eitaa logo
مانیتورینگ فرهنگی شیراز
1.6هزار دنبال‌کننده
40.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
131 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "ساعت گل"🌱 📖گزیده: 🖊 نویسنده:اکبر صحرایی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: اتفاقات ترسناک و مهم زندگی ام از ورود به دبیرستان کمال الملک رقم خورد. یعنی در سیزده سالگی.آن هم... آقای فروردین معلم تاریخ،به یک باره ناپدید و غیب شد!جرأت پیدا کردم و رفتم سراغ آقای افراسیابی که بیشتر به میرغضب شباهت داشت تا ناظم مدرسه کمال الملک! آقا اجازه!آقای فروردین دیگه نمی آن سرکلاس؟ افراسیابی چشم درشتش را دراند،انگشت اشاره را سیخ گذاشت روی دماغ عقابی اش و هیس را سوت دار کشید:«هیسس!»قرمز شد گوشاش و فوری خم شد و لبش را نزدیک گوشم آورد و گفت:«فروردین،کله اش بو قرمه سبزی می داد!بردنش جایی که عرب نی انداخت» چشمم به کلاه گیس پر کلاغی روی سرش بود،پرسیدم:«اجازه!کله اش بو قرمه سبزی می داد،یعنی چی ؟»... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "چاشنی های خیس"🌱 📖گزیده: خاطرات فرمانده تخریب لشکر 19 فجر حاج نصرالله کتویی زاده 🖊 نویسنده:مهدی دُریاب 📚نوبت چاپ: اول 1403 بریده ای از کتاب: رسیدیم به جادۀشنی .بدون آنکه از جایم بلندشوم مثل یک مار خودم را کشاندم روی خشکی .صدایی آشنا از زیر سینه ام شنیدم؛چیریییک،صدای ضربه ماسورۀ مین وی اس 50 بود!فقط فرصت کردم چشم هایم را ببندم که شعله و شدت انفجار را نبینم.نفس ام بی اختیار حبس شد.در کمتر از یک ثانیه تمام تذکرهایی که به تخریبچی ها داده بودم از ذهنم رد شدند:توی معبر مغرور نشین،خیلی حواستون جمع باشه،اولین اشتباه آخرین اشتباهه.اشتباه بزرگی مرتکب شده بود،امادیگر برای این حرفها دیر بود. 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "کربلای شلمچه"🌱 📖گزیده:خاطراتی از سردار محمد باقررنجبر 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: لشکر 19 فجر فارس،علمدار عملیات های کربلای 4،5و8 است. در کربلای 4 سخت ترین موانع دفاعی ارتش بعث در شلمچه،موصوف به "دفاع پنج ضلعی" توسط رزمندگان شجاع لشکر 19 فجر فتح گردید و آن ها توانستند به مواضع از پیش تعیین شده برسند . در کربلای 5،خط عملیاتی لشکر 19 فجر که در عملیات کربلای 4 بازگشایی شده بود،مدخل ورودی همه ی یگان های سپاه گردید و محور کربلای 4 رزمندگان فارس،"مطلع فجر کربلای 5"شد. سردار محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه،پرچم متبرک گنبد حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام)را به لشکر 19 فجر دادند و آن پرچم توسط رزمندگان پیروز استان فارس در کربلای شلمچه،منطقه پنج ضلعی ،برفراز پاسگاه کوت سواری عراق نصب و به اهتزاز درآورده شد... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "شفّاف"🌱 📖گزیده:زندگی نامه شهید علی شفّاف 🖊 نویسنده:مریم شیدا 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: زندگی علی شفّاف را مرور می کنم و می بینم هرگز نگاهش را به چیزی نیالود،حتی دوست داشتنش را...شاید خیلی ها بگویند حالا علی شفّاف رفت و به عشقش رسید،تکلیف آن هایی که زورشان را می زنند و نمی رسند چیست؟برای جوابش بر می گردم به همین جمله ی قبلم که نمی دانم از خودم است یا از جایی دیگر به گوشم خورده است: «عشق می آید تا بسوزاندت،خاکسترت کند و از خاکسترت چیزی را بسازد که تا کنون نبوده ای...» 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "راهی برای رفتن"🌱 📖گزیده:بیانات و کلیدواژه های فرمایشات مقام معظم رهبری در دیدار با دست اندرکاران برگزاری کنگره شهدا 🖊 نویسنده:ساجده تقی زاده 📚نوبت چاپ: اول، 1402 بریده ای از کتاب: این راه،راهی است که خوف و حزن ندارد،ترس و اندوه ندارد؛راه خدا است دیگر؛در این راه بایستی ثابت قدم بود،در این راه بایستی با قدرت حرکت کرد،در این راه باید با وسوسه های دشمنان متزلزل نشد. در پایانِ راهی که شما می روید«لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» نه ترس است نه اندوه. سید علی خامنه ای/یازدهم آذرماه 1400 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس 📖گزیده:روایت هایی درباره خلبان سرلشکر شهید عباس دوران 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: دوم، 1403 چکیده ای از کتاب منزل دایی ما چند کوچه پایین تر از خانه پدری مان بود. وقتی به سمت در رفت،جوراب نپوشید و وارد حیاط شد.بدون اینکه کفش کفش پا کند،پابرهنه به سمت در حیاط رفت. دنبالش رفتم و پرسیدم:«عباس چرا کفش نمی پوشی ؟ چرا پابرهنه؟» گفت:«می خواهم مزه خاک وطنم را با همه وجودم حس کنم.» کوچه های محل خاکی بود.گفتم :«عباس،اول که زشت است.بعد هم پایت روی این سنگ ها و آشغال های کوچه زخم می شود.» خندید و رفت. یک ساعتی طول کشید که برگشت. تکه شیشه ای به کف پایش رفته و زخمی شده بود. نشست، پایش را شست و پانسمان کرد.گفتم:« دیدی،رفتی خودت را زخمی کردی و برگشتی؟!ارزشش را داشت ؟» گفت:«بله،ارزشش را داشت.من مدت ها چشم انتظار این خاک بودم.دوست داشتم با ذره ذره وجودم این خاک را حس کنم.» 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "آسمان زیر آب"🌱 📖گزیده: خاطرات غواصان لشکر 19 فجر، در 98 صفحه 🖊 نویسنده: علیرضا فخرایی 📚نوبت چاپ: اول 1403 بریده ای از کتاب: وقتی رفتم قسمت غواص ها، یک بار که یکی از بچه ها راه می رفتیم، دیدم پشت یک تپه، یک قبر کنده شده. گفتم: "این قبر مال کیه؟" گفت: "مال همه" -همه یعنی کیا؟ -همه بچه های اطلاعات عملیات، غواص ها، حتی خودت. -یعنی چی؟ -هرکی میاد توی این واحد، درست مثل این که از همون روز اول قبر خودش رو با دست خودش کنده. هر روز ممکنه شهید بشی. بچه ها شب که می شه، آخر وقت ها می رن می خوابن توی قبر و با خودشون خلوت می کنن... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "من غدیری ام"🌱 📖گزیده: شهید حاج علی کسایی "مستند روایی" 🖊 نویسنده:مجید ایزدی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: با هم رفته بودیم گلزار شهدا؛ جایی که سعی می کرد هر هفته وقت بگذارد و سری به آنجا بزند. یاد رفقای شهیدش کرد و با صبر و حوصله به آن ها سر زد. بعد آمدیم همان جایی که حالا برایش قبر حفر کرده بودند. ایستاد و گفت:«محمود،به خدا من دیگه خسته شدم!» _از چی خسته شدی؟! _من دیگه طاقت زنده موندن ندارم. _چرا؟! _همه دوست هام رفتن .دویست نفر از کسایی که یا دوستم بودند یا شاگردم،توی همین گلزار شهدا دفن شدن.من از روی این ها خجالت می کشم که هنوز زنده ام. می ترسم جنگ تمام بشه و من شهید نشده باشم. 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "بوسه بر بهشت " 🌱 📖گزیده: روایت هایی از مادران و همسران شهدا 🖊 نویسنده:سید مجتبی هاشمی 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: ای شهیدان به حق پیوسته: مادر دنیا صورت مان زیر قدم های مادران شما بود،ما چادر و خاک پای مادر شما را برای حفظ ارزش ها بوسیدیم،ما مادر شمارا در دوری شما و فراق شما دلداری دادیم،به آن ها سر زدیم و به اندازه ی وسع و توان مان یاری کردیم. بوسه بر بهشت؛کدام بهشت؟مگر بهشت رادیده اید؟ الجنة تحت اقدام امهات همان بهشتی که حضرت رسول(ص) وعده ی آن را داده است. بهشتی که یک دامن گل سرخ در آن است و از آن شهیدانی پا به عرصه ی وجود می گذارند که سر از پا نشناخته خود را فدای دوست کرده و برای جهان اسلام افتخار آفرینی می کنند. 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "مادر هیأت"🌱 📖گزیده: روایتی از شهیده سیده صغری حسینی فرد 🖊 نویسنده:سید مجتبی هاشمی 📚نوبت چاپ: دوم، 1403 بریده ای از کتاب: _شمارش معکوس برای ما هم زنده شد و مزار شهید سلیمانی را دیدیم،از همان لحظه اول سیده صغری چند بار نزدیک بود زمین بخورد،خسته و بیمار بود،از طرفی شوق دیدار مزار سردار داشت،این شوق زیارت و دیدار کمتر از زیارت کربلا نبود،بی تاب شده و دانه های تسبیح اش را تندتند رد می کرد،نمی دانم چه می خواست بگوید،انگار کلید حل همه مشکلات و گرفتن هه حاجت هایش دست حاج قاسم بود... 🇮🇷 📖 📚 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "روز هشتم"🌱 توضیحات کتاب 📖گزیده:خاطرات شهدای استان فارس 🖊 نویسنده: فهیمه ناصری 📚نوبت چاپ: اول، 1403 بریده ای از کتاب: روز هشتم بود.هیچ وقت یادم نمیره.اول صبح بودکه حاجی گفت: "بیا نگاه کن" دیدم لباس های بسیجی ش رو پوشیده و عروسم داره کیفش رو می بنده . نفهمیدم چه جوری رفتم پیشش. _مادر،به این زودی می خوای بری؟ دست کرد دور گردنم و گفت : "مادرجون،حنظله شب عروسی کرد،فرداش رفت جها.من الان هشت روزه اینجام." 📖 📚 🇮🇷 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس
📌در راستای دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس 🔸تولیدات کمیته تالیف کنگره شهدای فارس معرفی کتاب "روز هشتم"🌱 توضیحات کتاب 📖گزیده:روایت حسن خسروانی از هشت سال جنگ تحمیلی 🖊 نویسنده:کیوان نوری کوچی،سعیده سادات حسینی 📚نوبت چاپ: اول، 1402 بریده ای از کتاب: راهی شدیم.هرچه در مسیر می دیدیم،می نوشتیم.مثلاً می نوشتیم:«پی ام پی گلوله خورده،تانکر آبی والوار چوبی گوشه ای افتاده.»به همین شکل نوشتیم و تا خط رفتیم.حدوداً نزدیکی های ظهر به سنگر دیدبانی رسیدیم.همه بچه ها هم جمع شدند.کل سنگر را پوشانده بودند و فقط سوراخی برای چشمی دوربین باز بود.دوربینی داخل سنگر دیدبانی قرار داشت که قرار شد همه به ترتیب موقعیت عراقی ها را ببینند.عراقی ها متوجه حضور ما شدند و شروع به تیراندازی کردند.کمین عراقی ها نزدیک بود.قبل از خط پنج شش تا کمین در دل زمین حفر کرده بودند.نوبت من شد که با دوربین نگاه کنم،حدود پنج دقیقه کل منطقه را دیدم.بعد نوبت یکی از بچه ها شد.تا داخل سنگر رفت و خواست نگاه کند،سه تا تیر از سوراخ دوربین داخل داخل آمد،آخی گفت و بر زمین افتاد.دقیقاً در چشمی دوربین زده بودند... 📖 📚 🇮🇷 @asemane3 @kshohadayefars 🇮🇷کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس