eitaa logo
کانال نوای عاشقان
19.8هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
440 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
❖﷽❖ 📝[6] راوي گفت: چون زنان و عيالات حسين از شام بازگشتند و به کشور عراق رسيدند، به راهنماي قافله گفتند: «ما را از راه کربلا ببر.» پس آمدند تال به قتلگاه رسيدند. ديدند که جابر بن عبدالله انصاري و جمعي از بني‏هاشم و مرداني از اولاد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم براي زيارت قبر حسين عليه‏السلام آمده‏اند. پس همگي به يک هنگام در آن سرزمين گرد آمدند و با گريه و اندوه و سينه‏زني با هم ملاقات کردند و مجلس عزايي برپا کردند که دل‏ها را جريحه‏ دار مي‏کرد و زناني که در آن نواحي بودند، جمع شدند و چند روزي به همين منوال گذشت. 📚فهري، ترجمه‏ ي لهوف، /196 🔰روضه ی استقبال جابر از اهل بیت ع و روضه خواندن امام سجاد ع برای جابر 📜فلما بلغوا العراق قالوا للدليل: مر بنا علي طريق کربلاء، و کان جابر بن عبدالله الأنصاري و جماعة من بني هاشم و رجال من آل الرسول صلي الله عليه و آله و سلم، قد وردوا لزيارة قبر الحسين عليه‏السلام، هنگامیکه اهل حرم به عراق رسیدند به راهنما گفتند ما را از راه کربلاء ببر، و جابر و جماعتی از بنی هاشم و مردانی از آل رسول ص برای زیارت امام حسین ع در روز اربعین وارد کربلاء شده بودند فبينا هم کذلک اذ بسواد قد طلع عليهم من ناحية الشام . فقال جابر لعبده: انطلق الي هذا السواد، و ائتنا بخبره، فان کانوا من أصحاب عمر بن سعد، فارجع الينا لعلنا نلجأ الي ملجأ، و ان کان زين العابدين، فأنت حر لوجه الله تعالي. در این هنگام صدایی از سمت شام به گوش جابر رسید به غلامش عطیه گفت : برو ببین این صدا چیست . اگر از لشگر عمربن سعد لع بودند خبر بده تا پناه بگیریم و اگر زین العابدین ع بود تو در راه خدا آزاد هستی. فمضي العبد، فما کان بأسرع من أن رجع، و هو يقول: يا جابر! قم و استقبل حرم رسول الله، هذا زين العابدين، قد جاء بعماته و أخواته. غلام به سرعت برگشت و گفت : ای جابر برخیز و استقبال کن حرم رسول الله ص آمده است. این زین العابدین ع است در حالیکه با عمه ها و خواهرانش آمده است. فقام جابر يمشي حافي الأقدام، مکشوف الرأس الي أن دنا من زين العابدين عليه‏السلام پس جابر ایستاد با پای برهنه، و سر برهنه به امام سجاد ع نزدیک شد . ( دست و پای امام را می بوسید و به شدت گریه می کرد). فقال الامام: أنت جابر؟ فقال: نعم يا ابن رسول الله پس امام سجاد ع فرمود: تو جابر هستی؟ جابر گفت بله یا ابن رسول الله ص. فقال: يا جابر! ههنا و الله قُتِلَت رجالنا، و ذُبحت أطفالنا و سُبيت نساؤنا، و حُرقت خيامنا. امام سجاد فرمود : ای جابر به خدا قسم اینجا مردان ما کشته شدند، و اطفال ما سر بریده شدند،وزنان ما اسیر شدند، و خیمه های ما سوزاندند.(افعال مجهول خوانده شود) الامين، أعيان الشيعة، 617 /1، لواعج الشجان، /242- 241 فقال الامام عليه‏السلام: أنت جابر؟ قال: نعم سيدي أنا جابر. فقال عليه‏السلام: يا جابر! ههنا قتل أبوعبدالله، يا جابر! ههنا ذبحت أطفال أبي. و در روایت معالی امام سجاد ع فرمود : ای جابر اینجا ابا عبد الله کشته شد و اینجا سر کوکان پدرم بریده شد. 📚المازندراني،معالي السبطين، 194- 193 / 2: مثله الزنجاني، وسيلة الدارين، / 403 🏴 * ، در این مقتل که اصل روضه اربعین است امام سجاد ع می فرماید : کودکان پدرم سر بریده شدند که استناد می شود به اینکه از امام حسین ع در کربلاء چند رضیع با تیر دشمن ذبح شده اند. .
. 📝 🖊 | 🖊 ۱۳۹۸ 🖊 "ع" ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ من کجا در بین خون و خاک دنبالت بگردم آمدم تا دور جسمِ بی پر و بالت بگردم پا به پای من آمدند / می آمدم و میزدند آواره شدم / وای حسین ... ای شاه کفنت کو؟ / عقیق یمنت کو؟ بگو پیروهنت کو؟ / تنت کو؟ تا که لب را میگذارم روی رگ های بریده می زند فواره ی خون زخم اعضای بریده تو که دست و پا میزدی / وقتی زیر و رو می شُدی صیحه زد تمام فلک / وای حسین... ای شاه قمرت کو ؟ / کنارت پسرت کو ؟ ردا و سپرت کو ؟ / سرت کو ؟ آمدم اما به سختی این نفس بالا می آید من که رفتم از کنارت، مادرم زهرا می آید پاشیده ز هم پیکرت / از هم می ربایند سرت سینه می زند مادرت / وای حسین... ای پیکر عریان / در این شام غریبان ببین ناله ی طفلان / حسین جان ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
4_5980974364655355751.mp3
16.51M
من کجا در بین خون و خاک دنبالت بگردم
. داستان هنده همسریزیداززبان مرحوم سخنان شهید شیخ احمد کافی (ره) : سلمان‏ فارسى از کنار باغى مى گذشت که دید پیرمردى در آنجا نشسته است‏پیرمرد تا او را دید، گفت : اى‏ مرد ! من یهودى هستم، تو چه دینى دارى‏ سلمان‏ گفت : اسلام‏. پیرمرد گفت : ما یهودیها هر وقت‏ که مشکلى داشته باشیم ، پیرمردهایمان را جمع مى‏ کنیم که آنها خدا را به موسى بن عمران قسم‏ بدهند تا مشکل ما حل شود.حالا هم گرچه تو یهودى نیستى اما پیرمرد که هستى و لذا من از تو میخواهم که بیایى و با من دعا کنى تا خدا دختر مرا که هم کور است و هم فلج ، شفاء بدهد. اگر دخترم خوب بشود ، من مال و ثروت فراوانى بتو مى‏ بخشم‏.سلمان گفت : اگر دخترت شفاء بیابد ، مسلمان خواهى شد ؟ پیرمرد یهودى گفت : آرى‏. سلمان هم دخترک کور و فلج را به همراه پدرش به‏ منزل حضرت على علیه السلام برد.حضرت که ماجرا را شنید ، فرمود : سلمان ! برو و حسینم را بیاور. حسین علیه السلام به همراه سلمان بنزد پدر آمد و ظرف آبى هم بدستور حضرت آورده شد. آنگاه‏ على علیه السلام فرمود : حسین جان ! دستت را به‏ این آب بزن و چند قطره از آن را به چشمان این‏ دختر بپاش‏. همینکه امام حسین علیه السلام آن‏ چند قطره آب را به چشمان دختر پاشید ، سیاهى ها از جلو چشمان دختر بکنارى رفت‏.دختر چشمانش را باز کرد و بعد از یک نگاه به امام حسین علیه‏ السلام ، شهادتین را گفت و مسلمان شد.سپس على‏ علیه السلام فرمود : دختر را بیرون ببرید و بقیه آب ظرف را بر بدنش بریزید تا علت اصلى‏ بیمارى هم برطرف شود.فرداى آنروز پیرمرد دخترش‏ را که دیگر شفاء یافته بود ، به خانه حضرت آورد و عرض کرد : من این دختر را در خدمت شما قرار مى دهم که چندى در نزدتان بماند و از تربیت‏ اسلامى شما بهره مند بشود. دخترک که " هنده " نام داشت ، چند ماه در خانه امیر المومنین خدمت‏ کرد تا آنکه پدرش از شام به دیدار او آمد. حضرت‏ به پدر هنده فرمود : دخترت را نیز به همراهت‏ ببر.هنده گفت : پدر جان ! دوست داشتم که‏ همینجا بمانم و کنیز بچه هاى فاطمه ( علیها السلام ) باشم اما چون امیر المومنین دستور داده است ، بهمراهت مى آیم‏.هنده بهنگام رفتن ، خود را بر پاهاى زینب علیها السلام افکند ، با گریه بسیار از ایشان خداحافظى کرد و بهمراه‏ پدرش راهى شام شد.چند بعد معاویه در شام هنده‏ را به همسرى یزید در آورد. مدتها از ازدواج‏ هنده با یزید گذشته بود که یکشب صداى گریه اى‏ از خرابه اى در بیرون قصر بگوش او رسید. هنده‏ پرسید : چه خبر است ؟ یزید گفت : این صداى اهل‏ بیت خارجیانیست که بر ما خروج کرده بودند. ما آنها را به قتل رساندیم و بازماندگانشان را به‏ اسیرى گرفتیم که اکنون در آن خرابه هستند0 هنده‏ از یزید اجازه گرفت تا به تماشاى اسیران برود و سپس به همراهى کنیزهایش به خرابه رفت‏.در خرابه‏ او با همان لباسهاى فاخر و قیمتى خود، روبروى‏ حضرت زینب بر خاک نشست و پرسید : بى بى جان، شما اهل کجایید ؟ حضرت زینب فرمود : مدینة‏ الرسول‏. هنده گفت : من مدتى را در یکى از محله‏ هاى مدینه به کنیزى گذرانده ام و اکنون هم به‏ کنیزى براى خانواده اى که در آن بودم، افتخار مى کنم‏.شما اهل کدام محله مدینه هستید ؟ بى بى‏ فرمود : محله بنى هاشم‏0 هنده پرسید : پس شما آقاى من حسین علیه السلام را مى شناسید ؟ دل بى‏ بى آتش گرفت اما هیچ نگفت ، اینبار هنده پرسید : شما که اهل محله بنى هاشم هستید ، بگویید ببینم آیا خانم و سرور من ، زینب را مى شناسید ؟ اینجا بود که حضرت زینب علیها السلام با گریه‏ سر بلند کرد و فرمود : هنده ! من خود زینب‏ هستم‏. هنده حق داشت که او را نشناسد، آخر زینبى‏ که او دیده بود ، هنوز کربلا را ندیده بود .
⚫ ✍ داستان هنده همسر یزید، کنیز حضرت زینب (س) 🔰 زن یزید که سالهاى پیش در خانه عبدالله بن جعفر زیر دست حضرت زینب(س) کامل تربیت شده بود، روزگار او را به شام خراب انداخته و از جایى خبر ندارد. یک وقت بر سر زبانها افتاد که جماعتى از اسیران خارجى به شام آمده اند. این زن از یزید درخواست کرد به دیدار آنها برود. یزید گفت شب برو. 🌙 چون شب فرا رسید، بوی خوش غذایی که زن شامی با خود آورده بود، کودکان را وادار کرد تا دور او جمع شوند، سینی پر از غذا برای خرابه نشینان... اما هیچ کدام دست به سوی غذا نمی‌بردند.... خانم ام کلثوم(س) گفتند صدقه بر ما حرام است. زینب(س) بلند شد و به پیشواز زن آمد و فرمود: زن! مگر نمی‌دانی این گونه صدقات بر ما حرام است؟ برای چه این طعام را آورده‌ای؟ زن گفت: به خدا قسم این صدقه نیست، بلکه نذر است که بر من اجرای آن لازم است و برای هر اسیر و غریب طعامی به رسم هدیه می‌برم. 🔻 زن این پا وآن پا کرد و با شرم گفت: من در ایام کودکی در شهر رسول خدا (ص) بودم و به مرضی دچار شدم که طبیبان و پزشکان از معالجه من عاجز شدند. چون پدر و مادرم دوستدار اهل بیت (ص) بودند، مرا برای شفا به خانه امیرالمومنین (؏) بردند و از فاطمه زهرا (س) طلب شفا کردند. ✨ درآن زمان حسین (؏) به خانه آمد. علی (؏) فرمود: ای فرزندم! دست بر سر این دختر بگذار و از خدا شفای او را بخواه! حسین (؏) چنین کرد و از برکت مولایم شفا پیدا کردم. تا کنون هیچ مریضی در من راه نیافته است... گردش روزگار مرا به این سرزمین کشانده است و از مولای خویش دور مانده‌ام. 💠 نذر کردم هرگاه اسیر یا غریبی را ببینم تا حدی که امکان دارد به او احسان نمایم. برای سلامتی آقایم حسین (؏)، تا شاید بار دیگر به زیارت او نائل شوم و جمال ایشان را دیدار نمایم. 🏴 فرمان داد تا تختی در خرابه نصب کردند. بر تخت قرار گرفت و حال رقت بار آن اسیران او را کاملا متأثر گردانید و سؤال کرد: اى زن اسیر، شما از اهل کدام دیارید؟ حضرت زینب(س) فرمود: از اهل مدینه. آن زن گفت: عرب همه‌ی شهرها را مدینه گوید؛ شما از کدام مدینه هستید؟ فرمود: از مدینه رسول خدا(ص). آن زن از تخت فرود آمد و به روى خاک نشست. حضرت زینب(س) سبب را سؤال کرد 💠 گفت: به پاس احترام مدینه رسول خدا(ص) اى زن اسیر، تو را به خدا قسم مى‌دهم آیا هیچ در محله بنى هاشم آمد و شد داشته‌اى؟ حضرت زینب (س) فرمود: من در محله بنى هاشم بزرگ شده‌ام. آن زن گفت: اى زن اسیر، قلب مرا مضطرب کردى. تو را به خدا قسم مى‌دهم، آیا هیچ در خانه آقایم امیرالمؤمنین(؏) عبور نموده و هیچ بى‌بى من حضرت زینب(س) را زیارت کرده‌اى؟ ✨ حضرت زینب (س) دیگر نتوانست خوددارى بنماید، صداى شیون او بلند شد فرمود: حق دارى زینب را نمى‌شناسى... من زینبم ⁉ زن گفت: اگر تو زینبی پس حسینت کو؟ حضرت زینب(س) فرمود: ای زن، از حسین پرسش مى‌کنى؟! این سر که در خانه یزید منصوب است از آن حسین (؏) است. آن زن از شنیدن این کلمات دنیا در نظرش تیره و تار گردید و آتش در دلش افتاد. مانند شخص دیوانه، نعره زنان، به بارگاه یزید دوید. فریاد زد: اى پسر معاویه ، سر پسر دختر پیغمبر(ص) را در خانه من نصب کرده‌اى با اینکه ودیعه رسول خداست... 🏴 واحسیناه، واغریباه، وامظلوماه، واقتیل اولاد الادعیاء، والله یعز على رسول الله و على امیرالمؤمنین 🔥 یزید یک باره دست و پاى خود را گم کرد، دید فرزندان و غلامان و حتى عیالات او بر او شوریدند. از آن پس چنان دنیا بر او تنگ شد و زندگى بر او ناگوار افتاد که مى‌رفت در خانه تاریک و لطمه به صورت مى‌زد .... 🔥 یزید چاره‌اى جز این ندید که خط سیر خود را نسبت به اهل بیت عوض کند، لذا به عیال خود گفت: برو آنان را از خرابه به منزلى نیکو ببر. آن زن به سرعت، با چشم گریان شیون کنان، آمد زیر بغل حضرت زینب(س) را گرفت و گفت : اى سیده من، کاش از هر دو چشم کور مى‌شدم و تو را به این حال نمى‌دیدم. اهل بیت(؏) را برداشت و به خانه برد و فریاد کشید: اى زنان مروانیه، اى بنات سفیانیه، مبادا دیگر خنده کنید! مبادا دیگر شادى بکنید! به خدا قسم اینها خارجى نیستند، این جماعت اسیران ذریه رسول خدا و فرزندان فاطمه زهرا و على مرتضى على (؏) و آل یس و طه مى‌باشند. 📚 ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۹۱ .
. احوالات هنده و بی بی زینب س ▪️▪️▪️🔹🔹🔹🔹🔹◾️◾️◾️◾️◾️🔷🔷🔷🔷⚫️⚫️ من خواهر شاه. کربلایم من جرعه نوش. قالو بلایم من زینبم آن دختر زهرای اطهر در کربلا گلهای من گردیده پرپر من دخت حیدر شیر خدایم من قهرمان کرببلایم ۲ ▪️▪️▪️▪️🔹🔹🔹🔹🔹◾️◾️◾️◾️🔷🔷🔷🔷⚫️⚫️ هنده منم آن. بانوی اطهر آموزگار دین پیمبر من زینبم که کربلا پیرم نموده ظلم و جفا از عمر خود سیرم نموده من دخت حیدر شیر خدایم من قهرمان کرببلایم ۲ ▪️▪️▪️▪️🔹🔹🔹🔹🔹◾️◾️◾️◾️🔷🔷🔷🔷⚫️⚫️ داغ جوانان. آزرده حالم مانند مرغی. بشکسته بالم هنده نپرس ازمن چه کردی نور عینت از من مپرس پس کو عزیز تو حسینت من دخت حیدر شیر خدایم من قهرمان کرببلایم ۲ ▪️▪️▪️▪️🔹🔹🔹🔹🔹◾️◾️◾️◾️🔷🔷🔷🔷⚫️⚫️ ای هندهٔ زار. من زینب هستم در غوطهٔ غم. بنگرنشستم کشتند. یک یک. لاله خای باغ عترت گشته نصیبم بعد از این اندوه و محنت من دخت حیدر شیر خدایم من قهرمان کرببلایم ۲ ▪️▪️▪️▪️🔹🔹🔹🔹🔹◾️◾️◾️◾️🔷🔷🔷🔷⚫️⚫️ ای هنده آن سر. در خانه توست رأس حسین آن. جانانه توست دیدی چگونه ظالمان کشتند حسینم در خون کشیدند هنده نور هر دو عینم من دخت حیدر شیر خدایم من قهرمان کرببلایم ۲
. بسم‌ الله الرحمن الرحیم در این زمانه که عادی شده است نامردی همیشه از سر رحمت مرا دعا کردی شبانه روز مرا بین معصیت دیدی دلت شکست، به رویم ولی نیاوردی سرم نرفته به زیر علامت احدی که بر سرم، همه ی عمر سایه گستردی حرام باد به من دلخوشی این دنیا غریب ماندی و دنبال یار می گردی مرا مریضِ بدون علاجِ عشقت کن تباه گشته ام از دست درد بی دردی نگو که از قلم افتادم اربعین، امسال قسم به فاطمه اشک مرا در آوردی فقط تو گریه کن زینبی و با گریه... دل مرا به بکا بر عقیله پروردی صدای گریه ی زینب هنوز می آید میان خنده ی اوباش مست و ولگردی کجاست ساقی لشگر، کجاست ماه حرم عقیله مانده بدون کفیل و همدردی .
. 💖 راههای ایجاد ارتباط و جلب توجه به امام زمان ✅ ۱. زیارت عاشورا ✅ ۲. نافله ها ✅ ۳. جامعه کبیره ✅ ۴. صلوات صلوات صلوات ✅ ۵. مجلس گرفتن برای اهل بیت مخصوصا امام حسین (وقتی مجلس می گیرید یعنی شما هم از آنها هستید و در مجالس عزا یعنی شما صاحب عزا هستید و از آنها حساب می شوید و هیچ کدام از دعاها و زیارات این بو را ندارد، با این کار خود را به ائمه نزدیک می کنید). ✅ ۶. تبلیغ و هزینه کردن و تشویق و ترغیب دیگران به سمت امام زمان مثلا در همین شبکه های اجتماعی احادیث در مورد امام زمان را با نیت درست و هدیه به حضرت زهرا پخش کنید و نشر دهید. ❤️ ۲۴ 💎 .
. الهی 🔰✅دفاع همچنان باقی است اگر كشوري با خون شهيد پاك شد، محصول آن, دولت پاك است, مردان پاك است, زنان پاك است این وعده خداست [سوره الأعراف (7): آيه 58] وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ (58) و سرزمين پاك (و آماده)، گياهش به اذن پروردگارش بيرون مى‏آيد. امّا زمينى كه خبيث (و شوره‏زار) است، جز محصولى اندك و بى‏فايده بيرون نمى‏دهد. ما اين چنين آيات خويش را براى گروه شكرگزار، گونه‏گون بيان مى‏كنيم. 🔰✅✅آیه الله جوادی آملی همايش ملی الميزان و علوم انسانی اسلامی (1397/08/23) اهل‌بيت به ما گفتند به بارگاه رفيع شهدا كه بار يافتيد، بگوييد: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ»، قرآن هم مي‌گويد: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ﴾. اگر كشوري با خون شهيد پاك شد، شهدا گفتند ؛ما سعي مي‌كنيم ميوه پاك بدهيم؛ ميوه پاك, حوزه پاك است, دانشگاه پاك است, دولت پاك است, بانك پاك است, مردان پاك است, زنان پاك است؛ فرمود ما پاك مي‌كنيم. اين وعده الهي با فعلش همراه است، با انجاز الهي همراه است؛ ﴿لاَ يُخْلِفُ اللَّهُ﴾ ميعاد خدا, وعده خدا. فرمود: ﴿وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ﴾. . امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام: جاهِدوا فی ‌سَبیلِ‌‌‌اللهِ بأَیدیكُم فَإنْ لَمْ تَقدِروُا فَجاهِدُوا بِألْسِنَتِكُم فَاِنْ لَم تَقِدروُا فَجاهدوُا بِقُلوبِكُم. در راه خدا با دستها (و جوارحتان) جهاد و مقابله کنید و اگر نتوانستید با زبانتان و اگر نتوانستید(لااقل) با دلهایتان مجاهده نمائید (نسبت به دشمن احساس دشمنی و انزجار نمائید). مستدرک، ج ١١، .