eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
914 دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
15.9هزار ویدیو
525 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نگران این حمله است. در این حمله، نه آبروى ما بندگان حقیرت، كه آبروى اسلام در میان است.... خدایا! اگر مى‏دانى كه نیت‏ هاى ما خالص و فقط براى توست، یارى‏مان كن، راه را نشانمان بده. خدایا! تو براى موسى‏ دریا را شكافتى و راهش دادى. تو براى محمد غارى را قرار دادى و به امر تو عنكبوت بر درگاه آن تار تنید. خدایا! ما كوچكتر از آنیم كه درخواست كنیم براى ما كارى انجام بدهى. "خداوندا! تو را به حق امام زمان(عج)،" تو را به حق نایبش خمینى، تو را به حق حسین‏ كه ما به خونخواهى او قیام كرده‏ ایم، قسمت مى‏دهم ما بندگان حقیر و ضعیف را از این درماندگى نجات ببخش!». 🌼این حالت دعا و تضرع در قرارگاه فرعى نصر 2 نیز به وجود آمده بود. حاج احمد خود بعدها از آن لحظات معنوى، براى یكى از رزمندگان تیپ 27 سخن گفته بود: «... بعد حاجى گفت: داخل قرارگاه برادرها دل‏شكسته شدند. رفتند گوشه‏اى دنبال دعا و تضرع به درگاه خداى متعال، تا شاید فرجى حاصل بشود. من هم به خدا عرض كردم؛ خدایا! آیا تو رضا مى‏دهى كه فردا بر بستر این رود فصلى رودى سرخ از خون بچه‏ ها جارى بشود؟ تو كه این را نمى‏خواهى، پس خودت این گره را از كار ما باز كن!». محسن وزوایى، پس از سجده شكر بر خاك دشت شب‏ زده، قد راست كرد و به سوى نیروهاى گردان بازگشت. شهید بزرگوار عمران پُستى در خاطرات خود از آن شب گفته است:«... بعد از مدتى برادر وزوایى آمد و گفت: برادرها...! ستون را عقب، جلو كنید. یك مسیرى را مشخص كرد و گفت: از این طرف حركت كنید. ما راه افتادیم و به همان مسیر ادامه دادیم. دشت وسیعى جلوى روى ما قرار داشت. نمى‏دانستیم به كدام طرف مى‏رویم؛ اما گویى یك هاتف غیبى به ما مى‏گفت؛ به راهى كه مى‏روید مطمئن باشید.» 🌼پس از یك ساعت پیشروى ستون نیروها، به ناگاه از دل سیاهى شب، شَبَحِ بزرگى نمایان شد...«تپه تانك» بود! «... در قرارگاه فرعى نصر 2، صداى پرطنین محسن وزوایى را از پشت بى‏سیم شنیدیم كه خطاب به حاج احمد مى‏گوید: حاج آقا!... راه را پیدا كردیم... رسیدیم به تپه تانك! همه از خوشحالى بال درآورده بودیم. بى‏اختیار همدیگر را بغل مى‏كردیم و از شوق اشك مى‏ریختیم، اما حاج احمد خیلى آرام بود. چه آن وقت كه خبر گم شدن گردان را دریافت كرد، و چه حالا كه به یارى خدا بچه‏ ها راه را پیدا كرده بودند، سر سوزنى مستأصل نشده بود. فقط یك نفس عمیقى كشید و با یك تبسم ملیحى زیر لب گفت:👈 خدایا، شكرت!»... این گردان و نیروهای دیگر به لطف خدا و عنایت امام زمان (عج) توانستند توپخانه عراق را به تصرف خود درآورند و ده ها قبضه توپ را سالم به غنیمت گرفتند💪 🌼به جرأت مى‏توان گفت كه در طول دفاع مقدس، یكى از بارزترین جلوه‏ هاى امداد الهى به رزمندگان اسلام در آن شب تجلى یافت. حقیقتى كه موجب شد تا سردار شهید حاج همت در تحلیل خود در مورد مجموعه عملیات دفاع مقدس بگوید:👈 «... اصلاً اسم فتح‏ المبین را نباید عملیات نظامى گذاشت. این حمله با آن شوق روحانى و آن عظمت معنوى‏اش در آینده به هیچ‏وجه نباید به عنوان یك عملیات نظامى محسوب شود!». تجلى عینى این شوق روحانى و عظمت معنوى نبرد فتح‏ المبین، تنها در این واقعه شگفت خلاصه نمى‏شود. این ماجرا حكمت باطنى دیگرى هم داشت. به گفته یكى از عناصر اطلاعات تیپ 27:«... این گم كردن راه، چندان هم بى‏حكمت نبود. از آنجایى كه این عملیات را خداوند هدایت مى‏كرد، دیدیم كه با گم شدن بچه‏ هاى گردان حبیب، عملاً مسافت مسیر پیش‏ بینى شده به آنچه كه باید طى مى‏شد تقلیل پیدا كرد. نیروهاى محسن وزوایى از یك جاهایى مى‏روند كه اصلاً براى همه ناآشنا بود و خیلى زودتر از زمان پیش‏بینى شده، به پاى تپه‏ هاى على گره زد رسیدند!». منبع: کتاب آذرخش مهاجر
هر چه آب و غذا مانده بود را به ابراهیم تحویل دادیم. او به هر پنج نفر یک قمقمه آب و کمی غذا داد. به آن پنج اسیر عراقی هم هر کدام یک قمقمه آب داد! برخی از بچه ها از این کار ناراحت شدند اما ابراهیم گفت: آنها مهمان ما هستند. 🌼در روز ولادت علمدار کربلا به یاد علمدار کمیل🌼
| 🔻بیانات امام خامنه ای در یادمان شهدای عملیات فتح المبین 🔅 در ایام محنت جنگ، قبل از عملیات  فتح‌المبین، بنده از این منطقه‌ی شمالىِ مشرف بر این دشت، این چشم‌انداز وسیع را دیده بودم؛ این خاطره از یاد من نمیرود که نیروهای دشمن در این سرزمین پهناور با چندین لشکر در اینجا متفرق بودند؛ زمین شما را، خاک شما را با چکمه‌های خودشان میکوبیدند و ملت ایران را تحقیر میکردند. آن کسی که کشور شما را نجات داد، همین جوانهای فداکار و مبارز بودند؛ همین بسیج، همین ارتش، همین سپاه، همین رزمندگان فداکار که امروز هم بازماندگان آنها در مناطق گوناگونی از کشور حضور دارند؛ بعضی از آنها هم به شهادت رسیده‌اند؛ «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا» ▫️ بیانات در یادمان شهدای عملیات فتح‌المبین  ۱۳۸۹/۱/۱۱ ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
| 🔻 إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِينا 🌟 سلام بر اسطوره‌های یقین غیوران زهـرا نسـب مردان فتح‌المبین ... 📆 دوم فروردین یادآور فتحی مبین است، که کام ملت ایران را شیرین کرد بطوریکه امام(ره) آن‌را فتح‌ الفتوح دانست و بر بازوان رزمندگان بوسه زد ... 🌷 ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
| 🌟 او ایستاد پای امام زمان خویش ... 📍سالروز شهادت سردار شهید مدافع حرم "حاج حسین اسداللهی" گرامی باد. ➕ به راهیان نور بپیوندید👇 🆔 @Rahianenoor_News
❌ جهانگیری گفته عده‌ای عادت کردند فضای کشور را تیره و تار ببینند پراید رو ۱۴۰ میلیون کردن دلار رو به ۳۰ هزار تومن رسوندن ۶۰۰ درصد تورم ایجاد کردن بورس رو به فنا دادن قیمت مسکن رو ده برابر کردن گوشت و مرغ و میوه رو از سفره مردم حذف کردن ماشین و خونه خریدن برای جوونا شده افسانه بله واقعا ملت عادت کردند همه چیز رو تیره و تار ببینند، چون کارنامه‌ی شما تیره و تاره ‌دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
⭕️ آقای رئیسی این چه کاریه که روز دوم عید میری بازدید سرزده از منطقه ویژه اقتصادی دوغارون تو مرز افغانستان؟ 🔻نمیگید پرزیدنت که یکسال بیشتره نشسته خونه ناراحت میشه از دستت؟ نا سلامتی قرار بود دیوار بکشین تو پیاده رو😏! ‌دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴افشاگری دکتر حسن عباسی از پشت پرده ماجرای سراوان، گرانی مرغ و سایر اتفاقات این روزها: اصلاح‌طلبان میگن دیگی که برای ما نجوشه، سر سگ توش بجوشه! اگه کلمه مذاکره رو از لیبرال‌ها بگیری هیچی ندارن... حتما ببینید👌 کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷 @Shahid_Alamdar
💥شهدای امام زمانی (4) 👈 شهید محمود رضا استاد نظری 11 اردیبهشت ماه سال 1348 در تهران متولد شد و 24 بهمن ماه سال 1364 در عملیات والفجر هشت به شهادت رسید... 📣آنچه در ادامه می آید جملاتی از مناجات این شهید والامقام است: 🌹 آقا؛ دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به نقطه ای خیره کنم، تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم. هی نگاهت کنم. آنقدر که از هوش بروم. بعد به هوش بیایم و ببینم سرم روی دامن شماست. حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. آن وقت با اشتیاق در آغوشت بگیرم و بعد ... تو با دست های خودت، اشک های مرا پاک کنی ... 🌹 مولای من؛ سرم را به سینه ات قرار دهی، موهایم را شانه کنی. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داده. بعد به من وعده شهادت بدهی. آن وقت با خیال راحت در آتش عشق مثل شمع بسوزم و آب شوم، روی دامانت بریزم و هلاک شوم و جان دهم ... 🌹 دوست دارم وقتی نگاهم می کنند و باهام گرم می گیرند و میل با هم بودن را دارند، احساس غرور و خودپسندی و بزرگی و خوب بودن و برتری نکنم. در عوض بترسم و شرم کنم از آن روزی که پیش همین دوستان پرده را بالا زنی و مرا پیش چشم پاکشان افشا کنی. آن وقت من از خجالت بگویم: یا لیتنی کنتُ ترابا ... ای کاش من خاک بودم ... 🌹 خدایا؛ به من لیاقت خوب بودن دادی و این طور بین دوستان نشانم دادی، پس لیاقت حقیر شمردن خود در مقابل آن بزرگان را هم بده تا گمراه نشوم ... 🌹 خدایا؛ من از روشنی روز فرار کردم و به سیاهی شب پناه آورده، به این امید که در پناه تو باشم و با تو درد دل کنم ... مرا از تاریکی شب چه باک و ترس که سیاهی را در درون سینه ام دارم و در تاریکی شب می نشینم که در تاریکی، سیاهی قلبم را پاک کنی. 🌹 خدایا؛ تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی: ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت. اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و درعین حال مزه اش را به تو می چشانم ...! 🌹پس خدا؛ برای خلاصی از این هوسها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست.
🔴«تجمّل‌سازی» آقای وزیر به بهانه جذب مشتری! ♦️امام خامنه ای:«من یک وقت شنیدم که یکی از وزرای معادن - نمیگویم در چه سالی - انواع و اقسام سنگهای گرانقیمتی را که ما در کشور داریم، آورده و در وزارتخانه‌اش کار کرده است! من در این‌جا او را خواستم و به او گفتم: شما چرا این کار را کردی؟ گفت: وقتی مسافران خارجی به وزارتخانه میآیند، این سنگها جلوِ چشمشان قرار گیرد و مشتری پیدا شود! شما را به خدا، این منطق، قابل قبول است!؟ ♦️ما این همه خرج کنیم و سنگهای وزارتخانه را - که دارد یا ندارد - جمع کنیم و سنگ جدید نصب کنیم، برای این‌که مشتری پیدا کنیم! شما میتوانید در سالن اصلی وزارتخانه خود چارچوب بزرگی را به طول پنج و عرض سه متر درست کنید و انواع و اقسام سنگهایتان را به شکل بسیار بدیع و زیبا در آن‌جا بچینید - کسانی هستند که کارشان همین چیدنهاست - بعد هر میهمانی آمد، به عنوان ادای احترام، او را به آن‌جا ببرید تا سنگها را تماشا کند؛ هم تماشاست، هم مشتری‌یابی؛ این‌که بهتر است. بهانه برای تجمّل‌سازی، واقعاً مناسب نیست.» ۱۳۸۰/۰۶/۰۵ [ کانال جوانان انقلابی ] @naslechaharome
🔴 اذعان روزنامه آمریکایی به دنباله‌روی بایدن از ترامپ ♦️یواس‌ای تودی:لغو سیاست‌های ترامپ و صلح پایدار با ایران تنها مسیری است که بایدن می‌تواند به جنگ‌ های بی‌پایان آمریکا پایان دهد. ♦️ ادامه سیاست «فشار حداکثری» ترامپ علیه ایران در دولت بایدن، موجب افزایش تنش‌ها میان واشنگتن و تهران شده است. ♦️ بایدن فرصت دارد تا با پیوستن به برجام، مسیر جدیدی را ترسیم کند و دیپلماسی گسترده‌تری را دنبال کند. ♦️ بایدن از ترامپ خواسته بود تحریم‌ ها را به‌دلیل شیوع کرونا کاهش دهد اما با گذشت دو ماه از ورود به کاخ سفید، او اقدامی صورت نداده است. ♦️ بایدن و دموکرات‌های کنگره باید دیپلماسی با ایران را به‌صورت جدی دنبال کنند و از برجام به‌عنوان مدلی برای حل دیگر اختلافات استفاده کنند. [ کانال جوانان انقلابی ] @naslechaharome
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸تحرکات پرمعنای سیاست خارجی چین: -شنبه: ایستادن بی سابقه چین در مقابل آمریکا -دوشنبه: چین در پاسخ به تحریمهای اروپا، ده فرد و چهار نهاد اروپایی را تحریم کرد؛ دوشنبه: سفر لاوروف به پکن؛ چهارشنبه: سفر دوره ای وزیرخارجه چین به ایران، عربستان، امارات، ترکیه، عمان و بحرین. 🆔 @naslechaharome
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کنایه حسین شریعتمداری به سخنان دولت‌مردان در مورد اختیارات رئیس‌جمهور 🔹اختیارات رئیس‌جمهور از مجلس و قوه‌قضائیه و بقیه دستگاه‌ها بالاتر است. 🔹بودجه تمام دستگاه‌ها در اختیار رئیس‌جمهور است و با آن اعمال قدرت می‌کند. 🔹اگر رئیس‌جمهور اختیاراتی ندارد، چرا برای ریاست جمهوری سر و دست می‌شکنید؟ [ کانال جوانان انقلابی ] @naslechaharome
خاطرات جذاب و تکان دهنده جنگ ۳۳ روزه از زبان سردار حاج قاسم سلیمانی (۱) ⊰•┈┈❣┈┈⊰• 🔅 بحث را می‌خواهیم با بررسی زمینه‌های وقوع جنگ ۳۳روزه آغاز کنیم. این جنگ زمانی به‌وقوع پیوست که حدوداً پنج سال از حضور نظامی آمریکا در منطقه و اقدام این کشور در اشغال افغانستان و عراق می‌گذشت و آمریکا در عراق هم با ناکامی‌های عدیده‌ای دست‌وپنجه نرم می‌کرد و به همین دلیل، اجرا و تحقق طرح خاورمیانه‌ی جدید آمریکا با مشکلات متعددی مواجه شده بود. اما به‌یک‌باره دیدیم که جناح بازی عوض شد و لبنان به‌عنوان زمین بازی اجرای این طرح انتخاب شد و جنگ ۳۳روزه رقم خورد. چرا این اتفاق افتاد؟ 🎤 بسم الله الرحمن الرحیم. ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام) را خدمت شما تسلیت می‌گویم. در مسئله‌ی جنگ ۳۳روزه یک عوامل پنهانی وجود داشت که درواقع عوامل واقعی جنگ بود و یک عوامل ظاهر و آشکاری وجود داشت که بهانه‌ی آن اهداف پنهانی بود. البته ما اطلاعاتی نسبت به آمادگی‌های رژیم صهیونیستی داشتیم اما اطلاعاتی نسبت به اینکه دشمن می‌خواهد یک هجومی را در یک غافلگیری انجام بدهد، نداشتیم. بعد از شروع جنگ، از دو موضوع به این جمع‌بندی رسیدیم که بنا بود جنگی با سرعت و با غافلگیری انجام بشود و در آن غافلگیری، حزب‌الله منهدم بشود. اما جنگ در شرایطی اتفاق افتاد که دو اتفاق مهم، یکی مربوط به کل منطقه و دیگری مربوط به خود رژیم صهیونیستی وجود داشت. در مسئله‌ی منطقه، آمریکا با توجه به حادثه‌ی یازده سپتامبر به یک توسعه‌ی فوق‌العاده‌ای در حضور نیروهای مسلح خودش در منطقه‌ی ما رسیده بود که تقریباً مشابه آن، در بُعد کمّی فقط در جنگ جهانی دوم وجود داشت و در بُعد کیفی، حتی در آن جنگ هم وجود نداشت. پس از حمله‌ی صدام به کویت در سال ۱۹۹۱ و متعاقب آن، حمله‌ی آمریکا و شکست صدام، یک ته‌نشین مسلحانه‌ای در منطقه‌ی ما به وجود آمد که منجر به استقرار نیروهای آمریکایی شد. اما از یازده سپتامبر به این طرف، به‌دلیل دو هجوم سنگینی که آمریکا داشت (به افغانستان و به عراق) تقریباً نزدیک به ۴۰ درصد از نیروهای مسلحِ در خدمت آمریکا مستقیماً وارد منطقه‌ی ما شدند و بعداً‌ در طول مدت به‌دلیل تعویضات و تغییراتی که انجام گرفت، حتی به حضور نیروهای ذخیره و احتیاط و گارد ملی هم کشیده شد. یعنی تقریباً می‌توان گفت که بیش از ۶۰ درصد ارتش آمریکا اعم از نیروهای داخلی تا نیروهای بیرونی، وارد منطقه‌ی ما شدند. بنابراین یک حضور بسیار حجیم در بُعد کمّی اتفاق افتاد که فقط در عراق بالغ بر ۱۵۰ هزار سرباز وجود داشت و بیش از ۳۰ هزار نیروی آمریکایی در افغانستان بودند. این غیر از نیروی متحدین بود که در افغانستان قریب به ۱۵ هزار نفر بودند. بنابراین یک نیروی ۲۰۰ هزار نفره‌ی آموزش‌دیده‌ی متخصص در منطقه‌ی ما، در کنار فلسطین حضور داشت. این حضور طبیعتاً یک فرصت‌هایی را برای رژیم صهیونیستی ایجاد می‌کرد؛ یعنی حضور آمریکا در عراق، مانع تحرک سوری‌ها در سوریه بود، تهدیدی علیه دولت سوریه هم محسوب می‌شد، تهدیدی علیه ایران هم محسوب می‌شد. بنابراین شما اگر به جغرافیای عراق در هنگام جنگ سال ۲۰۰۶ (جنگ ۳۳روزه) نگاه کنید، می‌بینید در عراق که حلقه‌ی اتصال کشور محور و کشور مادر مقاومت است، آمریکا یک حائل قریب به ۲۰۰ هزار نفره از نیروهای مسلح خود با صدها فروند هواپیما و هلی‌کوپتر به اضافه‌ی هزاران دستگاه زرهی ایجاد کرد. طبیعتاً این حضور نظامی آمریکا در منطقه به رژیم صهیونیستی فرصتی را می‌داد که از این موضوع بهره‌برداری کند و اقدامی را انجام بدهد؛ به این معنا که این هیمنه، در ترساندن ایران و در توقف و ترساندن سوریه اثر دارد و بنابراین نباید این دو نظام، اقدامی را انجام بدهند. رژیم صهیونیستی بر مبنای این تصور، خصوصاً با توجه به دولتی که در آمریکا بر سر کار بود - یعنی دولت بوش که دولت تندمزاج و سریع التصمیمی بود و همچنین تیمی که در کاخ سفید حاکم بود و با رژیم صهیونیستی همراه بود - فرصت را مناسب می‌دید برای اینکه چنین اقدام جنگی را انجام بدهد. بنابراین ریشه‌ی اصلی وقوع این جنگ در بهره‌برداری رژیم صهیونیستی از حضور نظامی آمریکا در منطقه و بهره‌گیری از سقوط صدام و پیروزی اولیه‌ی آمریکا در افغانستان و ایجاد رعب سنگینی است که آمریکا در منطقه ایجاد کرده بود؛ به‌طوری‌که آمریکا حجم وسیعی از گرو‌ه‌های سیاسی منطقه و دنیا را که مخالف سیاست‌هایش بودند جزو گروه‌های تروریستی محسوب کرده بود. رژیم صهیونیستی می‌خواست از این موضوع بهره ببرد و فکر می‌کرد این بهترین فرصت برای یک جنگ برق‌آسا است. چون این رژیم در سال ۲۰۰۰ یک شکست را تجربه کرده بود و از لبنان عقب‌نشینی و درواقع فرار کرده بود و حزب‌الله او را شکست داده بود. او می‌خواست مجدداً به لبنان‌ برگردد اما نه به اشغال بلکه به انهدام و تغییر دموگرافی در جنوب لبنان. البته ا
❣ خاطرات جذاب و تکان دهنده جنگ ۳۳ روزه از زبان سردار حاج قاسم سلیمانی (۲) ⊰•┈┈❣┈┈⊰• رژیم می‌خواست مانند آن طرحی که بعد از سال ۱۹۶۷ پیرامون فلسطینی‌ها در جنوب لبنان اجرا شد، همان طرح پیرامون مسئله‌ی شیعه‌ی لبنان در جنوب لبنان اتفاق بیفتد؛ دقیقاً همان طرح قبلی که در آن فلسطینی‌ها را وادار کردند که از جنوب لبنان خارج بشوند و در اردوگاه‌ها و مخیَّم‌های گوناگون در لبنان و سوریه و دیگر نقاط جهان عرب توزیع بشوند مد نظر بود؛ طرحی که در نتیجه‌ی آن حتی یاسر عرفات مجبور شد مرکزیت خود را از لبنان به مغرب منتقل بکند و درواقع رژیم، فرماندهی فلسطینی را از لبنان آواره کرد. همین ذهنیت پیرامون شیعه‌ی لبنان وجود داشت. به این دلیل من از توضیح شرایط قبل از جنگ به حین جنگ می‌روم برای اینکه این موضوع کامل بشود. دو عبارت مهم، آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها دارند. در ابتدای شروع جنگ، بوش کلمات خیلی سخیفی بیان کرد که چون کلمه‌ای در شأن خودش است قابل تکرار نیست که من بیان بکنم، اما مؤدبانه‌ترش را رایس گفت. وقتی این کشتارها و ضجه‌ها در جنوب لبنان اوج گرفت و بمباران‌هایی که اوج مستی تکنولوژی بود اتفاق افتاد به‌طوری‌که هر کجا را اراده می‌کردند با دقت تکنولوژی می‌زدند و منهدم می‌‌کردند، وقتی کشتارهایی اتفاق می‌افتاد که کشتار قانا را در خودش هضم کرده و حذف کرده بود، رایس آن عبارت را به کار برد. او ضجه‌ها و فریادهای بچه‌ها و کودکان مظلوم و زنان و انسان‌های بی‌گناه را در زیر آوارها تشبیه کرد به این عبارت سخیف و گفت «این درد زایمان خاورمیانه‌ی جدید است»؛ درد زایمان یک حادثه‌ی بزرگ. بنابراین این عبارت‌ها نشان می‌داد یک طراحی بزرگ وجود دارد. اما آن چیزی که به رژیم برمی‌گشت این بود که رژیم، یک اردوگاه بزرگ را در فلسطین با تعدادی کشتی پیش‌بینی کرده بود؛ اردوگاه برای اینکه هر تعدادی می‌توانند از مردم لبنان را بگیرند و در ابتدا به یک اردوگاهی در داخل فلسطین که تا سقف ۳۰ هزار نفر پیش‌بینی شده بود منتقل بکنند و بعد در این اردوگاه، نفرات را تفکیک کنند، آن‌هایی که افراد عادی هستند را منتقل کنند به کشورهای دیگر و آن‌هایی که از دید آن‌ها مجرم هستند یا وابستگی سازمانی به حزب‌الله دارند را دستگیر بکنند. کشتی را هم آماده کرده بودند که آن کوچ را انجام بدهند. لذا جنگ در این مرحله برخلاف همه‌ی جنگ‌ها که خشک و تر را می‌سوزاند خیلی با دقت تکنولوژی انجام گرفت؛ یعنی آن‌ها یک طایفه را مورد حمله‌ی خود قرار دادند؛ اول سعی کردند حزب‌الله را هدف بگیرند اما بعداً‌ توسعه‌اش دادند به کل طایفه‌ی شیعه در جنوب لبنان تا بتوانند این تغییر دموگرافی را به‌طور کامل در جنوب اجرا کنند. بعداً خود آن‌ها اعتراف کردند به این موضوع که قصد این کار را داشتند. یعنی ابتدا اولمرت گفت و بعد هم وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش گفتند که ما قصد داشتیم این جنگ را در یک حالت غافلگیرانه انجام بدهیم که آن غافلگیری اگر اتفاق می‌افتاد باید عمده‌ی کادر حزب‌الله در یک هجوم هوایی گسترده از بین می‌رفت و بالغ بر ۳۰ درصد سازمان حزب‌الله در مرحله‌ی اول، آسیب جدی می‌دید. آن‌ها در مراحل بعدی به دنبال انهدام قطعی بودند. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ادامه دارد
📣 قابل توجه آقایان روحانی, جهانگیری, نمایندگان مجلس و... که باید جوابگوی چه کسانی باشید👈 بعد از هشت سال صدرات و ریاست😞 و قابل توجه کاندیدهای محترم ریاست جمهوری و شورای شهر که 👈 متوجه باشید که پا در کدام مهلکه و امتحان بزرگ الهی میگذارید.روایت متفاوت از زندگی جانباز قطع نخاع👈 نامش سید حسین آملی بود. بچۀ خاک شهید پرور مازندران و دلاور جوان میدان‌های دفاع مقدس، برادرش هم چند سال پس از جانبازی او به شهادت رسید... سال‌های بسیاری از عمر سید حسین به صورت خوابیده روی شکم گذشت؛ در حالتی که تحمل یک دقیقه اش هم برای ما محال است🌹شهید سید حسین آملی جانباز قطع نخاع... جانباز قطع نخاع گردنی که دکتر‌ها پاهایش را بر اثر جانبازی قطع کردند و کلیه هایش از کار افتاده بودند، سرانجام بعد از ۳۵ سال جنگیدن در جبهۀ صبر به جمع یاران شهیدش ملحق شد...
💥 شهدای امام زمانی (5)👈ماجرای توسل شهید بروجردی به امام زمان(عج) بروجردی آمد توی اتاق. چهره‌اش آرامش خاصی پیدا کرده بود و از غم و ناراحتی چند ساعت پیش، چیزی در آن نبود. دلم گواهی داد که خبری شده است. رو به من کرد و پرسید: «نماز امام زمان (عج) را چطور می‌خوانند». 🌼سردار شهید «محمد بروجردی» به سال 1333 در روستای «دره گرگ» از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد؛ وی در دوران انقلاب در رابطه با اکثر حرکت‌های انقلابی، مسئولیت شناسایی، جمع‌آوری اطلاعات و طرح‌ریزی عملیات را به عهده داشت.نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که عوامل داخلی ابرقدرت‌ها، فتنه و آشوب را در مناطق کردنشین به راه انداختند، با فرمان تاریخی حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر مقابله و سرکوب ضدانقلاب، عازم پاوه شد؛ حضور آن شهید در کردستان (که تا آخرین لحظات حیاتش ادامه داشت) منشأ خیرات و برکات زیادی شد. پس از تصویب طرح تشکیل سازمان پیشمرگان کُرد مسلمان، مسئولیت این کار به میرزا محمد سپرده شد.اقدامات مؤثر این تشکیلات در کردستان، سازماندهی ضدانقلاب و نقشه‌های اجنبی‌پرستان را برهم زد و آرزوی ایجاد اسرائیل دوم در کردستان را در دل آمریکا و ایادیش دفن کرد و سرانجام این مسیح کردستان، در تاریخ اول خرداد 1362 در حالی که با عده‌ای دیگر از همرزمانش در مسیر جاده مهاباد، نقده حرکت می‌کردند بر اثر انفجار مین به شهادت رسید... 🌼 وقتی از جلسه برگشتیم بروجردی رفت نشست در اتاق نقشه و شروع به بررسی کرد، شب بود و بیرون در تاریکی فرو رفته بود، سوز سردی می‌وزید، ساعت 2 نیمه شب بود، می‌خواستیم عملیات کنیم، قرار بود اول پایگاه بزنیم بعد از آنجا عملیات شروع کنیم، جلسه هم برای همین تشکیل شده بود، با برادران ارتشی تبادل نظر می‌کردیم و می‌خواستیم برای پایگاه، محل مناسبی پیدا کنیم. بعد از مدتی گفت‌وگو به نتیجه‌ای نرسیده بودیم، باید هر چه زودتر محل پایگاه مشخص می‌شد، و الا فرصت از دست می‌رفت و شاید تا مدت‌ها نمی‌توانستیم عملیات کنیم. بروجردی متأثر بود. حالت عجیبی داشت؛ ناراحت و غمگین بود. چند روزی می‌شد که کارمان چند برابر شده بود و معمولاً تا دیر وقت هم ادامه پیدا می‌کرد. خستگی داشت مرا از پا می‌انداخت. احساس سنگینی و کرختی می‌کردم؛ پلکهایم سنگین شده بود و فقط به دنبال یک جا به اندازه خوابیدن می‌گشتم تا بتوانم مدتی آرامش پیدا کنم. بروجردی هنوز در اتاق نقشه بود. گوشه‌ای پیدا کردم و به خواب عمیقی رفتم.قبل از نماز صبح از خواب پریدم. بروجردی آمد توی اتاق. چهره‌اش آرامش خاصی پیدا کرده بود و از غم و ناراحتی چند ساعت پیش، چیزی در آن نبود. دلم گواهی داد که خبری شده است. رو به من کرد و پرسید:👈 «نماز زمان (عج) را چطور می‌خوانند؟». با تعجب پرسیدم: «حالا چی شده می‌خواهی نماز امام زمان (عج) بخوانی؟» گفت: «نذر کرده‌ام» و بعد لبخندی زد. گفتم: «باید مفاتیح الجنان بیاورم». کتاب را آوردم و از روی آن چگونگی نماز را خواندم. نماز را که خواندیم، گفت: «برو هر چه زودتر بچه‌ها را خبر کن.»مطمئن شدم که خبری شده و گرنه با این سرعت بچه‌ها را خبر نمی‌کرد. وقتی همه جمع شدند، گفت: 🌼 «برادران! باید پایگاه را این جا بزنید».همه تعجب کردند. بروجردی با اطمینان روی نقشه، یک نقطه را نشان داد و گفت: «باید پایگاه این‌جا باشد».فرمانده سپاه سردشت هم آنجا بود. رفت طرف نقشه و نقطه‌ای را که بروجردی نشان داده بود، خوب بررسی کرد؛ بعد در حالی که متعجب بود، لبخندی از رضایت زد و گفت: «بهترین نقطه همین‌جاست، درست همین جا. بهتر از این نمی‌شود».همه تعجب کرده بودند؛ دو روز بود که از صبح تا شب بحث می‌کردیم ولی به نتیجه نمی‌رسیدیم. حتی با برادران ارتشی هم جلسه گذاشته بودیم و ساعت‌ها با همدیگر اوضاع منطقه را بررسی کرده بودیم. حالا چطور در مدتی به این کوتاهی، بروجردی توانسته بود بهترین نقطه را برای پایگاه پیدا کند؟! 🌹یکی یکی آن منطقه را بررسی کردیم؛ همه می‌گفتند بهترین نقطه همین جاست و باید پایگاه را همین جا زد. رفتم سراغ بروجردی. گوشه‌ای نشسته بود و رفته بود توی فکر. چهره‌اش خسته نشان می‌داد. کار سنگین این یکی دو روز و بی خوابی‌های این مدت خسته‌اش کرده بود. با این که چشمهایش از بی‌خوابی سرخ شده بودند ولی انگار می‌درخشیدند و شادمانی می‌کردند. پهلوی او نشستم. دلم می‌خواست هر چه زودتر بفهمم جریان از چه قرار بوده است. گفتم: 👈«چطور شد محل به این خوبی را پیدا کردی؟ الان چند روز است که هرچه جلسه می‌گذاریم و بحث می‌کنیم به جایی نمی‌رسیم»... در حالی که لبخند می‌زد، گفت: «راستش، پیدا کردن محل این پایگاه کار من نبوده» بعد در حالی که با نگاهی عمیق به نقشه بزرگ روی دیوار می‌نگریست، ادامه داد: «شب خوابیدم و قبل از خواب توسّل کردم به امام زمان (عج)».صدایش می‌لرزید و آهنگ خاصی داشت: 🌹«توسل کردم به امام زمان (عج) و گفتم که ما دیگر کاری از دستمان بر
نمی‌آید و فکرمان به جایی قد نمی‌دهد، خودت کمک‌مان کن. بعد پلکهایم سنگین شد و با خودم نذر کردم اگر این مشکل حل شود، به شکرانه،نماز امام زمان (عج) بخوانم؛ بعد خستگی امانم نداد و همان‌جا روی نقشه خواب رفتم. تازه خوابیده بودم که دیدم آقایی آمد توی اتاق. خوب صورتش را به یاد نمی‌آورم ولی انگار مدتها بود که او را می‌شناختم. انگار خیلی وقت بود که با او آشنایی دارم. آن آقا آمد و گفت که این‌جا پایگاه بزنید؛ این‌جا محل خوبی است. و با دست روی نقشه نشان داد. به نقشه نگاه کردم و محلی را که آقا نشان می‌داد، به خاطر سپردم. از خواب پریدم. دیدم هیچ کس آنجا نیست. هیچ‌کس جز‌ من آنجا نبود. بلند شدم و آمدم نقشه را نگاه کردم. تعجب کردم، اصلاً به فکرم نرسیده بود که در این ارتفاع، پایگاه بزنیم. خدا را شکر کردم و بعد آمدم پیش تو تا نماز امام زمان (عج) را یادم بدهی».با نگاهی پر شادی به من خیره شده بود. نمی‌دانستم چه فکرهایی در ذهنش می‌گذرد، نمی‌دانستم دارد درباره چه چیزهایی فکر می‌کند؛ نمی‌دانستم زیر لب چه چیزهایی زمزمه می‌کند ولی هر لحظه چهره‌اش بازتر و گشاده‌تر می‌شد و دیگر خبری از آن کسالت و خستگی در چهره‌اش نبود. با شور و شوق فراوانی خیره شده بود به در اتاق ...فردا صبح دوباره با برادران ارتشی جلسه گذاشتیم و گفتم که آنجا را برای پایگاه انتخاب کرده‌ایم. آنها گفتند: «خیلی خوب است؛ این‌جا بهترین جاست. ما هم نظرمان همین است. همین جا پایگاه می‌زنیم»... راوی: شفیعی از همرزمان شهید بروجردی