📝 وقتی اولین «بابای» کودک، آخرین وداع پدر شد
🔷🔹انگار پیشانیبند قرمز محمود، چشم علیمحمد را گرفته بود. محمود سوار ماشین سپاه شد که یک دفعه صدای علیمحمد نه ماهه بلند شد: «بابا!» اولین کلمات معناداری بود که علیمحمد به زبان میآورد. محمود بچه را از بغلم گرفت و گفت: «فدات بشه بابا!» بعد سربندش را باز کرد و به پیشانی علیمحمد بست. علیمحمد اسم بهترین دوست محمود بود که جلوی چشمانش به شهادت رسید و حالا اسم او را روی پسرش گذاشته بود. ماشین سپاه از ما دور شد و محمود را برای آخرین بار به جبهه برد.
🎙 به نقل از همسر شهید محمود یغمانژاد
🌐 https://semnan.navideshahed.com/fa/news/596969
#شهیدمحمودیغمانژاد
#نویدشاهدسمنان
#خاطراتشهدا
نوید شاهد سمنان 👈 عضو شوید
@navideshahed_semnan
📝 عطر شهادت؛ وقتی محمود برای مهمانی ابدی آماده میشد
🔷🔹محمود از غروب دست به کار شد. از توی ساک، لباس بسیجیاش را درآورد. آن را تن کرد و چفیه را دور گردنش انداخت. بعد هم نوبت موهایش بود. جلوی آینه شانه به موهایش میکشید. شیشه عطر را هم کنار دستش دیدم. گفتم: «نکنه برای عروسی دعوت داری؟»
نگاهم کرد و گفت: «امشب تو هم به این مهمونی دعوت شدی.»
با تعجب گفتم: «مهمونی؟ ولی امشب که عملیاته!»
شیشه عطر را دست گرفت و گفت: «خب، برای همین به خودم میرسم.» تا شروع عملیات چشم از عقربههای ساعت برنداشت. حالا بعد از گذشت سالها از شهادتش، با دیدن عکس او در آلبومم، قطرات اشک روی صورتم و موج حسرت وجودم را پر میکند.
🎙به نقل از اسماعیل سیادت، همرزم شهید محمود یغمانژاد
🌐 https://navideshahed.com/fa/news/596974
#شهیدمحمودیغمانژاد
#نویدشاهدسمنان
#خاطراتشهدا
نوید شاهد سمنان 👈 عضو شوید
@navideshahed_semnan