eitaa logo
نوشته
99 دنبال‌کننده
129 عکس
138 ویدیو
2 فایل
احادیث کاربردی سخنان زیبا و کاربردی حکمت
مشاهده در ایتا
دانلود
960809 خارج استاد معتمدی متن 🔹سه مشکل در تبادر هست 1.این شاید از قراین خاصه باشد نه از حاق الفاظ - یعنی ممکن است مردم زمان من معنای دیگری به ذهنشان اید نه این معنایی که من به ذهنم امده است - مستند به لفظ نیست تبادر من مستند به قراین است- هر چه در ذهن باشد ناشی از لفظ نیست - یک لفظ در ذهن ما معنایی تولید می کند ولی شاید بخاطر قراین باشد - 2.ممکن است تبادر پیش ما باشد یعنی عرف خاص باشد ناشی از فرهنگ خاص ما باشد یعنی همه مردم زمان ما این معنا به ذهنشان اید ولی در جامعه دیگر ای معنا به ذهن نیاید - 3.این تبادر کاشف از عرف ماست نه عرف زمان متکلم - پیش فرض باید این باشد که ما و انها مشترک هستیم - مثل عورت که الان معنای زشتی پیدا کرده است . عده ای نادیده می گیرند این احتمالات را اقای تبریزی و خویی اقای بروجردی زنجانی داماد اراکی استنباطاتشان را در یک مساله مقایسه کنید با رفتار اقای خویی و تبریزی
معادل عربی یک کلمه را چطور می توان فهمید ؟ شاید یوم روز نباشد بلکه نهار روز باشد ؟ چطور می توان متبادر را مطرح کرد ؟ یوم شامل بین طلوعین است ؟ تبادر دلیل مستقل نیست میتواند زمینه را فراهم کند برای فهم معنا : تبادر عرف عرب ممکن است ناشی از فقد قرینه باشد نه این که ناشی از عدم لحاظ قرینه و عدم قرینه باشد
و تفاوت القرائن في الخفاء و الوضوح فمن ذلك يجي‏ء الاختلاف في دعوى التبادر من الأجانبة بالاصطلاح المذكور فقد يكون الانفهام عند أهل هذا الاصطلاح من جهة القرائن الخفيّة و يدّعي الغافل التبادر بزعم انتفاء القرينة و يدّعي خصمه التّبادر في معنى آخر و هكذا و لذلك أوجبوا استقراء غالب موارد الاستعمال ليزول هذا الاحتمال فالاشتباه و الخلط إمّا لعدم استفراغ الوسع في الاستقراء و إمّا لتبيين الوهم و قوانين الأصول ( طبع قديم )، ص: 14 إخفاء القرينة على المدّعى و لذلك قالوا إنّ الفقيه متّهم في حدسه بالنّسبة إلى العرف و إن كان هو من أهل العرف لكثرة وفور الاحتمالات و غلبة مزاولة المتخالفة من الاستعمالات مع ما ينسخه من المنافيات من جهة الأدلّة العقلية و النقليّة فلذلك قد يدّعي أحدهم أنّ الأمر بالشي‏ء لا يدل على النهي عن ضدّه الخاصّ عرفا بأحد من الدّلالات كما هو الحقّ و يدّعي آخر دلالته لما التبس عليه الأمر من جهة الأدلة العقلية الّتي قرّبت إليه مقصوده و كذلك في مقدمة الواجب فلا بدّ أن يرجع إلى عرف عوام العرب فإنّهم هم اللّذين لا يفهمون شيئا إلاّ من جهة نفس وضع اللفظ فالفقيه حينئذ كالجاهل بالاصطلاح و إن كان من جملة أهل هذا الاصطلاح‏
و اعلم أنّ تبادر كلّ قوم علامة الحقيقة في اصطلاحهم فقط، فلو كان يتبادر من كلام اللّغة مثلا معنى في عرفنا فلا يدلّ على أنّه حقيقة لغة، بل حقيقة في عرفنا. نعم لو لم نجد له معنى حقيقيا سواه فالأصل عدم التعدّد، فيكون معنى حقيقيا لغويّا أيضا. و إن وجد له معنى حقيقي آخر فلا ينفع التبادر لإثبات غير عرفنا. و من لم يفرّق بين المقامين وقع منه خلط، فلا يعرف الاصطلاحات الحادثة، و لا يفرّق بينها و بين اصطلاحات زمان المعصوم عليه السلام و غيرها من الاصطلاحات القديمة، و يخبط خبطا كثيرا كما مرّ الإشارة إليه. الفوائد الحائرية، ص: بهبهانن 326
960823 🔹خارج استاد معتمدی طراحی در امور عادی زندگی ؛ به عقلانیت انسان واگذار شده است نه به فقیه و شارع . تشخیص موضوع به فقاهت مربوط نیست . مصداق یابی و تطبیق عنوان بر خارج و صغری یابی ؛ این ها اساسا خارج از احکام شرعیه است استنباط حکم شرعی کار فقیه است صغرای حکم شرعی خارج از فقاهت است این را در کلمات اقایان می توان دید تطبیق قهری است - دفن میت واجب است حی را حرام است اموالش را تقسیم کند حی کیست ؟ میت کیست ؟ این کار فقیه است . ویژگی هایی که دخیل در حکم است چیست ؟ تطبیق قهری است به معنای بدیهی و معلوم بودن نیست . تطبیق یعنی این موضوع بر این موجود تطبیق می کند یا خیر - باید این ویژگی ها روشن باشد بعد در این موجود ببینیم ههست یا خیر - مدعیان بزرگی دارد مرحوم داماد این در کلماتشان هست تطبیق عرفی است یعنی چی علم به تطبیق کار کیست تعیین مصداق کار فقیه نیست کار مکلف است اگر تخصصی نباشد اگر تخصصی باشد کار متخصص است خیلی از فقه های مضاف موجود تطبیق دادن است ( فقه محیط زیست ) تغییر قضیه حقیقیه به خارجیه کار فقیه نیست 2️⃣2 - ادعای دوم : احکامی را استنباط می کنیم و یک سری اغراضی را برداشت می کند راههای رسیدن به این اغراض و تحقق حکم کار فقیه نیست مثلا حجاب لازم و واجب است امر به معروف واجب است چطور در جامعه محقق کنیم این کار فقیه نیست - مثلا از چه راهی امر به معروف را رواج دهیم - بچه را باید ازاد گذاشت این را نمی توان گرفت بدون رعایت اطلاعات دیگر که علوم مربوطه دارد ارشادی ها اخبار هستند - از ارشاد گاهی اوقات می توان استحباب برداشت کرد وقتی امری را راهکار نشان دهد یعنی ان را دوست دارد این بدلالت التزامی است لازمه ارشاد این است که ان کار محبوب است وقتی می گوید غذا بخور تا چاق شوی یعنی چاقی را دوست دارد بحثی هست ارشادی و مولوی ارشاد مرشد الیه اش امر تکوینی است معلوم است که ان مطلوب است - مسواک کردن دندان ها مستحب است یا تمیز بودن دندان ؟ ارشادی را می توان گفت مستحب است - از غایت ارشادی می توان استحباب بدست اورد - در ارشادی ها علی رغم ارشادی بودن استحباب برداشت میشود به دلالت التزامی و از این باب که تا محبوب نباشد ارشاد نمی شود برداشت می شود که ان محببو ب است - اگر دلیل را مولوی بدانیم استحباب استفاده نمی شود که مسواک مستخب است می توان گفت تمیزی مستحب است نمیتوان حکم کلی ساری و جاری در زمان ما استفاده کرد اصل مولوی بودن است یا ارشادی بودن 🔹قرینه ارشادی بودن این است که نتیجه را بگوید مثلا نخور که مریض میشوی بگوید می فهمیم که مریض نشدن مطلوب است - در بحث قبله بگوید را ه تشخیص قبله این است که : اقایان بدون علم هیات معنا نکرده اند در بحث حیض و نفاس حیض کمتر از سه روز نیست دکتر ها می گویند کمتر از سه روز هم شبیه همین بعد از سه روز است می گویند این تشریع است - باید موضع را مشخص کرد اگر این ها قانون است مثل سایر تکالیف است ولی اکر ارشادی باشد تابع علم است از تخصص باید بهره جست در قبله مثلا همین طور است شهید ثانی در قبله گفته این راه قبله شناسی برای کوفه است هدف ما این است که این در همه جا جاری است در سیاست و اقتصاد و ... ارشاد است یا مولوی است اگر ارشادی است نمی شود از تخصص بهره نگرفت -در رواایت انت امده توسعه ا ن به افراد دیکر به اشتراک احکام است در ارشادیت که حکم نیست تو دلت درد می کند خاکشیر بخور - اگر امر جنسش حکم نیست چطور می توان توسعه داد - در احکام بواسطه قاعده اشتراک است - عدم دخالت معاصرت - بحث این که اطلاق زمانی باشد - پزشکی برای همه افراد عالم باشد - شاید در اعراب فقط خوب باشد - قطع نیست همش اطمینان است 🔹اطمینان چطور حاصل می شود ؟ 🔹 ماهیت اطمینان چیست - نادیده گرفتن احتمال خلاف کجاست چرا نادیده می گیرند ؟ بخاطر ضعف محتمل یا ضعف احتمال یا از باب ناچاری است از زندگی ماندن است ؟ 🔹 در بحث استقرا این بحث شده است !!!! این هارا سرفصل کنید دنبال کنید
🔹فقه مضاف دقیق اگر باشد تقسیم بندی جدید همین فقه است جدا کردن مستحبات پزشکی 🔹تطبیق و برنامه ریزی خطاست در فقه مضاف - 🔹جنس ان فقه نیست تخصص و مسیر خاص دارد از وسایل الشیعه تنها نمی شود باید تجرب بشر را در نظر گرفت چطور این ها را مرتبط کنیم ؟ تمسک به اطلاق پیش زمینه دارد اینها را ملاحظه نمی کنند !!! عام و خاص در انجا راه ندارد تخصیص چیست ؟ با نقض چه فرق دارد ؟؟ این ها باید روشن شود بعد توسعه دهند !! توسعه اشتباه است 🔹اصالت الظهور موضوعش فکر کردن است با فکر ظنی چطور رفتار کنیم ؟ 🔹اقای قرائتی ،چیزی می گوید مردم چیزی می کویند اشکال وارد می کنند کلام اقای طباطبا یی را ساده می کند و عام می کند مردم برداشت می کنند و مردم توجیهات می کنند - این دقیق نیست - این در کلام فقها نیست - فقه در همه جا حرف ندارد . 🔹اطلاق و تقیید ویژگی هایی دارد که نمی توان به جا های دیگر توسعه داد - ملاک دارد تخصیص زدن چیست - گاهی قاعده اشتراک هست گاهی قاعده اشتراک نیست - اگر قاعده اشتراک نباشد نمی توان حکم را توسعه داد -
960830 تبادر حاقی اطلاقی انصرافی سه نوع تبادر است 1 . کدام علامت حقیقت است 2. چه طور می توان تفکیک کرد 3. تفکیک به درد می خورد اصلا در نتیجه ای که در اصول و فقه منظور است اسباب مختلف دارد تقریرات اصول محجة العلماء، ج‏1، ص: 1 کتاب خوبی است نظرات مهمی دارد سید علی بهبهانی مدافع ان بودند افکار خاصی داشتند ما از طریق اقای فقهی مکلا بودند با افکار ایشان اشنا شدیم - ایشان به شدت متاثر از افکار اقای بهبهانی بودند - در ماهیت حکم و بحث های نحوی - اساس النحو در ادبیات - با دید عقلی با مسایل برخورد می کردند - ضد فلسفه موجود بودن - توحید فائق قایل به اشتراک لفظی وجود بودند - نه مشترک معنوی - عقاید خاصی داشتند - در تقریرات موجود اقای شفیعی تقریرات ایشان را نوشتند بدایع الاصول بعضی حرف جدیدی ندارند - بعضی ها سعی کردن دوباره بحث را بفهمند از زاویه دیگر بحث را مطرح کردند اقای فقهی می گفتند چون مباحث درست فهم نشده مفصل شده است دوره اجتهاد 5 ساله است می گفتند بسیاری از مسایل اصول تحت یک قاعده هستند قاعده مقتضی و مانع هستند اگر این قاعده فهم شود همه این ها فهمیده میشود - اقای نهاوندی در تشریح الاصول سعی کرده مباحث اصول را دوباره بفهمد این به ما کمک می کند وضع به معنای تعهد را ایشان مطرح کردن التبادر علی ثلاثه اقسام
[ على ثلاثة أقسام حاقي و اطلاقي و انصرافي‏] أقول. إنّ التبادر على ثلاثة أقسام. حاقي و اطلاقي و انصرافي. 1️⃣أما الأول فهو سبق المعنى من حاق اللفظ و وضعه من دون دخل أمر آخر فيه. 2️⃣و الثاني. هو سبق المعنى الى الذهن عند اطلاق اللفظ من دون قيد و قرينة فالتبادر مستند هنا الى الاطلاق لا الى حاق اللفظ كإطلاق لفظ الماء الذي يسبق منه الى الذهن جسم مائع سيال بارد بالطبع و لكنه قد ينجمد عرضا و يصير ثلجا إلّا انه مع ذلك ماء و لم يقع فيه استحالة. 3️⃣و الثالث. هو انصراف الذهن الى معنى مخصوص عند سماع اللفظ بواسطة القرائن كاللحم فإنّه وضع في مقابل العظم و لكن اذا قلت لعبدك اشتر اللحم فينصرف ذهنه بحسب القرائن الى لحم الغنم فيشتريه و إن كان فيه بعض العظم. 🔹أما القسم الأول فهو علامة الحقيقة. 🔹دون القسم الثاني فإنّ استناد السبق انّما هو الى الاطلاق و إلّا فالثلج ماء أيضا و كذا الذهب فإنّه جسم جامد و ذائبه ذهب أيضا و لكن الذهن ينصرف عند اطلاقه الى خصوص الجامد. 🔹و أما الثالث فحاله أسوأ من الثاني لانصراف الذهن الى المعنى بواسطة القرائن و الضمائم. فحينئذ لا بد من النظر في أن أي قسم من هذه الأقسام يكون عندهم علامة الحقيقة. فإن أرادوا القدر الجامع من بين الأقسام و انّ تبادر الجامع هو علامة الحقيقة فهذا أعم و الأعم لا يدل على الأخص لوضوح عدم دلالة في الحيوانية على الإنسانية. الأصول، ص: 86 موسوى ، على‏
احل الله البیع اعتق رقبه اگر قید خاص و یا عام کنارش نباشد این ها مطلق هست از این ها عمومیت متبادر است این تبادر عمومیت و شیوع ناشی از وضع نیست اطلاق و عموم جزو وضع نیست انسان شامل هر انسانی میشود ولی این بخاطر وضع نیست در مرحله استعمال عارض میشود در انشا و اخبار نیز همین را می گویند انشا و اخبار جزو موضوع کلام نیستند در وجوب نیز همین طور است : المقالات الغرية في تحقيق المباحث الأصولية، ص: 220 مجتهد تبريزى، صاد ق بن محمد موضوع له امر وجوب تعیینی نیست استعمال در وجوب تخییری مجاز نیست دال سکوت متکلم است اگر او بیاورد این میشود تخییری دلالت ناشی از سکوت است در معاملات خیلی مطرح است المتبادر من اطلاقه این ناشی از سکوت است
انصرافی ناشی از است ناشی از استعمال است ناشی از یا استعمال مناشی تبادر انصرافی این ها است قرینه عام برای تبادر انصرافی است در ذهن می اید : تبادر اطلاقی خودش منشاش چیست چرا سکوت منشا دلالت شده است ؟ باید قرینه عامی باشد که سکوت دلالت ایجاد کرده است باید ویژگی عامی باشد - البته مهم نیست بین انصرافی و اطلاقی فرق باشد یا نباشد - عده ای این را یکی می دانند - 🔹 تبادر اطلاقی نتیجه اش سعه و برخی وقتها ضیق است - متبادر از امر وجوب خاص است متبادر از اب حصه خاصی از اب است دلالت لفظ بر شیوع ناشی از قرینه حکمت است مقدمات حکمت است این قراین باعث می شوند سکوت معنا دار بشوند 🔹مهم این است بحثی است که این تبادر ها تفکیکش چطور است ؟ تبادر این معنا ناشی از حاق اللفظ است یا از قرینه عامه است یا از عدم القرینه است ؟ 🔹شهید صدر گفته است مهم نیست این ها موضوع اثر نیستندن ظهور موضوع اثر است نه حقیقت - تبادر حاقی بدست نیاید مهم نیست - همین که تبادر باشد کافی است شاهرودی در تعلیقات : ظهور شناسی مهم است نه موضوع له شناسی 🔹پیشنهاد مرحوم قمی : فقها نباید به تبادر خود رجوع کنند باید اعراب خالی الذهن را دید که چه می گویند ▪️ایراد : به ان هم نمی شود شاید خلو ذهن از قراین باعث شده است دلالت ایجاد کرده باشد و ناشی از این باشد دلالت . وقتی میگویید عرش تخت اینها دلالتش بر عرش مادی انصرافی است نه وضعی - چون در ذهن نبوده است که فرد غیر مادی هم هست تخت به ذهنش می اید این تخته بودن ناشی از لفظ نیست ناشی از خلو ذهنش است ناشی از این است که در ذهنش چیز دیگر نمی اید قال دلالت بر چه دارد ؟ آیا باید دهان باز کند حتما ؟ این تفسیر به دهان باز کردن ناشی از خلو قرینه است چون فرد دیگری را نمیشناسد این طور برداشت کرده وگرنه اگر تنبه داده شود که اگر بدون تلکلم فهمانده شود قال است قبول می کند . سکوت برای این که دلالت اور باشد منشا می خواهد بنای عقلا شهرت یا چیزی می خواهئ عادت می خواهد سکوت علامت رضاست بخاطر چیست سکوت معنادار شود چیزی لازم دارد پس عرب بادیه نشین نیز نمی تواند تفکیک کند بین حاقی و اطلاقی تبادر معانی التزامی رابطه ش با تبادری که علامت حقیقت است چیست ؟ بحث خوبی است بدایع الافکار ص 76 میرزاحبیب الله رشتی قوانین ص 17 'گاهی ظهور شناسی متوقف بر موضوع له شناسی است متاخرین اصالت الحقیقه را اگر بپذیرند زیر مجموعه اصالت الظهور می پذیرند نه بطور مستقل
960912 در س خارج استاد معتمدی 960905 تبادر حاقی ناشی از خود لفظ نه از وجود قرینه و نه از وجود قرینه باشد . لحاظ وجود و عدم قرینه نشود = این علامت وضع است 🔹علت تبادر چیست ؟ ایجاد معنا در ذهن باشنیدن لفظ علتش یا وضع است یا قرینه است - قرینه اعم از این است که وجودی یا عدمی باشد - 🔹سه مشکل وجود دارد : 1️⃣ 1 - اصلا این تبادر به چه دردی می خورد ؟ انچه کاشف از وضع است به چه دردی می خورد ؟ اصالت الظهور موضوعش ظهور است نه وضع و موضوع له - ظهور یعنی کاشفیت لفظ از مراد متکلم - ظهور رابطه لفظ و مراد متکلم است - ظهور کاشف از مراد است - رابطه لفظ و مراد متکلم است - ظهور را بداند و وضع را نداند ضرری نمی بیند . اصالت الحقیقت نداریم اصالت الظهورد داریم اصل این نیست که معنای حقیقی مراد باشد اگر صالح للقرینیه هست نمی توان اصالت الحقیقه جاری کرد حقیقت تبدیل به ظهور نشده کلام غیر ظاهر است مراد متکلم را نمی داینم اگر شک در وجود قرینه داشته باشیم اصاله الظهور جاری است یعنی ظهور موجود را اخذ می کنیم - مقالات الاصول ص 114 - ان هذا البحث انما ینتج غرض پیدا کردن ظهور است - دوال مختلف داریم - یکی از دوال دوال لفظی ووضع است - موضوع اصالت الظهور را میسازد - ظهور عوامل مختلف دارد یکی وضع است - 2️⃣ 2 - اشکال دوم (دور) : تبادر علت علم به وضع نیست تا علم به وضع نباشد نمی تواند تبادر رخ دهد - چطور می خواهید از تبادر به وضع برسید - علامیت تبادر دوری است - : 1. میرزای قمی : تبادر عالمان علامت است برای جاهلان - پس دور نیست- - 2. اخوند :علم اجمالی و تفصیلی : دانش هایی داریم که مغفول است و بااندک التفات حاصل نمی شود بلکه تلاش مضاعف دارد تا ان معنای مغفول را در ذهن ایجاد کند - معلومات عمیق است که علم تفصیلی ندارد - فکر نمی کند تمرکز می کند یعنی رجوع به مرتکزات می کند معلومات عمیق را در می اورد - روانشناسان می گویند ایسان در ذهن این معنا را دارد که خشم می کند در حالی که خود او التفات به این معنا ندارد - معنای کلمات را در ذهن دارد با تلاش ذهنی به ان معنا می رسد این است تبادر اشکال شهید صدر به جواب دوم : اگر باالتفات بدست می امد با اندک التفاتی باید بدست می امد پس اجمال و تفصیل نیست - جواب استاد : همه مغفولات بااندک التفات حاصل نمی وشود نیاز به تلاش ذهنی دارد - 3 - شهید صدر و عده ای این راه سوم را پیشنهاد داده اند : اصلا تبادر متوقف بر علم نیست متوقف بر حالت روانی است که از جنس علم نیست - حقیقت وضع چیست ؟ و است - قرن اکید چیست ؟ یعنی ان جور که اشیا دلالت می کنند بر صورتشان الفاظ نیز همین جور دلالت بر معنا می کنند وقتی درخت می بینیند صورت درخت می اید به ذهنتان - دیدن باعث تصور شد - نه این که تصور شی تصور دیگر به همراه اورد - در الفاظ نیز همین است یعنی تصور لفظ تصور معنا را نمی اورد بلکه خود لفظ معنا را به ذهن می اورد همان طور که شنید ن درخت معنای درخت را می اورد دیدن درخت نیز تصور درخت را می اورد این است شرطی شدن و قرن اکید - 🔹مرحوم فانی از شیخ هادی تهران این جور نقل می کنند : (نعم ربما يقال) كما عن صاحب المحجة (قده) بأن التبادر من مقتضيات الوضع و معلوله بالطبع بمعنى أن الوضع بذاته و وجوده فى وعائه يقتضى انفهام المعنى من اللفظ علمت بالوضع ام لا فهو غير موقوف على العلم بالوضع و انما العلم به شرط لذاك الاقتضاء و عليه فتقرير الدور سلب بانتفاء الموضوع ضرورة عدم استناد التبادر الى العلم بالوضع بل الى طبع الوضع كما أن دفع الدور بالفرق بين الجاهل و العالم و جعل التبادر عند الثانى سببا لعلم الاول بالوضع فى غير محله اذ لا دخل للجهل فى الامر الواقعى فلا يتغير الوضع بسبب الجهل او العلم به عما هو عليه فى وعائه و المفروض ان التبادر يترتب على ذلك الامر الواقعى فافتراق المستعلم عن العالم لا يجدى فى دفع التوقف على تقديره‏ آراء حول مبحث الألفاظ في علم الأصول‏
در مقام کشف است نه در مقام و تشخیص حقیقت از مجاز . بیان ذلک تارة در معنای حقیقی و مجازی و معنای موضوع له بحث می کنیم و اخری در کشف مراد جدی متکلم و اخذ به کلام او و احتجاج بر او . مقام دوم همان مقامی است که می‌توانیم متکلم را بر آن اساس مواخذه کنیم و بر او احتجاج کنیم و بگویم توی متکلم به عنوان عاقل بالغ گفتی «لزید علی دینار» این کلام تو نشانه آن است که زید یک دینار به ذمه تو دارد و قاضی تو را ملزم به اداء دین می کند. این مقام اراده جدی و احتجاج است و اگر در اینجا متکلم بگوید مراد من از دینار نصف دینار بوده یا مراد من از لام در لزید برای الصاق بوده، از او پذیرفته نمی شود زیرا به او می گویند در این صورت تو باید قرینه می آوردی و چون نیاوردی به همان ظاهر مواخذه می‌شوی .