eitaa logo
رونوشت های یک مادر نویسنده
146 دنبال‌کننده
52 عکس
8 ویدیو
0 فایل
صفحه شخصی کبری خدابخش نویسنده کتاب‌های ✨مجید بربری، بوی عطر نیمه شب، نذر آب، جامانده در سهیل، عزیزتر از جان، در انتظار پدر، به همین سادگی، محسن ما، چشم روشنی.. 🍁ارتباط با من🍁 @khodabakhsh_nevisandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
ما حتی بچه هایمان را هم به عشق شما بزرگ میکنیم رونوشت های یک مادر نویسنده https://eitaa.com/nevisandehshooo
عصر عاشوراست... خیمه‌ها در آتش، دل‌ها در ماتم، و آسمان، غمگین‌تر از همیشه، اشک می‌ریزد. تنها صدای ناله‌ی زینب است که در پهنه‌ی دشت می‌پیچد: ای برادر... حسینِ من... کجایی که ببینی زمین از داغت گُداخته، و آسمان، از غمت، خمیده و سیاه‌پوش است؟ رونوشت های یک مادر نویسنده معلم! https://eitaa.com/nevisandehshooo
شام غریبان شب، سیاه‌تر از همیشه فرود آمد؛ بی‌فروغ‌تر از دل داغ‌دار زینب. خیمه‌ها در آتش سوختند، کودکان در بیابان پراکنده شدند، و زمین کربلا، جز ناله‌ی یتیمان و صدای سوخته‌ی دلِ زینب چیزی نداشت. زینب (س) مانده بود و دلی پُر از زخم. نگاهش، لحظه‌لحظه در میدان، دنبال قامت برادرش می‌گشت؛ اما دیگر صدای "هل من ناصر" نمی‌آمد، دیگر صدای علی‌اکبر، عباس، قاسم... همه خاموش شده بودند. و حال، این دختر فاطمه (س)، در دل شب، در میان خاکستر و بی‌پناهی، باید پناه شود برای کاروانی بی‌سرپناه. باید مادر باشد برای رقیه، برای سکینه، برای کودکان گمشده‌ای که نام پدر را در باد صدا می‌زدند و جوابی نمی‌آمد. زینب، خسته نبود؛ او ایستاده بود در مقابل تمام مصیبت، در برابر تمام ستم. اما دلش شکسته بود، نه برای خودش، که برای یتیمان، برای پیکرهای بی‌سر، برای حرمِ بی‌علمدار. و چه شبی بود آن شب... شبی که زینب، در دل تاریکی، میان ناله و دود، با صدای گرفته‌اش زمزمه می‌کرد: «یا حسین، ببین خواهر تنها نمانده... من هنوز ایستاده‌ام... اما داغت... آتش زده بر جانم.» شام غریبان، نه فقط شب یتیمیِ کودکان است، که شب فریاد بی‌صدای زینب است؛ زینبی که تمام داغ‌ها را در دل نگاه داشت، اما خم به ابرو نیاورد... زینبی که کوه صبر بود، اما دلش کربلا شده بود. رونوشت های یک مادر نویسنده معلم! https://eitaa.com/nevisandehshooo