گلوله‌ای خورد و مُرد.. رضایت‌نامه دارد...🥀 و رضایت نامه‌اش را اول و علمدارش امضا میکنند و بعد مُهر میخورد...!❤️ 📸شهید مدافع حرم 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
▪️آن‌قدر خستگی‌ناپذیر کار می‌کرد که من همیشه به او می‌گفتم: «آخه «روزبه» یک ساعت استراحت به خودت بدی بد نیست.» در عملیات بدر سال ۶۲ یک ‌چشمش را از دست داد. بیش از هفتصد ترکش در بدنش بود. با توجه به اینکه مشکلات شدید ریوی داشت، می‌توانست دیگر سر کار نرود و استراحت کند ولی از اینکه دو برادر دیگرم شهید شدند خیلی ناراحت بود. این سه برادرم همیشه با هم بودند. همیشه می‌گفت: «چرا اون‌ها رفتند و من نرفتم.» برای همین یک روز فعالیت خودش را متوقف نکرد. روزانه حدود هجده نوع دارو می‌خورد و دو الی سه اسپری استفاده می‌کرد. زمان شهادتش از سوریه یک کیسه پر از دارو از ایشان برگرداندند. دوستانش نقل کردند که «روزبه» گفته بود: «شفایم را از گرفته‌ام و دیگر نیازی به دارو ندارم.» 📸شهید مدافع حرم 🗓شهادت ۳۱ فروردین ۹۴ 📿هدیه به روحشان
💢فرمانده تیپ مالک اشتر سوریه بود و حدود ششصد نیروی سوری را تحت فرمان داشت. اخلاق خوبش باعث شده بود ۶۵ نفر از نیروهایش که بودند شوند. نمازش را سر وقت میخواند، حتی اگر در خیابان هم بود یک جایی پیدا میکرد و نمازش را همان اول وقت میخواند. بسیار زیاد قرائت میکرد. خیلی سر به فرمان ولایت داشت، هر وقت از میرسید سریع به زیارت مرقد حضرت امام خمینی میرفت تا به قول خودش تجدید عهد کند. به ما میگفت پشت سر مقام معظم رهبری قدم بردارید و حتی یک قدم جلوتر از ایشان حرکت نکنید. خیلی با گذشت بود، ما را هم به گذشت سفارش میکرد. قبل از شهادتش به من گفت بین ۱۵ تا ۱۸ میلیون پول دست دیگران دارد که همه را قرض داده. سفارش کرد اگر بعد از شهادتش پول ها را آوردند و دادند که هیچ، ولی اگر نیاوردند حلال است و پیگیر پولها نشویم. من هم گفتم چشم . . . 📸شهید مدافع حرم ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 [🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷]
، 🍂 زن جهادی تدوین: نرگس اسکندری ┄┅┅┅❀🌴❀┅┅┅┄ 🔹 آموزش و پرورش از من خواسته بود یک تولیدی برای دوختن لباسهای رزمندگان برایش راه اندازی کنم. مدرسه شبانه باغ معین هم مکان آن بود. رفتم آنجا و دیدم میز برشی وجود ندارد. با خودم گفتم که پارچه هایشان را در مرکز ثقافیه¹ برش بزنم؛ اما ممکن بود کسی شک کند که من پارچه های برش زده را کجا و برای چه کسی می برم؟ این کار ضررش بیشتر از سودش بود. من زنی جهادی بودم و باید خودم کاری می‌کردم. چیزی جز صندلی آنجا نبود. نگاهم که به در چوبی اتاق افتاد فکرش از سرم گذشت. در را برایم از لولا درآوردند. دو صندلی زیرش گذاشتم و شد میز برش. کمی کوتاه بود و زمان برش کمرم را اذیت می‌کرد اما مانند ثقافیه، تعداد بالا برش نمی زدم. نهایتاً دویست تا بود. خیاط ها هم از خود آموزش و پرورش آمدند و تولیدی کارش را شروع کرد. ● عصمت احمدیان ¹.محلی فرهنگی در ایام انقلاب و دفاع مقدس در اهواز •┈••✾○✾••┈• کتاب مرواریدهای بی نشان ناصر کاوه برگرفته از کتاب: زنان جبهه جنوبی