#کشکول(34)👇
#حکایت بهشت و جهنم
یکى از جملة صالحان، بخواب دید پادشاهى را در بهشت است و پارسایى در دوزخ ، پرسید موجب این درجات چیست و سبب درکات آن که مردم بخلاف این معتقد بودند.👇
ندا آمد که این پادشه به ارادت درویشان به بهشت اندرست و این پارسا به تقرب پادشاهان در دوزخ.😇
😂 طنــــز_جبــــهه
❤️همراه دایی سعید برای گرفتن شام به فاو رفتیم. موقع برگشتن، دشمن دیوانه وار منطقه رو زیر آتش گرفت. به پایگاه موشکی که رسیدیم بچه ها رو برای گرفتن غذا صدا زدم.
❤️محمود و مهدی کنار سنگر خودشون نشسته بودند و به کارهای من میخندیدند. همه با قابلمه دور ماشین ایستاده بودند.
❤️بالای باربند رفتم و با صدای بلند فریاد زدم: «اگر با کشته شدن من، پایگاه موشکی پا بر جا میماند، پس ای خمپاره ها مرا دریابید!» در همین لحظه یه خمپاره ۱۲۰ زوزه کشان در کنار ما منفجر شد! همگی خوابیدند. من هم از روی باربند خودم رو به کف جاده پرت کردم.
❤️بلند شدم خودم رو تکاندم و گفتم: «آهای صدامِ الاغِ زبون نفهم! شوخی هم سرت نمیشه؟ شوخی کردم بی پدر مادر!»
همه زدند زیر خنده.
#کتاب-گلخندهای-آسمانی-ناصر-کاوه
لبخند_بزن_بسیجی 😁
❌حقیقت تلخ # از انتخابات بد👇
⭕️۵سال از انتخاب روحانی
⭕️۳سال از ورود نماینده های لیست امید به مجلس
⭕️۱سال از شورای شهر اصلاحطلب تهران میگذرد
💢کدخدا از برجام خارج شد. اقتصاد رو به فروپاشی است😎مجلس جرعت یک استیضاح ساده را ندارد و هر بار با یک ... عقب می کشند 🚈و یک متر خط مترو به ناوگان حمل و نقل شهری اضافه نشده است, بیکاری, گرانی, رانت, تعطیلی کارخانه ها و کارگاه ها و...
#اصلاحات_بدون_رتوش
#مدیریت_غربگرا
🌷بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن🌷
💥شهید_امام_رضایی
خیلی امام_رضایی بود. تقریبا همه کسانی که او را می شناختند، این را می دانستند.هر وقت عازم مشهد می شد، چند نفر را هم همراه خود می کرد و گاهی خرج سفرشان را هم می داد. انقدر زود دلش برای امامش تنگ می شد که هنوز عرق سفرش خشک نشدہ، دوبارہ راهی می شد. می گفت "امام رضا خیلی به من عنایت داشته و کم لطفی است اگر به دیدارش نروم." همیشه #باب_الجواد را برای ورود انتخاب می کرد. گاهی ساعت ها می نشست همانجا و چشم می دوخت به گنبد و با حضرت
حرف می زد. می گفت اگر اذن دخول خواندی و چشمت تر شد یعنی آقا قبولت کرده.
مانند خیلی از بزرگان حرم را دور می زد و از پایین پا وارد حرم می شد. مدتی در صحن می نشست و با امام درد و دل می کرد. سفر کربلا را هم از امام رضا گرفته بود. موقع برگشت روی یکی از سنگ های حرم تاریخ سفر بعدی اش را می نوشت و امام هم هر دفعه ان را امضا می کرد...
#کتاب-شهدا-و-اهل-بیت-ناصر-کاوه- برشی از زندگی شهید مدافع حرم محمد پورهنگ🌷
دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
💐 السلام علیک یاعلی ابن الموسی الرضا(ع)
💠 امام رضا(ع): هرگاه که بندگان، گناهان تازه ای پدید آورند که سابقه نداشته است، خداوند بلای تازه ای برایشان پیش می آورد که قبلا نمی شناختند. وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۲۷۰
📍تلنگر:👇
🌹در کربلا فرمانده سپاه حسین(ع) یعنی حضرت عباس(س) امان نامه شمر را رد کرد و تا پای جان پای امامش ایستاد.
🌹اما امام حسن(ع) زمانی صلح را پذیرفت که فرمانده سپاهش یعنی عبیدالله بن عباس با یک میلیون درهم رشوه، خود را به معاویه فروخت.📍تاریخ عوض میشود👈 وقتی علمدارت عباس باشد یا ابن عباس!😰
🚩 شهدای # امام_رضایی:👇
🌹شهید روح الله. قربانی برای من هدیہ امام رضا (ع) بود👇 همسری کہ امام هشتم بہ ادم هدیہ بدهد وامام حسین (ع) او رابگیرد وصف نشدنی است. من عروس چنین مردی بودم با بچہ های دانشگاه رفتہ بودیم مشهد انجا برای نخستین بار برای ازدواجم دعا کردم گفتم: یا امام رضا (ع) اگر مردی متدین واهل تقوا به خواستگاری ام بیاید قبول می کنم یک ماه بعداز اینکہ از مشهد برگشتم روح الله امد خواستگاری ام... و شدم عروس امام رضا(ع)...
🌹شهید مهدی صابری توی وصیت نامه اش نوشته بود: رسیدن به سن 30 سال، بعد از علی اکبر (ع) برایم ننگ است.... مادرش می گفت: آخرین بار که از سوریه برگشت ایران، با هم رفتیم مشهد. بعد از زیارت دیدم مهدی کنار سقا خونه ایستاده و می خنده. ازش پرسیدم: چیه مادر؟ چرا می خندی؟...گفت: مادر! امضای شهادتم رو از #امام_رضا (ع) 💕 گرفتم... بهش گفتم: اگه تو شهید بشی من دیگه کسی رو ندارم. مهدی دستش رو به سمت آسمون بلند کرد و گفت: مادر خدا هست🌷
🌹شهید مدافع حرم محمد پورهنگ خیلی #امام_رضایی بود. تقریبا همه کسانی که او را می شناختند، این را می دانستند.هر وقت عازم مشهد می شد، چند نفر را هم همراه خود می کرد و گاهی خرج سفرشان را هم می داد. انقدر زود دلش برای امامش تنگ می شد که هنوز عرق سفرش خشک نشدہ، دوبارہ راهی می شد. می گفت "امام رضا خیلی به من عنایت داشته و کم لطفی است اگر به دیدارش نروم."همیشه 👈#باب_الجواد را برای ورود انتخاب می کرد. گاهی ساعت ها می نشست همانجا و چشم می دوخت به گنبد و با حضرت حرف می زد. می گفت اگر اذن دخول خواندی و چشمت تر شد یعنی آقا قبولت کرده. مانند خیلی از بزرگان حرم را دور می زد و از پایین پا وارد حرم می شد. مدتی در صحن می نشست و با امام درد و دل می کرد. سفر کربلا را هم از امام رضا گرفته بود. موقع برگشت روی یکی از سنگ های حرم تاریخ سفر بعدی اش را می نوشت و امام هم هر دفعه ان را امضا می کرد🌷
#کتاب_مدافعان_حرم # ناصر_کاوه
📣 هیچ گاه فراموش نمی کنم که یک شب بارانی در صحن مسجد گوهرشاد روبروی گنبد امام رضا (ع) پس از مدتی توسل از آقا خواستم که یکی از اولیاء خودت را که ایشان را بشناسم، به من نشان بده، تا شاید بواسطه حضور در خدمت ایشان 👈 گرد معرفتی کبریائی بر دامن گناهکارم بنشیند و بواسطه دم مسیحایی او شاید زنده شوم 📣چندثانیه بیشتر نگذشته بود که در گوشه ی مسجد گوهرشاد دیدم حاج حسن تهرانی مقدم سر به سجده دارد و با خدای خود مشغول به راز و نیاز است پیش خودم یاد شعر حافظ افتادم.
🚩سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد🚩
📣رفتم کنارش، در حال و هوای خودش بود، سلام کردم مثل همیشه با تبسم و لبخندی که بر لب داشت🙌 دستهای پر مهرش را باز کرد و مرا درآغوش گرفت، هنوز بوی شهیدان را می داد، خیلی خوشحال به نظر می رسید، پس از پرس و جو، فهمیدم پس از انجام عملیات برعلیه منافقان 👈 (جهت انتقام گرفتن ازخون شهید صیاد شیرازی)، برای تجدید بیعت و شکرگزاری پروردکار با فرماندهان یگان موشکی 👈 خدمت امام رضا (ع) رسیده بودند 👌 به یاد توسل وخواسته ام از امام رضا(ع) افتادم و یقین کردم عملیاتی که ایشان رهبری کرده مورد قبول خدا واقع گشته و به واسطه انجام خالصانه آن عمل به مقام اولیاء الله و مقربین رسیده است و البته امضای شهادتش را از امام رضا(ع) گرفته است...
راوی: #ناصرکاوه
#کتاب_ذوالفقار_ولایت #ناصر_کاوه