🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#سبک_زمینه
مداح: حاج مهدی رسولی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
رو خاک زندون دست و پا میزدی
با گریه رضا رو صدا میزدی
آقا برا غمت می سوزم
غریب و تشنه ای هنوزم
می سوزه از پا تا سرت، تو لحظه های آخرت
آقا چقدر لاغر شدی، شبیه زهرا مادرت
وای، یا باب الحوائج، یا موسی بن جعفر
زمین می خوری لحظه ی واپسین
میگی بمیرم مادرم خورد زمین
میگی که مادرم جوون بود
تو جوونی قدش کمون بود
چقدر تو روضه خوندی که صدات گرفته این شبا
چی می بینی که هِی میگی نزن مادرو بی حیا
وای، یا باب الحوائج، یا موسی بن جعفر
چه عاشقونه شیعه ها میان
به تابوتت شاخه ی گل میزدن
ولی امون ز نعل تازه
با نیزه تشییع جنازه
یه مادری تو قتلگاه، دلش از این غم سوخته بود
می دید که غارت می کنن، پیراهنی که دوخته بود
وای، ای جانم حسین جان، ای جانم حسین جان
4_5944824818925830678.mp3
15.35M
🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#سبک_زمینه
مداح: حاج مهدی رسولی
🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#روضه
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بسم الله الرحمن الرحیم
عمری بر آن سرم که شوم خاکِ پایِ دوست
تا هستی ام شود غبار در هوایِ تو
روزی هزار بار اگر جان دهم کم است
در شوق لحظه ای که بمیرم برایِ تو
کویِ تو را به ملک دو عالم نمی دهم
آری گدای توست همیشه گدایِ تو
تو برتری از آن که شوی آشنا به من
من کمترم از این که شوم آشنایِ تو
با این همه زِ کویِ تو جایی نمیروم
باشد سرم همیشه به خاکِ سرایِ تو
یک بار مرا به رَهِ خویش کن فدا
ای صد هزار مرتبه عالم فدایِ تو
ایام شهادتِ باب الحوائج آقا موسی ابن جعفر .. آی گرفتارا ، آی مریض دارا ، آی اونایی که گره به کارتون خورده ، بسم الله ..
خاکِ رَهِ زائرت اَعاظِم
جانِ دو جهان امام کاظم
ارباب کمال زیرِ دینت
چشم همه سمتِ کاظمینت
عیسی زِ دم تو دم گرفته
جود از کف تو کرم گرفته
موسی به امیدِ نخلِ نورت
نعلین براورد به طورت
زنجیرِ تو حلقۀ وصالت
تا عشرِ خداست اتصالت
آبِ وضویِ تو اشک هایت
خون است روان زِ ساقِ پایت
*چهارده سالِ از این زندان به آن زندان، اما زندانِ آخر با زندان هایِ دیگه فرق داشت، یه ملعونی به نام سندی ابن شاهک زندان بانِ حضرتِ .. بسیار شقی و بی ادبِ .. هر بار با تازیانه واردِ زندان میشد .. یا امام رضا دارم روضۀ باباتُ میخونم .. حیا میکنم بگم با این آقا چه میکرد اما هر وقت بر میگشت میدیدن تازیانه خون آلوده .. یا موسی ابن جعفر .. با این که عیال واره اما ملاقاتی نداره .. _(چرا؟) آخه ممنوع الملاقاتِ .. یه وقت صدا میزنه پسرم، یه وقتایی هم صدا میزنه دخترم معصومه دلم برات تنگ شده .. میگه این زندانِ آخری تاریک بود، نمور بود حضرت با علم امامت شب و روزُ تشخیص میداد .. ای غریب آقام ..
پشتِ در زندانِ بغداد جمع شدن ، گفتن چی شده؟.. گفتن هارون نامه نوشته گفته موسی ابن جعفر رو آزاد کنید .. شیعیان جمع شدن .. یکی گفت موسی ابن جعفرُ ببینم رو پاهاش می افتم .. یکی گفت دستاشُ میبوسم، صورتشُ میبوسم .. آخ بمیرم یه وقت دیدن درِ زندانِ بغداد باز شد (ان شالله کاظمین ..) دیدن چهار تا حمال یه بدنِ بی جانیُ رو تختۀ در دارن میارن ، هی صدا میزنن «هذا امام رفض» این بدنِ امام شیعیانِ .. ظاهراً بدن حجمی نداره اما بازم سنگینه .. (بگم حاجت دارا ، گرفتارا صدا ناله شون بلند شه؟..) عباشُ کنار زدن دیدن هنوز تو غل و زنجیرِ .. کاش غربت به همین جا ختم میشد .. یا صاحب الزمان .. آوردنش گذاشتن رو جسرِ بغداد رها کردن و رفتن .. آی آقام ..
سلیمان پنجرۀ قصرُ باز کرد دید یه بدن غریب افتاده .. گفت بدنِ کیه کسی کاری نداره؟!گفتن سلیمان این بدنِ موسی ابن جعفرِ .. دیدن از قصر دوان دوان داره میاد این بدنِ پسر فاطمه ست .. زیرِ این بدنُ بگیرید بلند کنید .. هذا طیب ابن طیب .. این بدنِ پاک پسرِ پاکِ، محترمانه کفن آوردن دفنش کردن، همۀ روضه ها باید ختم به کربلا بشه، بریم کربلا ..چی گذشت به زینبِ کبری وقتی ببینه بدنِ بی سرِ برادر رو خاکِ کربلا ..
دیگر چه زینبی چه عزیزی چه خواهری
وقتی نمانده است برایش برادری
من مانده ام چگونه تو را غسل میدهند
وقتی نمانده است برایِ تو پیکری
در زیرِ سم اسب چه ها میکنی حسین
با تو چه کرده اند در این روزِ آخری
بنی اسد اومدن دیدن اَبدان غارت شده بدون سر رو خاکِ گرم کربلا .. بدنی که سر نداره، بدنی که غارت زده ست قابل شناسایی نیست .. یااباعبدالله، خدایا چه کنند اینا که بدن ها رو نمیشناسند .. یه وقت دیدن یه سوارِ آمد از مرکب پیاده شد، بنی اسد دست نگه دارید من این بدن ها رو خوب میشناسم .. این بدنِ بریرِ، این بدنِ ظهیرِ، این بدنِ حبیبِ .. یک یک بدن ها رو معرفی میکنه .. به یه بدن رسید دیدن زانوهاش بی رمق شد رو خاکا افتاد .. اقا این بدنِ کیه؟! فرمود زود برید بوریا بیارید .. آی بمیرم حصیر آوردن .. بدن که ارباً ارباست، هم زخم خورده با شمشیر و نیزه و سنگ هم با اسب از این بدن رد شدن .. چیزی باقی نمانده ، حضرت حصیر رو از زیرِ بدنِ ارباًاربا رد کرد ، بدنُ تو خانه ی قبر گذاشت .. ما مسلمونا یه رسمی داریم گونه راستُ رو خاک میزاریم اما عزیز فاطمه سر در بدن نداره .. بنی اسدی ها دیدن زین العابدین از خونۀقبر بیرون نمیاد اومد جلو سر رو جلو آورد دید آقا خم شده لب ها رو به رگ های بریده .. هرجا نشستی صدا بزن ای حسین .
🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#روضه
🎤مداح :حاج سید مهدی میرداماد
✍شاعر:علی اکبر لطیفیان
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
دستی رسید ،
بال و پرم را کشید و رفت
از بالِ من
شکسته ترین آفرید و رفت
خونِ گلوی زیر فشارم
که تازه بود ...
با یک اشاره ،
روی لباسم چکید و رفت
بدکاره ای
به خاک مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگی ام را
شنید و رفت
راضی نشد
به بالش سختی که داشتم
زنجیرهای زیر سرم را
کشید و رفت
شاید مرا ندیده
در آن ظلمتی که بود
با پا به روی جسم ضعیفم
دوید و رفت
روزم لگد نخورده
به آخر نمی رسید
با درد بود اگر شب و روزم
رسید و رفت
دیروز صبح
با نوک شلاق پا شدم
پلکم به زخم رو زد و
در خون طپید و رفت
از چند جا
ضریح تنم متصل نبود
پهلوی هم مرا
وسط تخته چید و رفت
وقتی که نام فاطمه را
از لبم شنید
یک حرفی از کنار دهانش
پرید و رفت
تابوت
از شکستگی ام کار می گرفت
گاهی سرم
به گوشه ی دیوار می گرفت
1. دستی رسید.mp3
7.45M
🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#روضه
🎤مداح :حاج سید مهدی میرداماد
✍شاعر:علی اکبر لطیفیان
🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#سبک_واحد
🎤مداح :کربلایی حسین طاهری
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
شکر آن ربی که نعمت داد بر ما این چنین
با دعای مادر و لطف امیرالمومنین
شد تمام دلخوشی مردم ایران زمین
سفره موسی بن جعفر، سفره ام البنین
بارها دیدیم وقتی کار غم بالا گرفت
دست ما را روضهی باب الحوائجها گرفت
سهم ایران لطفِ موسای بَنِی الزّهرا شده
مشهد و شیراز و قم سه کاظمین ما شده
تشنگی یعنی چه وقتی یار ما دریا شده
هر در بسته به روی مردم ما وا شده
غیر آقا از کسی عزت نمیخواهیم ما
جز ولیعهدش، ولی نعمت نمیخواهیم ما
چشم بد از این همه آقاییات، آقا به دور
از فدک گو غاصبینش را بلرزان بین گور
چهارده سال استقامت کردی ای شیرِ غیور
آبروها بردی از اهل زر و تزویر و زور
هر چه گردد عزتت آقا دو چندان میشود
"یوسف از دامان پاک خود به زندان میشود"
غرق دنیایم خودت غرق هُوَ الهو کن مرا
غیر عشقت فارغ ِ از هر هیاهو کن مرا
کن مرا آزاد از من بنده او کن مرا
مثل آن بدکاره از این رو به آن رو کن مرا
نوکرت از دست رفت آقا کمک، آقا دخیل
حضرت موسا مسیحِ ِ کاظمینیها دخیل
#شاعر: محمد حسین رحیمیان
4_5839021185806896246.mp3
11.24M
🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#سبک_واحد
🎤مداح :کربلایی حسین طاهری
🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#سبک_سنتی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اهل عالم به هوش، دل در تلاطم شده ست
موسمِ ماتمِ، امام هفتم شده ست
رَختِ مشکی تنِ، ملیکه ی قم شده ست
تسلیت یارضا
ناله کن زین عزا
آه و واویلا(۴)
فاطمه در جنان، محزون و نالان بُوَد
در غمِ كاظمش، هر ديده گریان بُوَد
شيعه در اين عزا، ديگر پریشان بُوَد
آسمان غم ببار
شد رضا سوگوار
آه و واویلا(۴)
کُنج زندان شده، قلبش پر از تاب و تب
قوت او سیلی است، بجای نان و رطب
او به قعر سجون ، جانش رسیده به لب
پور جعفر ببین
در اسارت حزین
آه و واویلا(۴)
سندی نانجیب، او را مرتب زَنَد
سیلی از روی کین، هر روز و هر شب زَنَد
بر تنش تازیانه یادِ زینب زَنَد
گوید او ناسزا
بر ولی خدا
آه و واویلا(۴)
شیعه در هر مصیبت یاد کرببلاست
بی قرار حسین، آن کشته ی سر جداست
با غمِ حضرت خون خدا آشناست
همه جا کربلاست
همه جا نینواست
حسینِ مظلوم(۴)
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
@navaye_asheghaan
🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#زمزمه
✍شاعر:استاد محمد مبشری
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
خداوندا غریبم من تویی به کنج غم امیدم 2
دگر افتاده ام از پا ز بس که من شکنجه دیدم
منم اسیر درد و هجران
جان می دهم در کنج زندان
یا سیدی موسی بن جعفر 2
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
دگر سیرم ز عمر خود از این همه ظلم و جنایات 2
ولی باشد به دست من کلید قفل باب حاجات
منم اسیر درد و هجران
جان می دهم در کنج زندان
یا سیدی موسی بن جعفر 2
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
به ضرب تازیانه شد وجود من ز هم گسسته 2
ز ظلم سندی شاهک پایم شده در هم شکسته
منم اسیر درد و هجران
جان می دهم در کنج زندان
یا سیدی موسی بن جعفر
194.7K
🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#زمزمه
✍شاعر:استاد محمد مبشری
🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴مداح :کربلایی مصطفی بابایی
✍شاعر:کربلایی امیر حسین سلطانی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
کنج زندان بلا،هستم و میسوزم و
ناله ی خلصنیه،ناله ی جانسوزم و
تازیانه میخورم،میشنوم حرف بد و
زیر بار ظلمم و،تاریکه هر روزم و
همدم من شد،این غل و زنجیر
کی میشم راحت من از این دنیای دلگیر
خون میاد از پام،بی جونِ دستام
من کجا و این سیه چال،این همه تحقیر
راحتم کن ای خدا
من کجا زندان کجا
من کجا و طعنه و
زخم زندان بان کجا
راحتم کن ای خدا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
گوشه گیر غربتم،سر رسیده طاقتم
رد دست سندیه،ای خدا رو صورتم
ضرب شلاقش شده،قوت هر روز و شبم
مثل مادر فاطمه،من خمیده قامتم
مَحرم من شد،این در و دیوار
کی میشم راحت من از این سندیه بیمار
خسته ام خسته،خسته از اینجا
من کجا و این سیه چال،این همه آزار
راحتم کن ای خدا
من کجا زندان کجا
من کجا و طعنه و
زخم زندان بان کجا
راحتم کن ای خدا
@navaye_asheghaan
ڪـربلایی مصطفی بابایی .mp3
4.04M
🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴مداح :کربلایی مصطفی بابایی
✍شاعر:کربلایی امیر حسین سلطانی
@navaye_asheghaan
#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
کنج زندانم و مبهوت تماشای توام
اینک این جا به مناجات و تمنای توام
در سیه چالم و ذکر تو شده آوایم
به سکوت آمده ام طالب غوغای توام
روزگارم به مناجات و دعا طی شده است
حال افتاده ز پا بر سر سودای توام
آخرین ذکر دعای منِ تنها این است
جان بگیر از تن من؛ عاشق و شیدای توام
شده ام منتظر لحظه ی زیبای وصال
تا که دیدار کنم روی تو ای اوج کمال
یادگار حرم حضرت صادق هستم
جلوه ی نور خدا بهر خلایق هستم
یک تنه غربت و میراث علی را دارم
وارث خون دل یاس و شقایق هستم
ذره ای قدر مرا گر چه عدویم نشناخت
به خداوند قسم مظهر خالق هستم
یوسف رفته به زندان و غریبم، مادر!
خود بیا که به تماشای تو عاشق هستم
دیدن چهره ی یار است همه خواهش من
ذکر یا فاطمه شد مایه ی آرامش من
در سیه چال بلا تن که به تاب و تب بود
ذکر "یا فاطمه" ام نقش میان لب بود
هر چه از سیلی و از زخم زبان، سهمم کرد
آن نگهبان ستم پیشه که لا مذهب بود
تازیانه که انیس بدنم می شد باز
آینه دار صبوری دلم زینب بود
دم به دم یاد از آن جد غریبم کردم
او که هر جای تنش جای سُمِ مَرکب بود
واژه ای سرخ میان غزلی کُشت مرا
داغ و اندوه حسین بن علی کُشت مرا
سال ها این غل و زنجیر کشیدم به خدا
از یهودی صفتی، طعنه شنیدم به خدا
من که خود نور به خورشید و قمر می دادم
سال ها تابش خورشید ندیدم به خدا
گوشه ی تنگ سیه چال و شب و تاریکی
یاد زهراست همه نور امیدم به خدا
داغ اجداد من از پنجه ی یک سیلی بود
من که خود کشته ی آن دست پلیدم به خدا
مادر! از زندگی ام چون تو دگر سیر شدم
من به شرح غم و اندوه تو تفسیر شدم
#محمد_مبشری
@navaye_asheghaan
#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
زندان صبر بود و هوای رضای او
شوقش کشیده بود به خلوت سرای او
زندان نبود،چاه پر ازکینه بود و بس
زنده به گور کردن آیئنه بود و بس
زندان نبود یک قفس زیر خاک بود
هر کس نفس نداشت در آنجا هلاک بود
زندان نبود ، کرب و بلای دوباره بود
یک قتلگاه مخفی پر استعاره بود
زندان نبود یوسف در بین چاه بود
زندان نبود گودی یک قتلگاه بود
زنجیر بود و آینه بود و نگاه بود
تصویر هر چه بود،کبود و سیاه بود
زنجیر را به گردن آیینه بسته اند
صحن و سرای آینه را هم شکسته اند
دیگر کسی به نور کنایه نمی زند
شلاق روی صورت آیه نمی زند
می خواستند ظلم به آل علی کنند
می خواستند روز و شبش را یکی کنند
هر کس که می رسید در آنجا ادب نداشت
جز ناسزا کلام خوشی روی لب نداشت
حتی نماز و روزه در آنجا بهانه بود
افطار روزه دار خدا تازیانه بود
زندان نبود روضه گودال یار بود
هر شب برای عمه خود بی قرار بود
حرف از اسارت و غل و زنجیر یار بود
زینب میان جمعیت نیزه دار بود
در شهر شام غیرت و شرم و حیا نبود
زندان برای دختر زهرا روا نبود
#رحمان_نوازنی
@navaye_asheghaan
#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
با این گمان که جنگ با فانوس کردند
خفاشها خورشید را محبوس کردند
دیدند فسقِ محض را مؤمن نموده
با او فقط زنجیر را مأنوس کردند
با آتشی که در دلش روشن نمودند
سلول او را لانه ققنوس کردند
هم بی وضو بر آیههایش دست بردند
هم پیش رویش صحبت از ناموس کردند
در باز شد ؛ یک تخته در..... چار نوکر
یک شهر را از دیدنش مأیوس کردند
@navaye_asheghaan
#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
دردی به جان نشسته دگر پا نمی شود
جز با دوای زهر مداوا نمی شود
یک جای پرت مانده ام و بغض کرده ام
در این سیاه چال دلم وانمی شود
کافیست داغ دوری معصومه و رضا
دیگر غمی به سینه من جا نمی شود
معصومه کاش بود کمی درد دل کنم
کس مثل دختر همدم بابا نمی شود
می خواستم دوباره ببوسم رضام را
هنگام رفتنم شده گویا نمی شود
اصلاَ نخواستم کسی آید به دیدنم!!
سیلی که مونس دل تنها نمی شود
از بس زدند خورد شده استخوان من
این پا برای من که دگر پا نمی شود
زنجیرها رسانده به زانو سر مرا
کاغذ هم اینچنین که منم تا نمی شود
گاهی هوای تازه و آزاد می روم
بی تازیانه و لگد اما نمی شود
ضجر من از جسارت سِندی شاهک است
بی ناسزا شکنجه اش اجرا نمی شود
گفتم سر مرا ببر اما تو را خدا
اسمی نبر ز مادرم،آیا نمی شود
تشییع من اگرچه روی تخته در است
تشییع هیچکس روی نی ها نمی شود
#علی_صالحی
@navaye_asheghaan
4_5997855286935683935.mp3
529.9K
#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
سینه ها از غم لبالب
فاطمه گریونه امشب
میرسه از کنج زندان
ناله خلصنی یارب
رو تن نیمه جونش
جای زخم زنجیره
بی کس و تنها ای وای
تو غریبی میمیره
تسلیت یا معصومه
لحظه های آخرش بود
جای پا روی پرش بود
زیر ضرب تازیانه
یاد زهرا مادرش بود
چشم تارش دریا بود
تو غریبی تنها بود
وقتیکه سیلی میخورد
رو لبش یا زهرا بود
تسلیت یا معصومه
روی خاک افتاده بودو
میرسید عِطر حبیبش
تشنه بود و گریه میکرد
از غم جد غریبش
یاد عاشورا بودو
روضه میخوند از گودال
راس جدش رو نیزه
پیکرش میشد پامال
@navaye_asheghaan
#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
اين مردمان که قلب خدا را شکسته اند
دائم غرور آينه ها را شکسته اند
خورشيد را روانه ي زندان نموده اند
و حرمت امام منا را شکسته اند
زنجير دور گردن او حلقه مي کنند
با تازيانه دست دعا را شکسته اند
او ناله مي زند و به جايي نمي رسد
کنج سياه چال صدا را شکسته اند
با ذکر نام فاطمه دشنام مي دهند
اينان که قلب قبله نما را شکسته اند
آقا شنيده ام که امانت بريده اند
با سعي خويش پشت صفا را شکسته اند
حالا خدا به داد دل دخترت رسد
بدجور ساق پاي شما را شکسته اند
#مسعود_ اصلانی
@navaye_asheghaan
#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
در اين زندان كه ره بسته است پرواز صدايم را
نمي بينم كسي را جز خودم را و خدايم را
سرم را مي گذارم روي زانوهاي لرزانم
يكايك مي شمارم غصه هاي زخمهايم را
پريشان حالم و از استخوانم درد مي ريزد
نمي جويم زدست هركس و ناكس دوايم را
اگر چه زخم تن دارم كبوديِ بدن دارم
ولي خرج عبادت مي نمايم لحظه هايم را
حضور دانه ي زنجير در راه گلوگاهم
دو چندان مي نمايد بغض سنگين دعايم را
نمي گويم چه كرده تازيانه با وجود من
ببين پُر كرده خون پيكرمن بوريايم را
اگر بنشسته مي خوانم نمازم را در اين زندان
غل زنجيرها كوبيده كرده ساقي پايم را
#علي _اكبر_ لطيفيان
(برگرفته از وبلاگ مادر بهشت)
@navaye_asheghaan
#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
به روی تخته چه می كرد آفتاب خدا؟
كسی كه عطر تنش را فرشته ها بردند
ز احترام نكردند بر تن تو كفن
پی صواب كفن ها جدا جدا بردند
چه رتبه ایست در این تشنگی كه معصومین
به گاهِ مرگ، رهی سوی كربلا بردند
#محمد_سهرابی
#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
در میان هلهله سوز و نوا گم می شود
زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود
بسکه بازی می کند زنجیر ها با گردنم
در گلویم گریه های بی صدا گم می شود
در دل شب بارها آمد نمازم را شکست
در میان قهقه صوت دعا گم می شود
چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم
وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود
تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش
راه مادر در میان کوچه ها گم می شود
بین تاریکی شب چون ضربه خوردم آگهم
آه در سینه به ضرب بی هوا گم می شود
لا به لای پنجه هایش مشتی از موی سرم
بین این تصویر ها دیگر حیا گم می شود
از یهودی ضربه خورده خوب می داند چرا؟
گوشوارٍ بچه ها در کربلا گم می شود
#قاسم_نعمتی
#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت
از بال من شکسته ترین آفرید و رفت
خون گلوی زیر فشارم که تازه بود
با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت
بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت
راضی نشد به بالش سختی که داشتم
زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت
شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود
با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت
روزم لگد نخورده به آخر نمی رسید
با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت
دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم
پلکم به زخم رو زد و در خون طپید و رفت
از چند جا ضریح تنم متصل نبود
پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت
تابوت از شکستگی ام کار می گرفت
گاهی سرم به گوشه ی دیوار می گرفت
#علی_اکبر_لطیفیان
🏴#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
🏴#روضه
🎤مداح :حاج میثم مطیعی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
عمری زدیم از دل صدا، باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا، باب الحوائج را
روزیِ ما کرده خدا، باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش، یا باب الحوائج را
هرکس صدایش کرد، بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد، پاره نخواهد شد
یادش بخیر آن روزها که مادرِ خانه
گه گاه میزد پرچمی را سر درِ خانه
پُر می شد از همسایه ها دور و بر خانه
یک سفره نذری، قدر وُسع شوهر خانه
مادر پدرهامان همین که کم میاوردند
یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند
عَصر سه شنبه خانه ی ما رو به را می شد
یک سفره می افتاد و درد ما دوا می شد
با اشک،وقتی چشم مادر آشنا می شد
#شاعر:محسن عرب خالقی
*مادرم به روضه خون میگفت: سفرهٔ موسی ابن جعفر دارم، روضهٔ موسی الکاظم برام بخون، روضه خون شروع می کرد روضه خوندن، اینجوری میخوند:
«یه وقت دیدن در زندون باز شد، چهار تا غلام سیاه این بدن نحیف و روی تخت پاره گذاشتن، هی صدا میزدن: "أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَرَى الْخَبِيثَ بْنَ الْخَبِيثِ فَلْيَخْرُج."میگفتن :"هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَةِ فَاعْرِفُوهُ"...»
مادرم چادر گلدارش و روی صورت میکشید، برات ناله میزد... روضه خون باز شروع می کرد به روضه خوندن، میگفت :
«صدا به گوش عموی هارون الرشید رسید، گفت چه خبره؟ گفتن: بدن موسی ابن جعفر رو از زندان بیرون آوردن ، اهانت میکنند، بی احترامی میکنند...عموی هارون پابرهنه به راه افتاد، عبا برداشت، عمامه برداشت، گفت: برید بدن رو بگیرید. بدن رو آوردند در بازاری به نام "سُوق الریاحین" گذاشتن . گفت منادی صدا بزنه: "أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَرَی الطَیب بْنِ الطَیب فَلْیَخٰرُجٰ" هرکسی میخواد بدن این آقای پاک رو ببینه باهاش وداع کنه بیاد، تشیع جنازه ی باشکوهی شد، مردم همه آمدند...»
اینجا بود که میدیدم مادرم روی پا میزد هی میگفت: غریب کربلا حسین ... *
@navaye_asheghaan