#وصیت_نامه
#شهید_والامقام
#امیر_حاج_امینی
بعد از مدتها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم میدهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیدهام و آن در این جمله خلاصه میشود: خدایا! عاشقم کن.
از این که بنده بد و گنه کار خدایم سخت شرمنده ام و وقتی یاد گناهانم می افتم آرزوی مرگ می کنم ولی باز چاره ام نمی شود.
به راستی که (ان الانسان لفی خسر) هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم ، جز این که دلم را به دو چیز خوش کرده ام ...
یکی این که با این همه گناه، دوباره مرا به سرزمین پاک و اخلاص و صفا و محبت باز گرداند ، پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد ؟ هر چند که چشم دلم کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم ، اگر چنین نبود پس چرا مرا به این جا آورد؟
دوم این که قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدی هایم بسیار دلسوزم.
لحظه ای حاضر به تحمل هر گونه رنجی می شوم .
بله به این دو چیز دلم را خوش کرده ام.
پس ای پروردگار من! اگر دوستم داری که مرا به این جا آورده ای، پس مرا به آرزویم که... برسان و یا به این خاطر که نمی توانم باعث رنجش کسی شوم، پس بیا و مرا مرنجان و خشنودم کن و مرا با خودت...
دنیا برای نفس ضعیف ما یک گرداب هلاکت است. اگر لحظه ای به خودمان واگذارده شویم، وای بر ما که دیگر نابودیمان حتمی است. خوشا آن کس که به یاری او، در این گرداب هلاک گردد.
🌹 #سالروز_شهادت 🕊🕊
┏⊰✾✿✾⊱━─–—━━┓
@nazrtamaddoni ♡
┗━━——─━⊰✾✿✾⊱┛
تویی که از حصار آفرینش رد شدی ؛
ما ، حال مان درگیر تکرار است ...
وَ مَنْ عَشَقَتهُ قَتَلتَهُ
#شهید_امیر_حاج_امینی
#بیسیم_چی_گردان_انصار
#لشکر_۲۷حضرت_رسولﷺ
#شهادت_کربلای_پنج
#سالروز_شهادت
┏⊰✾✿✾⊱━─–—━━┓
@nazrtamaddoni ♡
┗━━——─━⊰✾✿✾⊱┛
#سردار_رشید_اسلام
#شهید #مهدی_باکری
🔹اوایل انقلاب بود #مهدی_باکری #شهردار_ارومیه بود. در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شد. چشمش به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دید امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفت، او رفتگر همیشگی محله نبود. کنجکاو شد، سلام داد و دید رفتگر امروز، آقا مهدی است. او از دوستان شهید باکری بود.
آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت. او ادامه داد، آقا مهدی شما #شهرداری اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کرد تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشید.
زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش #مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش.
اشک تو چشماش حلقه زد. هر چی اصرار کرد، آقا مهدی جارو رو بهش نداد؛ ازش خواهش کرد که هرچه سریعتر بره تا دیگران متوجه نشن، رفتگر امروز محله، #شهردار_ارومیه است.
🔹آقا مهدی، پدر بچه های پرورشگاه شهرم بود. همیشه بهشون سر میزد؛ نزدیکای عید، کلی کادو میخرید میاورد براشون. خیلی دوستش داشتن، وقتی شهید شد، یه شهر یتیم شدن.
🔹وقتي آقا مهدي ، شهردار اروميه بود، يك شب باران شديدي باريد.
به طوري كه سيل جاري شد. ايشان همان شب ترتيب اعزام گروه هاي امداد را به منطقه سيل زده داد و خودش هم با آخرين گروه عازم منطقه شد.
پا به پاي ديگران در ميان گل و لاي كوچه ها كه تا زير زانو مي رسيد، به كمك مردم سيل زده شتافت.
در اين بين، آقا مهدي متوجه پيرزني شد كه با شيون و فرياد، از مردم كمك مي خواست.
تمام اسباب و اثاثية پير زن را داخل زير زمين خانه آب گرفته بود. آقا مهدي، بي درنگ به داخل زيرزمين رفت و مشغول كمك به او شد.
كم كم كارها رو به راه شد. پيرزن به مهدي كه مرتب در حال فعاليت بود نزديك شد و گفت: خدا عوضت بدهد مادر ! خير ببيني .
نمي دانم اين #شهردار فلان فلان شده كجاست تا شما را ببيند و يك كم از #غيرت و #شرف شما را ياد بگيرد #آقا_مهدي خنده اي كرد و گفت :
راست مي گويي مادر ! اي كاش ياد مي گرفت .
🌹 #سالروز_شهادت
┏⊰✾✿✾⊱━─–—━━┓
@nazrtamaddoni ♡
┗━━——─━⊰✾✿✾⊱┛
bakeri_01.mp3
156.3K
#دقیقهای_با_شهدا
صوت شهید مهدی باکری به مناسبت #سالروز_شهادت 🌺🌹
┏⊰✾✿✾⊱━─–—━━┓
@nazrtamaddoni ♡
┗━━——─━⊰✾✿✾⊱┛
┄✼نذر✨﷽✨تمدنی✼┄
#قرآن_نور_است.
💠 با نور قرآن، شیطان را ذوب کنیم
🍃صفحه ۸۸ هدیه به
✨ #شهید_زینب_کمایی 🌷
۲فروردین ماه ، #سالروز_شهادت #شهیده_زینب_کمایی گرامی باد.🌹
تاریخ ولادت:۱۳۴۶/۳/۸
تاریخ شهادت:۱۳۶۱/۱/۷
نحوه شهادت:دستگیری توسط منافقین و خفه کردن ایشان با چادرشان
محل شهادت:شاهین شهر اصفهان
محل مزار:اصفهان مزار شهدا
کتاب های مربوط به شهید: #راز_درخت_کاج #یکشنبه_آخر #من_میترا_نیستم
┏⊰✾✿✾⊱━─–—━━┓
@nazrtamaddoni ♡
┗━━——─━⊰✾✿✾⊱┛