eitaa logo
وقف و نذر تمدنی
27 دنبال‌کننده
448 عکس
97 ویدیو
3 فایل
ثبت اعضا و راه ارتباطی با مسئولین مجموعه مکتب ولایت 👈 @maktab_velayat
مشاهده در ایتا
دانلود
┄✼نذر✨﷽✨تمدنی✼┄ 🌺به محرم و نامحرم بسیار اهمیت می‌داد و به دختران و بانوان فامیل و دوست توصیه می‌کرد در معرض نگاه و دید نامحرم قرار نگیریم. 🌺می‌گفت اگر من هم نبودم دعای ندبه را ترک نکنید و باشکوه آن را برگزار کنید. 🌺توصیه همیشگی شهید این بود که قدردان شهدا باشیم و به خانواده آنها احترام بگذاریم. 🌹 راوی: خواهر شهید 🕊 •┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•. 🇹🇯کانال نذر تمدنی @nazrtamaddoni
┄✼نذر✨﷽✨تمدنی✼┄ 🕊🌷 🌹نمی خواهم حرف های آرمانگرایانه بزنم یا غیرواقعی صحبت کنم؛ نه! حقیقتاً در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفته ایم. هم من، هم تو بحمدالله. خدا را باید به خاطر این شرایط و این توفیق بزرگ شاکر باشیم. 🌹الآن که این نامه را می نویسم، شب قدر است و شب شهادت حیدر کرار (ع) و در فضای ملکوتی بین الحرمین دو مظلومه، دو شهیده، یکی خانم زینب کبری (س) و خانم رقیه (س) هستم. بارگاه ملکوتی ۳ ساله امام حسین (ع) چقدر غریب است؛ در محل یهودی ها، در مجاورت کاخ ملعون معاویه و در محاصره وهابی های وحشی و آدمکش. 🌹چه بگویم از اوضاع اینجا؛ تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان و آل سفیان بار دیگر آل الله (ع) را محاصره کرده اند؛ هم مرقد مطهر خانم زینب کبری (س) و هم مرقد دردانه اهل بیت (ع)، رقیه (س). ولی این بار تن به اسارت آل الله (ع) نخواهیم داد، چرا که به قول امام (ره) مردم ما از مردم زمان رسول الله (ص) بهترند. نبرد شام، مطبع تجقیق وعده آخرالزمانی ظهور است و من و تو دقیقا نقشی برگردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش تا بار دیگر شاهد مظلومیت و غربت فرزندان زهرای مرضیه (س) نباشیم و معرکه شام میدان عجیبی است. 🌹به قول امام خامنه ای (مدظله العالی) « بحران سوریه الان مقابله ی جبهه کفر و استکبار و ارهاب با تمام قوا، در برابر جبهه مقاومت و اسلام حقیقی است.» در واقع جنگ بین حق و باطل است واین خاکریز نباید فرو بریزد. 🕊🌷 •┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•. 🇹🇯کانال نذر تمدنی @nazrtamaddoni
┄✼نذر✨﷽✨تمدنی✼┄ 🕊🌷 🌹ای‌کاش مردم می‌توانستند بدانند که چه کسی خیرخواه آنان است، چپی‌ها داعیه‌ی اصلاح‌طلبی دارند، راستی‌ها نیز داعیه‌ی صاحب انقلابی را دارند و به امیرالمؤمنین قسم که هیچ کدام خیرخواه مردم و انقلاب نیستند و همه به منافع خود می‌اندیشند. 🌹امام خمینی‌(ره) فرمودند: “پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به انقلاب آسیبی نرسد” و حال من تصمیم گرفته‌ام در آخرت و پل صراط با کسانی که مخالف انقلاب و ولی فقیه هستند روبرگردانم. 🌹اما کار مهم و سختی که بر دوش ما نهاده شده این است که با این تحریفات مبارزه کنیم و کار ما شاید به مراتب مهم‌تر از کار شهداست که اگر انقلاب از این وهله خارج شود ما هم پاسدار انقلاب بوده‌ایم و هم پاسدار خون شهدا و شاید اجر و ثواب ما بیشتر از آن‌ها باشد. و این ممکن نیست غیر از این‌که به طور کامل پشتیبان ولی فقیه باشیم که فرموده‌ی حضرت صاحب‌الزمان می‌باشد 🕊 •┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•. 🇹🇯کانال نذر تمدنی @nazrtamaddoni
۵٠٠٠ صلوات جهت ظهور امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء به نیابت از 🕊🌷 🌹سهم شما: حداقل ۱۱٠ گل صلوات ✾🌸❤️أللَّھُمَ‌صَلِّ‌؏َلی مُحَمَّد‌وَآلِ مُحَمَّدوَ؏َـجِّلْ فَرَجھُمَ❤️🌸✾ ✅زمان: جمعه ۲۴دی ۱۴٠٠ دوستان عزیز ان شاءالله با هم این ختم صلوات رو امروز انجام میدیم 💪 جهت شرکت در ختم 👇 @nazrtamaddoni •┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•. 🇹🇯کانال نذر تمدنی @nazrtamaddoni
🌹 احتمالا تصویر این شهید بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم؛ شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا ...!🍂💔 شهید ‎سیف‌الله شیعه‌زاده از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانواده‌ای ندارد. کم سخن می‌گفت و... ‏با سن کم سخت‌ترین کار جبهه یعنی بیسیم‌چی بودن را قبول کرده بود. سرانجام توسط منافقین اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از به شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش را شکافتند ولی چیزی نصیب آن‌ها نشد.!! یادمان باشد روی سفره چه کسانی نشسته‌ایم و این نظام اسلامی امانت شهدای مظلوم است!! •┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•. 🇹🇯کانال نذر تمدنی @nazrtamaddoni
۵٠٠٠ صلوات جهت ظهور امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء به نیابت از ✨ 🌹 به مناسبت سالروز شهادت✨ 🍃گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میش، صدای اذان اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ... 🍀مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه... 🌿همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد. ☘️همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ... 🌹سهم شما: حداقل ۱۱٠ گل صلوات ✾🌸❤️أللَّھُمَ‌صَلِّ‌؏َلی مُحَمَّد‌وَآلِ مُحَمَّدوَ؏َـجِّلْ فَرَجھُمَ❤️🌸✾ ✅زمان: جمعه ۲۹ بهمن ۱۴٠٠ دوستان عزیز ان شاءالله با هم این ختم صلوات رو امروز انجام میدیم 💪 جهت شرکت در ختم 👇 @nazrtamaddoni •┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈┈•. 🇹🇯کانال نذر تمدنی @nazrtamaddoni
┄✼نذر✨﷽✨تمدنی✼┄ . 💠 ذخیره شب اول قبر 🍃صفحه ۸۱ هدیه به ✨ 🌹 🌿محمدحسین در دوران کودکی همراه خواهرش که یک سال از او بزرگتر بود، زمانی که پدرش وضو می‌گرفت و به نماز می‌ایستاد، پشت پدرش نماز می‌خواندند. 🌿پدرش بعد از نماز, زیارت عاشورا می‌خواند و محمدحسین از کودکی علاقه زیادی به زیارت عاشورا پیدا کرد و با خواهرش برای خواندن زیارت عاشورا دعوا می کردند. 🌿 محمدحسین از همان کودکی می‌گفت «هر کس زیارت عاشورا بخواند شهید می‌شود» ولی نمی دانستم این موضوع را از کجا می‌دانست. از بچگی آرزو داشت شهید شود و از بچگی کلمه در ذهنش بود و ما خیلی به او توجه نمی‌کردیم، ما اصلا فکر اینکه محمدحسین یک زمانی بخواهد رزمنده شود و جبهه برود و شهید شود را نمی‌کردیم و چنین چیزی به ذهنمان خطور نمی‌کرد ولی محمدحسین کلمه شهادت از کودکی در ذهنش بود. مطالب بیشتر در مورد این شهید در 👇 ┏⊰✾✿✾⊱━─–—━━┓ @nazrtamaddoni ♡ ┗━━——─━⊰✾✿✾⊱┛
┄✼نذر✨﷽✨تمدنی✼--- ✨ 🌹 بدترین لحظه زندگی یک مادر پای تلویزیون بودیم. حالا همه فامیل به من زنگ می‌زنند حالم را می‌پرسیدند. یکهو بلند شدم به همسرم گفتم چطور شده همه امروز به ما زنگ میزنند؟ با اینکه همیشه تماس می‌گرفتند ولی انگار این زنگها خاص بود. دلشوره به دلم افتاد. زنگ زدم به همسر برادرزاده‌ام. پرسیدم شوهرت کجاست؟ گفت راه افتاده بیاید تهران. خودش از ماجرا خبر داشت. با صدای بلند پرسیدم چه اتفاقی افتاده که میخواهد بیاید تهران؟. شماره برادرزاده‌ام را گرفتم. پرسیم کجایی گفت مسجد سمنان هستم. گفتم: برای چی داری میایی تهران؟ همسرم گوشی را گرفت گفت: به رضا بگو چی شده. تنها چیزی که گفت بیایید سپاه. بدترین لحظه در زندگی یک مادر همین است. 😭😭 انتظار می‌کشیدم که کی پیکر محمد حسین میآید. جمعه شهید شد و پیکر تا پنجشنبه ماند. شهید امجد با محمد حسین شهید شد و سه شهید دیگر یگان صابرین هم جای دیگر شهید شدند. سه شهید را آوردند اما پیکر محمدحسین و امجد را نتوانستند برگردانند. حتی یک شهید هم برای برگرداندن این دو داده بودند. تا پنجشنبه هفته بعد و تشییع ۹ روز طول کشید. پسرم از طرف خدا انتخاب شد پسرم از طرف خدا انتخاب شد. راهی نرفته که بخواهم پشیمان شوم. دلتنگی دارم و سخت است اما فدای حضرت زینب(سلام الله علیها). همیشه همه تعجب میکنند و میگویند که چقدر شما صبور هستید. نمیدانم این هم خواست خداست که فقط در خلوتم گریه میکنم و واقعا دلتنگ میشوم. گریهام از پشیمانی نیست میدانیم بهترین راه را رفته است. هدیهاش کردم به حضرت زینب(سلام الله علیها) و باعث افتخارم است. با رفتن محمد حسین او را از دست ندادم بلکه تازه به دست آوردم. انتظار شهادتش را داشتم وقتی حرف جنگ باشد انتظار هر چیزی را داریم. کسی شغل کارمندی را انتخاب میکند احتمال خطرش خیلی کم است اما پسر من نظامی بود. پسر بزرگم در همین درگیریها و آموزشها و مانورهای داخلی چشمش را از دست داد پس انتظارش را داشتم که اتفاقی بیافتد. در وصیت نامه‌اش آورده است ولایت را از پدرم آموختم و به پسرش گفته بود که تو هم در راه ولایت گام بردار. همیشه میگفت از امریکا و رژیم صهیونیستی متنفر است. ┏⊰✾✿✾⊱━─–—━━┓ @nazrtamaddoni ♡ ┗━━——─━⊰✾✿✾⊱┛
┄✼نذر✨﷽✨تمدنی✼--- ✨ 🌹 شهید سید محمدحسین میردوستی متولد سال ۱۳۷٠ بود. از یگان صابرین که داوطلبانه به سوریه رفت و در روز تاسوعا در حلب به شهادت رسید. مادر شهید الهه و محمد حسین مثل دوقلوها بودند. خیلی هم شیطنت میکردند. زمان کودکی برای اینکه شیطنت نکنند اسباب بازی را میریختم وسط فرش و با گچهای سوسک کشی که آن زمان در خانه و کنار کابینتها میکشیدند یک دایره بزرگ دور بچه‌ها میکشیدم. بچه ها از این قلم سوسک خیلی ترس داشتند، میگفتم اگر بیرون از دایره برید سمی میشید این دوتا هم از ترسشان تکان نمیخوردند. محمدحسین یکبار از تخت به پایین افتاد و چون دندانش تازه در آمده بود زبانش را سوراخ کرد. خیلی هول شده بودیم خون زیادی از زبانش رفته بود. از بس خونریزی داشت یک دستمال گرفته بودم روی زبانش ولی همه دستمال پر از خون شد. آنقدر ترسیده بودم که گفتم نکند خدایی نکرده از دست برود. بلافاصله بعد از رسیدن به بیمارستان، او را به اتاق عمل بردند. پارچه سبزی رویش انداختند که فقط قسمت دهانش باز بود. دو سال و نیم بیشتر سن نداشت، برایم جالب بود که طی مدت عمل هیچ عکس العملی نشان نمی‌داد. حتی گریه هم نمی‌کرد گاهی پارچه را بالا میزدم ببینم زنده است یا نه. زبانش را بیرون کشیده بودند و بخیه می‌کردند. خودش گریه نمی‌کرد اما گریه‌ی من تمام نمیشد آخرسر دکترها گفتند اینکه آرام است، شما چرا گریه می‌کنید؟ ┏⊰✾✿✾⊱━─–—━━┓ @nazrtamaddoni ♡ ┗━━——─━⊰✾✿✾⊱┛
۵٠٠٠ صلوات جهت ظهور امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء به نیابت از 🌷 🌷 🌹 بچّه‌ها محاصره شده بودند.... نیروهای پشتیبانی نمی‌توانستند کمک برسانند. همه‌تشنه‌و‌گرسنه‌بودند. هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد. در همین لحظه، بچّه‌ها را دیدند که با قدم‌های استوار به طرف تپّه‌های بازی دراز می‌رود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد. تکبیره الاحرام را با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست. نمی‌دانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد... 🕊شادی‌روح‌شهداء‌صلوات🕊 🌹سهم شما: حداقل ۱۱٠ گل صلوات ✾🌸❤️أللَّھُمَ‌صَلِّ‌؏َلی مُحَمَّد‌وَآلِ مُحَمَّدوَ؏َـجِّلْ فَرَجھُمَ❤️🌸✾ ✅زمان: جمعه ۲٠اسفند ۱۴٠٠ دوستان عزیز ان شاءالله با هم این ختم صلوات رو امروز انجام میدیم 💪 جهت شرکت در ختم 👇 @nazrtamaddoni ┏⊰✾✿✾⊱━─–—━━┓ @nazrtamaddoni ♡ ┗━━——─━⊰✾✿✾⊱┛
🔹اوایل انقلاب بود بود. در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شد. چشمش به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دید امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفت، او رفتگر همیشگی محله نبود. کنجکاو شد، سلام داد و دید رفتگر امروز، آقا مهدی است. او از دوستان شهید باکری بود. آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت. او ادامه داد، آقا مهدی شما اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کرد تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشید. زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش. اشک تو چشماش حلقه زد. هر چی اصرار کرد، آقا مهدی جارو رو بهش نداد؛ ازش خواهش کرد که هرچه سریعتر بره تا دیگران متوجه نشن، رفتگر امروز محله، است. 🔹آقا مهدی، پدر بچه های پرورشگاه شهرم بود. همیشه بهشون سر میزد؛ نزدیکای عید، کلی کادو میخرید میاورد براشون. خیلی دوستش داشتن، وقتی شهید شد، یه شهر یتیم شدن. 🔹وقتي آقا مهدي ، شهردار اروميه بود، يك شب باران شديدي باريد. به طوري كه سيل جاري شد. ايشان همان شب ترتيب اعزام گروه هاي امداد را به منطقه سيل زده داد و خودش هم با آخرين گروه عازم منطقه شد. پا به پاي ديگران در ميان گل و لاي كوچه ها كه تا زير زانو مي رسيد، به كمك مردم سيل زده شتافت. در اين بين، آقا مهدي متوجه پيرزني شد كه با شيون و فرياد، از مردم كمك مي خواست. تمام اسباب و اثاثية پير زن را داخل زير زمين خانه آب گرفته بود. آقا مهدي، بي درنگ به داخل زيرزمين رفت و مشغول كمك به او شد. كم كم كارها رو به راه شد. پيرزن به مهدي كه مرتب در حال فعاليت بود نزديك شد و گفت: خدا عوضت بدهد مادر ! خير ببيني . نمي دانم اين فلان فلان شده كجاست تا شما را ببيند و يك كم از و شما را ياد بگيرد خنده اي كرد و گفت : راست مي گويي مادر ! اي كاش ياد مي گرفت . 🌹 ┏⊰✾✿✾⊱━─–—━━┓ @nazrtamaddoni ♡ ┗━━——─━⊰✾✿✾⊱┛
┄✼نذر✨﷽✨تمدنی✼┄ . 💠 با نور قرآن، شیطان را ذوب کنیم 🍃صفحه ۸۷ هدیه به ✨ نام پدر محمود تولد ۱۳۴۷/۷/۱۵ شهادت ۱۳۶۳/۱۲/۲۷ محل ولادت اصفهان محل شهادت پاسگاه زید 🔻در ادامه به و این شهید والامقام خواهیم پرداخت... ┏⊰✾✿✾⊱━─–—━━┓ @nazrtamaddoni ♡ ┗━━——─━⊰✾✿✾⊱┛