روایت ها می توانند از مکان باشند.
مثلا وقتی جاری شما رفته است به پاساژ فلان مال و چند لباس برند خریده است و آنجا را توصیف می کند ،دارد روایت می کند از مکان
و یا وقتی پسرعمویتان که از فرانسه برگشته از موزه لوور برایتان می گوید .
و یا وقتی استاد یزدی تان ،از تجربه ی خوابیدن پای بادگیر بلند یزدی می گوید و از خانه ی پدری توصیف می کند
همه و همه دارند مکان را توصیف می کنند .اما آیا مکان را می توان بدون اشخاص
توصیف کرد ،آیا مکان با افراد در هم آمیخته نشده اند ،با زمان چطور ،آیا الان در کاروانسرای عباس آباد خبری از سو وصدا و شادی است و یاد در زمان صفویه اینطور بود.
پس وقتی می گوییم مکان را داریم توصیف می کنیم .انتظار این را نداشته باشید که مکان به ما هو مکان را بگوییم .یک مفهوم لخت و لیسیده خالی .این میشود فلسفه
اما روایت یعنی تنیدن پیچک فلسفی بر بلندای درخت ادبیاتی که درون آوندهای
آبکش اش ،کلمات را آبکش می کنند تا برای مخاطب برنج کلمات خوبی بپزند.
روایت کردن از مکان جالب است .
مسجد رهبر از نشر راه یار
قریب غریب از مرحوم سعید تشکری از نشر به نشر
دو کتابی است که فعلا از روایت مکان به ذهنم می رسد .
یکی روایت مستند است.یکی روایت داستانی
حالا ببینید چقدر مکان داریم که روایت نکردیم
کلی ابنیه تاریخی و کلی ابنیه مذهبی و ....که نسل امروز حتی اسمشان را خم نشنیده اند.
#روایت #مکان #زمان #فضا_زمان #کله_سبزیجاتی_ساقی_ات_کیه_سر_صبح_این_چرت_و_پرتا_رو_مینویسی
#narration #place #time #people #life
@neveshtanijat
حتی برای دستیابی به آسمان تفکر کسی
باید زیست آن را بدانی
بدانی زمینش کجا بوده ؟کجا می زیسته؟در چه زمان می زیسته ؟ صرف حفظ اندیشه ی او ،به معنای هضم و درک او نیست
پس وقتی می گوییم روایت مکان و زمان از روایت اشخاص جدا نیست به این دلیل است.
کتاب درباره ی هگل و فلسفه او
ص ۱۳ دکتر کریم مجتهدی ،نشر امیرکبیر
#روایت #فضا #زمان #مکان #تفکر
@neveshtanijat
امشب اخبار گوی بیست و سی ،بغضش گرفته بود بعد خواندن خبر شهادت و تشییع شان...
من هم بغض ام گرفت از این همه نامردی...آخر چرا یک طفل سه ساله
خصوصا وقتی که جنازه اش را دیدم
با کودکی در این سنین داشته باشی تا بفهمی ،خدا به خانواده اش صبر بدهد
و به خانواده هزاران کودک شهید نوار غزه ...
باید فراموش نکنیم که صد شهید دادیم و اینقدر سوختیم ولی غزه هر روز بیش از صد شهید می دهد .
نوار غزه امروز ،سیصد شهید داده است .
سر نشویم از این درد ها ،عادی نشود برایمان ...
حداقل کاری که کنیم برایشان دعا کنیم .
دعا کنیم برای رساندن منتقم این خون ها ...........
دیگر کاری از علم و سیاست و فرهنگ و ..... بر نمی آید.
صبر بشر تمام شده است .
داستان از میوه های سرو گردون سای اینکه خفته در تابوت پست خاک می گوید....
حتی به قول اکبری دیزگاه دیگر کاری از کلمه هم بر نمی آید
#منجی #عصر #زمان #امام #مهدی
#درد
@neveshtanijat
هدایت شده از اصرار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا بخوانید
از شهیدی که دیر به سید حسن رسید اما رسید...
این آقا که عکسش اینجاست اسمش علاء است و کسی که از سرنوشت علاء بعد از شهادت سید حسن میگوید، محمد است.
محمد میگوید میخواهد قصهی علاء را برایتان بگوید و اینکه علاء چطور سعی کرد سید را نجات دهد اما کنار او شهید شد.
علاء یکی از افرادیست که در تیم پزشکی برای نجات جان مردم بعد از بمبارانها حضور داشت. آنها آن روز در محل بمباران حضور پیدا کردند. تعدادی از آنها تلاش کردند به سید برسند اما به علت استنشاق مواد موجود در اثر بمباران بیهوش شدند. ساعتها تلاش کردند، رفتند و آمدند اما خبری از پیکرها نبود تا اینکه برخی خسته شدند و تصمیم گرفتند استراحت کنند و فرصت خواستند. اما علاء اصرار داشت که من میخواهم بروم پایین، نمیخواهم استراحت کنم. گفت من چیزی برای از دست دادن ندارم. با اینکه علاء سه فرزند دارد. پس ماسک اکسیژن را به صورتش زد و پایین رفت. علاء بیرون نیامد. برنگشت. چند ساعت بعد از استراحت، تیم پزشکی پایین رفتند و دیدند علاء کنار سید حسن دراز کشیده. علاء ماسک را برداشته بود و به صورت سید گذاشته بود. تلاش کرده بود سید برگردد. برنگشت. علاء هم همانجا بیماسک با او رفت و تن بی جانش فریاد «بعد از تو خاک بر سر دنیا» شد.
هفهاف بصری هم دیر رسید، آوارهی محمّد بود.به سپاهیان عمر سعد گفت یا ایّهاالجندُ المجَند، أنا الهفهافُ بن المهند، أبغی عیالَ محمّد.
خداوندا!
تو شاهد باش.
ما نیز در این کوچه پسکوچهها دنبالیم.
تو شاهد باش آمدند آن قوم که دنبال بودند.
دیر آمدند اما آخر آمدند...
#اصرار
#شخص #خبر #اسم
#لبنان #مصیبت #زمان
@Esrar3