ما حتی بچه هایمان را هم به عشق شما بزرگ میکنیم
#حسین
#حسین_آرام_جانم
#محرم
رونوشت های یک مادر نویسنده
https://eitaa.com/nevisandehshooo
عصر عاشوراست...
خیمهها در آتش،
دلها در ماتم،
و آسمان، غمگینتر از همیشه، اشک میریزد.
تنها صدای نالهی زینب است که در پهنهی دشت میپیچد:
ای برادر... حسینِ من...
کجایی که ببینی زمین از داغت گُداخته،
و آسمان، از غمت، خمیده و سیاهپوش است؟
#عاشورا #محرم #کربلا #زینب #حسین #سوگ #داغ #ایران #ماتم #هیئت #شهادت #سلام_بر_حسین
رونوشت های یک مادر نویسنده معلم!
https://eitaa.com/nevisandehshooo
شام غریبان
شب، سیاهتر از همیشه فرود آمد؛ بیفروغتر از دل داغدار زینب. خیمهها در آتش سوختند، کودکان در بیابان پراکنده شدند، و زمین کربلا، جز نالهی یتیمان و صدای سوختهی دلِ زینب چیزی نداشت.
زینب (س) مانده بود و دلی پُر از زخم. نگاهش، لحظهلحظه در میدان، دنبال قامت برادرش میگشت؛ اما دیگر صدای "هل من ناصر" نمیآمد، دیگر صدای علیاکبر، عباس، قاسم... همه خاموش شده بودند.
و حال، این دختر فاطمه (س)، در دل شب، در میان خاکستر و بیپناهی، باید پناه شود برای کاروانی بیسرپناه. باید مادر باشد برای رقیه، برای سکینه، برای کودکان گمشدهای که نام پدر را در باد صدا میزدند و جوابی نمیآمد.
زینب، خسته نبود؛ او ایستاده بود در مقابل تمام مصیبت، در برابر تمام ستم. اما دلش شکسته بود، نه برای خودش، که برای یتیمان، برای پیکرهای بیسر، برای حرمِ بیعلمدار.
و چه شبی بود آن شب...
شبی که زینب، در دل تاریکی، میان ناله و دود، با صدای گرفتهاش زمزمه میکرد:
«یا حسین، ببین خواهر تنها نمانده... من هنوز ایستادهام... اما داغت... آتش زده بر جانم.»
شام غریبان، نه فقط شب یتیمیِ کودکان است، که شب فریاد بیصدای زینب است؛ زینبی که تمام داغها را در دل نگاه داشت، اما خم به ابرو نیاورد... زینبی که کوه صبر بود، اما دلش کربلا شده بود.
#شام_غریبان
#حضرت_زینب
#کربلا
#زینب_صبر
#کاروان_اسرا
#عاشورا
#دل_شکسته
#زینب_تنها
#کربلای_دل
#اشک_و_آتش
#حسین
رونوشت های یک مادر نویسنده معلم!
https://eitaa.com/nevisandehshooo