eitaa logo
نوید شاهد سمنان
453 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
833 ویدیو
10 فایل
پایگاه خبری ایثار و شهادت استان سمنان ارتباط با ادمین: @HRG571122 ▶️https://www.instagram.com/navideshahed_semnan/ ▶️https://t.me/navideshahed_semnan
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 وقتی اولین «بابای» کودک، آخرین وداع پدر شد 🔷🔹انگار پیشانی‌بند قرمز محمود، چشم علی‌محمد را گرفته بود. محمود سوار ماشین سپاه شد که یک دفعه صدای علی‌محمد نه ماهه بلند شد: «بابا!» اولین کلمات معناداری بود که علی‌محمد به زبان می‌آورد. محمود بچه را از بغلم گرفت و گفت: «فدات بشه بابا!» بعد سربندش را باز کرد و به پیشانی علی‌محمد بست. علی‌محمد اسم بهترین دوست محمود بود که جلوی چشمانش به شهادت رسید و حالا اسم او را روی پسرش گذاشته بود. ماشین سپاه از ما دور شد و محمود را برای آخرین بار به جبهه برد. 🎙 به نقل از همسر شهید محمود یغمانژاد 🌐 https://semnan.navideshahed.com/fa/news/596969 نوید شاهد سمنان 👈 عضو شوید @navideshahed_semnan
📝 عطر شهادت؛ وقتی محمود برای مهمانی ابدی آماده می‌شد 🔷🔹محمود از غروب دست به کار شد. از توی ساک، لباس بسیجی‌اش را درآورد. آن را تن کرد و چفیه را دور گردنش انداخت. بعد هم نوبت موهایش بود. جلوی آینه شانه به موهایش می‌کشید. شیشه عطر را هم کنار دستش دیدم. گفتم: «نکنه برای عروسی دعوت داری؟» نگاهم کرد و گفت: «امشب تو هم به این مهمونی دعوت شدی.» با تعجب گفتم: «مهمونی؟ ولی امشب که عملیاته!» شیشه عطر را دست گرفت و گفت: «خب، برای همین به خودم می‌رسم.» تا شروع عملیات چشم از عقربه‌های ساعت برنداشت. حالا بعد از گذشت سال‌ها از شهادتش، با دیدن عکس او در آلبومم، قطرات اشک روی صورتم و موج حسرت وجودم را پر می‌کند. 🎙به نقل از اسماعیل سیادت، هم‌رزم شهید محمود یغمانژاد 🌐 https://navideshahed.com/fa/news/596974 نوید شاهد سمنان 👈 عضو شوید @navideshahed_semnan
📝 داستان پسری که به بچه‌ها یاد می‌داد چگونه با خدا حرف بزنند 🔷🔹یک راست رفت پای شیر آب. با خواهرش از سرِ زمین آمدند؛ خسته و کوبیده. دست و پایش را شست و صدا زد: «بچه‌ها! اول نماز.» ده یازده ساله بود، همه پشتش می‌ایستادند. او هم شمرده شمرده می‌خواند تا آن‌ها بتوانند درست تلفظ کنند. 🎙 به نقل از مادر شهید اسماعیل معینیان 🌐 https://navideshahed.com/fa/news/598125 نوید شاهد سمنان 👈 عضو شوید @navideshahed_semnan
📝 «ایرج» یک مرد به تمام معنا بود 🔷🔹 وقتی خواست به جبهه برود مرا صدا زد تا کنارش بنشینم. گفت: «بیا اینجا بنشین کارت دارم.» نشستم و گفت: «نکنه از رفتن من گریه و ناراحتی بکنی. همیشه بگو توکل به خدا! بچه‌ام رو به خدا سپردم.» من هم گفتم: «مادرجان! تو الان درست رو بخون. برای جبهه رفتن، بچه‌ای هنوز.» آرام گفت: «نگو بچه‌ای!» وگرنه خودم می‌دانستم پسری که از هفت سالگی نماز می‌خواند و با آن سن کمش، نمازهایش طولانی و خالصانه بود یک مرد به تمام معناست. 🎙 به نقل از مادر شهید ایرج نوروزی‌فر 🌐 https://semnan.navideshahed.com/fa/news/598450 نوید شاهد سمنان 👈 عضو شوید @navideshahed_semnan