#پدر
رفتی از محفل ما ای پدرم
خون شد از غم دل ما ای پدرم
پدرم رفتی و ما یتیم شدیم
بعد تو بی کس و دل دو نیم شدیم
من به قربون تو و مهر و وفات
من به قربون تو و عشق و صفات
رفتی ای پدر به دیدار خدا
شده از دوری تو خون دل ما
خونمون بی تو دیگه نور نداره
از در و دیوار اون غم می باره
چهل روزه جمال ماهت ندیدم
حرف های خوب و شیرینت نشنیدم
همدم و مونس و نازنین ما
یار ما ، یاور ما ، امین ما
بابا جان من به فدای سخنت
شده در زیر لَحَد از چه تنت
به سر قبر تو من گل می زارم
تا بدونی که چه قد دوست دارم
ز خدا روح تو شاد ای پدرم
رحمت حق به تو باد ای پدرم
محمدمبشری
#پدر
ای پدر جانم پدر،ای پدر جانم پدر(۲)
………………………………………
دیده ها می گرید و شمع شب تارم شده
در عزایت ای پدر،خاک عزا بر سر شده
روی دوش مردمی گشتی روان تو سوی قبر
جسم بابایم ببین با خاک گور هم دم شده
……………………………….
خون به دل کرده فراقت بر من و ما ای پدر
در غمت اندوه و ماتم هم نوای ما شده
تا که بودی سایۂ سر بر سرم بودی پدر
بعد تو این قامتم خم از نبود تو شده
…………………………………….
عاشق سالار دین بودی حسین ابن علی
عمر تو نذر غم کرب و بلای او شده
تو به یاد فاطمه گریان و نالان می شدی
عمرتو عشق علی، با نوکریش طی شده
………………………………
می روی بابا برو این راه باید طی شود
بر تمام خلق عالم موت و قبر قالب شده
عالم قبر و قیامت وعدۂ خلاق عالم بوده و
هر کسی سوی خدا راهی به احوالی شده
……………………………….
شد خزان عمر تو شد تکیه گاه ما فنا
کن دعا بهر عزیزانت که گریانت شده
ساقی و مدح پدر نام دل آرایت به لب
بوسه بر دست پدر خود آرزوی ما شده
…………………………………..
ای پدر جانم پدر،ای پدر جانم پدر(۲)
……………
4_723784306722155748.mp3
4.44M
#ترحیم_خوانی
#پدر
#مادر
#جوان
#رسم_زمونه
عجب رسمیه رسم زمونه
قصهی برگ و باد خزونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا میمونه
کجاست اون کوچه چی شد
اون خونه
آدماش کجان خدا میدونه
بوتهی یاس ِ باباجون هنوز
گوشهی باغچه توی گلدونه
عطرش پیچیده تا هفتا خونه
خودش کجاهاست خدا میدونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا میمونه
تسبیح و مهر بی بی جون هنوز
گوشهی طاقچه توی ایوونه
خودش کجاهاست خدا میدونه
خودش کجاهاست خدا میدونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا میمونه
پرسید زیر لب یکی با حسرت
پرسید زیر لب یکی با حسرت
از ماها بعدها چه یادگاری
میخواد بمونه خدا میدونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا میمونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا میمونه
خاطره هاشون به جا می مونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا می مونه
پرسید زیر لب یکی با حسرت
از ماها بعدها چه یادگاری
میخواد بمونه
خدا میدونه
میرن آدما
از اونا فقط خاطره هاشون
به جا میمونه
کجاست اون کوچه
چی شد اون خونه
آدماش کجان
خدا میدونه
ندونستم مو قدرش در کنارم
ولی ولی حالاکه رفته بیقرارم
نخدیدم دمی بر روی ماهش
چه سود اکنون به خاکش اشک بارون
برس برس بر دادم ای پروردگارم
ندید از من خوشی
من هم پس از اون ندیدم خوشی
در روزگارم
برس برس بر دادم ای پروردگارم
شدم تنها به غربتها فراموش
خدا رحمی بکن بر حال زارم
رحمی بکن بر حال زارم
پشیمونم پشیمونم
ولی هیهات دیر است دیر است
حلالم کن که ما هم رهسپارم
رحمی بکن بر حال زارم
رحمی بکن بر حال زارم
🎧#رسول_نجفیان
🌴🌴🌴🌴🌴
#واحد_شام_غریبان_حضرت_زهرا
#سبک_به_تماشابیا_ای_پسرفاطمه
#فاطمیه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
شب شام غریبان گل حیدر است
حسن و زینب و حسین او مضطر است
علی در غم نشست
دل زینب شکست
▪️وا غریبا
خانه ی مرتضی بی فاطمه شد خموش
اهل خانه ز داغ فاطمه در خروش
زینبش در محن
خون بگرید حسن
▪️وا غریبا
از غم فاطمه جان علی بر لب است
چون حسین و حسن خون به دل زینب است
موسم ماتم است
مرتضی در غم است
▪️وا غریبا
خانه ی مرتضی گشته چو ماتمسرا
خانه بی فاطمه گردیده بزم عزا
گل گلخانه رفت
شمع کاشانه رفت
▪️وا غریبا
جان فدای علی و غربت فاطمه
دشمنانش شکسته حرمت فاطمه
گل احمد نشان
قبر او شد نهان
▪️وا غریبا
[لیلةُالدفنِ «لیلةُالقدر» است]
#فاطمیه
#چارپاره
فاطمه کیست؟ آن که از مدحش
ناتوانند عالم و آدم
مانده ناکام این زبان در کام
شرمسار و سیاهنامه قلم
کفو حیدر شدی وگرنه نبود
احدی کفو او در این دنیا
آمدی تا فقط خدا باشد
مالک «لم یکن له کفوا»
در تمام صفات حُسن و کمال
آینهدار مرتضی زهراست
بنگر اینک که خطبهی فدکش
کُفو نهجالبلاغهی مولاست
خطبهای سطرسطر آن توحید
خطبهای تالی کلامالله
اولین سطر خطبهاش آه است
آخرین سطر آن هم آه است، آه
از سخایش سخن چه گویم من؟
در نیابد سخن سخایش را
من نگویم که خود بپرسید از
سورۀ «هلأتی» عطایش را
خانهی سادگیست خانهی او
خشتهای گِلین و نان جوین
سفرهدار خلایق است اما
نیست در خانه سفرهاش رنگین
چون پدر رفت و منقطع شد وحی
همدمش ساخت حق، ملائک را
همچو مریم شنید در محراب
نغمۀ «اُقْنُتِي لِرَبِّک» را
در عبادت سرآمد اُمّت
شرح عشقش فراتر از عقل است
شمهای گر ز وصف آن خواهی
«قَدَمَاها تَوَرَّمَت» نقل است
در قدمهایش آن کبودی بود
تا نشان از عبادتش باشد
بازویش هم کبود بود ای وای
که نشانی ز غربتش باشد
* *
حرفهای نگفتهای داری
دردهای نهفتهای داری
زیر بارانِ گریهام امشب
زخمهای شکفتهای داری
باورم نیست در برابر من
این گُلِ مانده در کفن، زهراست
باورم نیست پیش چشمانم
جسم بیجانِ جانِ من زهراست
هست صبر جمیل حیدر هم
در فراق جمال زهرا کم
آید از مرتضی که صبر خداست
نالۀ «قَلَّ صَبری» از این غم
لیلةُالدفنِ «لیلةُالقدر» است
شب معراج لیلةُالإسرا
گشته خاموش «کوکب درّی»
خفته در خاک، زُهرهی زهرا
صاحب «ما سئلتُکُم من أجر»!
خوب اجر تو را ادا کردند
خودت از دخترت بپرس و ببین
اُمتت بعد تو چهها کردند
صبر کردم اگرچه بود شگفت
از دل داغدار، این همه صبر
صبر کردم اگر چه بود شگفت
از من و ذوالفقار این همه صبر
محمدمهدی_سیار
.
#امام_زمان
به چشم روشنی شام تار منتظرم
به صبح – آن قسم آشکار- منتظرم
بیا که عید بیاید به خانهی دل ما
حضور سبز تو را ای بهار منتظرم
اگرچه دیر شده با گذشت اینهمه سال
به حکم مطلق پروردگار منتظرم
تورا نخواستم آنگونهای که باید خواست
شبیه مردم اهل شعار منتظرم
زمانه میگذرد نا امید ؛ اما من
به رغم خستگی روزگار – منتظرم
هنوز آمدنت آرزوی عقربه هاست
به دیرپایی این انتظار منتظرم
تو را ندارم و از هرکسی ندارترم
کجاست آن کرم بیشمار ؟ منتظرم
میان روضه هوای مدینه پیچیده
به خاک چادر آن بی مزار منتظرم
#محمد_حسن_بیات_لو ✍
.
دست بر دامن اغیار ندارم هرگز.mp3
9.79M
دست بر دامن اغیار ندارم هرگز
جز خدا با احدی کار ندارم هرگز
عبد بیچاره و نالایق و بی مقدارم
جز خداوند خریدار ندارم هرگز
تا کنم پاک گناهان فراوانم را
چاره جز گریه بسیار ندارم هرگز
ای پناه دل محنت زده «مَن لی غیرُک»
غیر لطف و کرمت یار ندارم هرگز
بارالها سفر آخرتم در پیش است
توشه جز آه شرربار ندارم هرگز
شیعه حیدر کرارم و در هر دو جهان
با کسی غیر علی کار ندارم هرگز
من مرید علی ام، اوست مراد دل من
جز علی سرور و سالار ندارم هرگز
وای از آن دم که علی یکّه و تنها شد و گفت:
من بجز فاطمه ام یار ندارم هرگز
باز هم حرف مدینه شد و شرمنده شدم
که چرا دیده خونبار ندارم هرگز
روضه مادر سادات شنیدن سخت است
طاقت روضه مسمار ندارم هرگز
در و دیوار چرا دشمن زهرا شده اند؟
انتظار از در و دیوار ندارم هرگز
#مهدی_شریفی✍
#مناجات
#فاطمیه
#حائری🎤
.
باز هم ای دختر پیغمبر اکرم بمان
مرهم درد علی ای درد بی مرهم بمان
زندگیِّ روبه راهی داشتم؛ چشمم زدند
کوری چشم همه با شانه های خم بمان
دست های تو، شکسته ش هم پناه مرتضی ست
تکیه گاه محکم من پشت من محکم بمان
تو نباشی پیش من، این ها زمینم می زنند
ای علمدار مدینه پای این پرچم بمان
این نفس های شکسته قیمت جان من است
زنده ام با یک دمت پس لطف کن یک دم بمان
کم ببوس دست مرا دارم خجالت میکشم
من حلالت میکنم اما تو هم یک کم بمان
آب ها از آسیاب افتاد، خوبت میکنم
یار هجده ساله، هجده سال دیگر هم بمان
با همین دستی که داری، باز دستم را بگیر
پیش این مظلوم ای مظلومه ی عالم بمان
آه آهِ... تو مرا به آه آه... انداخته
جای کم کم رفتن از پیش علی، کم کم بمان
روی تو گرچه ورم کرده ولی با آن خوشم
با همین روی به هم پیچیده و درهم بمان
رفته رفته کار من دارد به خواهش میکشد
التماست میکنم، پیشم بمان پیشم بمان
علی اکبر لطیفیان
متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)
آفتاب جلوه ات از کهکشانها هم سر است
وسعت تابندگیِ تو تعجبآور است
طبقِ نَصِّ : ما عَرَفنا قَدرَکِ…،اثبات شد:
درک شأنَت از شعورِ هر بشر بالاتر است
شرطِ ختمالمُرسلینی ، دستبوسیِ تو بود
قدردانی از تو تنها کار یک پیغمبر است
کِسوَتِ اُمِّ اَبیهایی فقط مخصوص توست
کیست مانند تو که هم مادر و هم دختر است
حول دستاس تو می چرخد زمین و آسمان
گردش ایّامِ ما بر پایه ی این محور است
روح اَسما را تنور خانه ی تو شکل داد
نانِ گرمِ سفره ی سبزِ تو خادمپرور است
مات و مبهوت وقار فاطمی ات مریم است
هاج و واج اقتدار هاشمیات هاجر است
کمترین لطف تو بیش از ظرفیتهای گداست
بخششِ حدِّاَقلیِّ تو حدِّاکثر است
بینیازی از فدکهای زمینی،فاطمه!
در خورِ مهریهی تو چشمه،چشمه کوثر است
تکسواریِ تو در صبح قیامت دیدنیست…
بهترین تصویر در قاب عظیم محشر است
سایهی روی سرِ ما چادر خاکی توست
میتوان پس گفت : ایران، زیر چتر مادر است!
مادر هر کس که بابایش علی باشد..،تویی
بچّهشیعه نسل پشت نسل بر این باور است
عالمی پابند تو بود و تو پابندِ علی
کُلِّ فکر و ذکر تو در هر زمانی، حیدر است
این شبِ جمعه مرا با خود ببر پیشِ حسین
کربلایِ شاه رفتن ، آرزوی نوکر است
یک دقیقه گریه کردن بر مصیبتهای تو
فیض آن بالاتر از صدها هزاران منبر است
▪️
ای که روی صورتت گلبرگ هم رد می گذاشت
زیر پلکت جای ضربِ سیلی آن کافر است
تیزیِ مسمارِ کجرفتار با پهلو چه کرد؟!…
قاتل هر ساله ی ما روضه ی میخ در است
متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)
ویران شود آن کوچه که مادر زمین خورد
بین گذر با دیدههای تر زمین خورد
زهرا و حیدر آینه بودند هم را
زهرا زمین که خورد، پس حیدر زمین خورد
در سر وقار مرتضی را با خودش داشت
بد شد میان جمعیت با سر زمین خورد
اهل زنا که صحبت از دینِ خدا کرد
هم حُرمت محراب، هم منبر زمین خورد
میگفت اگر صدّیقهای، شاهد بیاور
چه طعنهها از مردم این سرزمین خورد
حوریّهای که با تلنگر لطمه میدید
با پا لگد که خورد محکمتر زمین خورد
هر جا پیمبر بوسهاش میزد کبود است
یعنی سفارشهای پیغمبر زمین خورد
طفلی حسن در کوچه خیلی دست و پا زد
تا پا شود مادر، ولی آخر زمین خورد
این رفتن و این آمدن، چه دردسر داشت
یک گوش سنگین شد، دو تا گوهر زمین خورد
خیلی دلش میخواست که زینب نفهمد
امّا نرسیده به پشت در زمین خورد
یک روز زیر دست و پا مادر زمین خورد
یک روز زیر دست و پا دختر زمین خورد
زهرا زمین که خورد، با معجر زمین خورد
زینب ولی، صد بار بیمعجر زمین خورد
متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)
از من گرفتی رو نبینی شوهرت را؟
یا اینکه پنهان می کنی چشم ترت را؟
من خوب میدانم دلیلش چیست خانم
اینکه نبینم صورت نیلوفرت را
دست تو که بالا نمی آید عزیزم
انقدر زحمت پس نده بال و پرت را
گفتم به زینب شانه نه!مادر مریض است
عشقم خودت دستی بکش موی سرت را
وقتی که میخوابی حسن دلشوره دارد
می ترسد اخر بر نداری تو سرت را
این روز ها از بس پریشانی حسینت
بو می کند وقتی که خوابی بسترت را
متن شعر مرثیه حضرت زهرا (س)
چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد
خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد
از قنوت سحر فاطمه باید پرسید
گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟!
تا که پا می شود از بستر خود، می افتد
چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد
آب شد آب ولی باز غم حیدر را
بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد
همه ی خانه بهم ریخته، یعنی حیدر
تا ابد، روضه درین بیت مکرم دارد
دردش انداخته از فایده مرهم ها را
شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد
هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد
بس که از مردم این شهر به دل غم دارد
می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش
محسنش را که در آغوش، مجسم دارد
قول داده به حسینش که به جای کفنش
جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد
ساربان کاش نمی دید، میان گودال
بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد