eitaa logo
ندای اندیشه
289 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
553 ویدیو
16 فایل
گفتگویی ساده و کوتاه درباره ی مبانی دینی و اصول اعتقادات آیدی مدیر : @aliakbariran
مشاهده در ایتا
دانلود
Every master was once a beginner. هر استادى يه روزى مبتدى بوده . @nedayandisheh
Failure is not the opposite of success . It is part of success. شكست، متضاد موفقيت نيست. شكست قسمتى از پروسه ى موفقيته . پ ن: شکست خوردن خیلی تلخه و کسی اونو دوست نداره ولی چاره ای از این نیست، شکست ها بخشی از زندگی هستند. @nedayandisheh
فلاسفه و متفکرین و تئوریسین های نابغه ای پشت انقلاب اسلامی بودند ( حضرت امام، شهید مطهری، شهید بهشتی، باهنر و..) که همگی را آمریکا ترور کرد ولی در پشت پرده اغتشاشات اخیر قاتل ها و هرزه ها و بیسوادان قرار دارند که آمریکا پشتیبان همه آن هاست حالا فرق انقلاب و اغتشاش را دانستید ؟ حالا دانستید که چرا انقلاب اسلامی شکست نمی خورد و فقط رشد میکند ؟ @nedayandisheh
دوستان با داستان رمان ارتباط برقرار کردید یا نه؟ اگه نه، دیگه ادامه ندیم
دل در این پیر زن عشوه‌گر دهر مبند کاین عروسیست که در عقد بسی دامادست پ ن: منظور از پیر زن عشوه گر، دنیا هست. @nedayandisheh
تو به زودی دنیا را ترک خواهی گفت، و لاجرم خداوند واحد قهار را ملاقات خواهی کرد، سرمست از دنیا نشو اینجا خبری نیست @nedayandisheh
ندای اندیشه
تو به زودی دنیا را ترک خواهی گفت، و لاجرم خداوند واحد قهار را ملاقات خواهی کرد، سرمست از دنیا نشو ای
کسی که توی اتوبوس و یا هواپیما میشینه، هیچ وقت نباید به این اتوبوس و هواپیما افتخار کنه، این وسیله ی راه هست. دنیا با تمام متعلقاتش نیز همین است فقط و فقط وسیله ی موقتی انسان به جهان آخرت .. @nedayandisheh
دنیا و عناوینی که توی این دنیا داریم، همه یک نقاب هست. یعنی چی ؟ کسی که دکتره یا استاد دانشگاه هست یا مدیر هست یا رییس هست و... هیچکدوم از اینا واقعیه وجود انسان نیست. همه ی این عناوین، مثل لباس هایی هستن که توی این دنیا پوشیدیم، ما اینا رو به آخرت منتقل نمی کنیم. در آخرت هیچ فرقی بین استاد دانشگاه با یک فرد روستایی بی سواد نیست. هیچ فرقی بین کسی که رییس جمهوره با یک شهروند نیست. هیچ فرقی بین ثروتمند ترین انسان با فقیر ترین انسان نیست. همون طور که وقتی به این دنیا اومدیم هیچکدوم از اینا همراهمون نبود، در آخر هم همراهمان نخواهند بود. فقط شخصیت و عمل و ایمان به حقیقت مطلق که ذات مقدس احدیت است باقی می ماند برای انسان. @nedayandisheh
همین دو سه تا نکته که در پست های اخیر گذاشتم، علت غفلت و جهالت خیلیا شده. از اون فیلسوفش بگیر تا افراد کوچه بازاری. خیلی از مشکلات بخاطر نگاه نادرست ما به دنیا هست. نگاه درست به دنیا خیلی مهمه و مسیر زندگی ما رو مشخص می‌کنه. باید روی این مسأله فکر کنیم. قبلا گفتم دوست دارم یه پروژه رو شروع کنم تحت عنوان «حقیقت و مرتبه ی وجودی انسان» ، الان پروژه ی دوم رو که خیلی خوبه روش کار کنیم و مطالعه کنیم اینه : «جایگاه انسان در دنیا» @nedayandisheh
دوستان گلم، همراهان جانم یه نکته ی مهمی می‌خوام عرض کنم. خیلی از افراد هستن که در پست های مهم قرار دارن در حالی که لیاقتش رو ندارن، یعنی آدم حیفش میاد که این افراد که نه دغدغه ی خدمت دارن، نه دغدغه ی مردم، نه دغدغه ی دین خدا اومدن توی جاهای خوب خوب. دوستان عزیز تصمیمتون رو محکم بگیرید تا در آینده ای نه چندان دور، خود ما ها بیایم در صحنه، و عرصه های مختلف رو ما پر کنیم. به هرچی که علاقه دارین و در هرچه که استعداد دارین توی همون زمینه شما بهترینه کشور باشین. اگه رو انتخاب کردی، تلاشتو کن که ده سال بعد، تو هیئت علمی کشور بشی. اگه رو انتخاب کردی، تلاشتو کن که تو کارآفرین برتر کشور بشی. اگه رو انتخاب کردی، سعی کن تو سیاست مدار برتر کشور باشی. خلاصه اینکه: ما حزب اللهی ها نباید خودمونو دست کم بگیریم. ما می تونیم و باید بتونیم در جاهای مهم کشور بریم. ان شالله که ده سال آینده حداقل ده نفر از اعضای کانال رو در مراکز مهم کشور ببینیم. @nedayandisheh
ندای اندیشه
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_سیزدهم چند هفته ای بیشتر تا امتحانات باقی نمانده. پدر آرمین به او قول داد
آقای شریفی مدیر مدرسه برنامه ی امتحانی کلاس ها را آماده کرده. برنامه ی امتحانی به تعداد اعضای کلاس ها چاپ شده و بین دانش آموزان پخش می شود. امتحانات آرمین از سه هفته ی دیگر آغاز می شود. هر طور که شده نباید کم بیاورد. امسال هم باید نفر اول کلاس شود. اما قبلش باید از پس این ویروس مرموز برآید. اول باید تکلیف او را روشن کند. زمان آمدن ویروس معلوم نیست و قابل پیشبینی هم نیست. او از قبل خبر نمی دهد و یکباره جلوی آرمین ظاهر می شود. اما مکان آمدنش معمولا ثابت بوده. ملاقات های آرمین با این ویروس در اتاق خودش بوده. آرمین نمی تواند منتظر آمدن او باشد. پس تصمیم می گیرد ایندفعه خودش به استقبال ویروس رود. به اتاق می رود. از داخل، درب را قفل می کند. روی صندلی می نشیند. به دنبال این است که چگونه می تواند دوباره با ویروس ملاقات کند. یاد یک جمله از ویروس می کند که گفته بود :« من از جایی دیگه نیومدم که بخوام به اونجا برگردم. من از کشور وجودی تو اومدم.». به خود می گوید اگه تو بیرون از من نیستی، پس من حتما می تونم بهت دسترسی داشته باشم. نمیدونم چجوری. باید یه راه پیدا کنم. آرمین با اطمینان چشمهایش را می بندد. اتاق ساکت است. فقط صدای عقربه های ساعت دیواری شنیده می شود. تصویر ویروس را در ذهنش مجسم می کند. بدنش منقبض می شود. چشم هایش را به هم می فشارد. دست هایش را روی میز می‌گذارد و سرش را بر روی دستانش می گذارد. از تصویر ویروس در ذهنش به تصویر خودش منتقل می شود. در خلال این فکرها بود که متوجه سرما در ناحیه ی قلبش می شود. چشمانش را باز می کند. ویروس به اتاق آمده بود و دستش را از پشت به سمت قلب آرمین برده بود. آرمین بلند می شود و چند قدمی از او دور می شود. +می بینم که ایندفعه تو اومدی سراغم. _ باید دوباره می دیدمت. + آماده ی شنیدنم. _ تو حرفای جالبی بهم زدی. می‌دونم عجیبه ولی من بهت علاقه مند شدم. نمی‌دونستم دوباره کی میای، بخاطر همین خودم تصمیم گرفتم بیارمت.