هدایت شده از تجربه ها
یکی از شاگردان آقای جوادی آملی میگفتند:
نگویید جاماندهایم..!
{کسی که قلب و روحش رفته جامانده نیست}
جامانده اونی هست که
عشق و طلب و زیارت و اربعین،
به ذهنش هم نمیرسه
و علاقهای نداره..!
اگر به هر دلیلی اشتیاق و طلب رفتن هست
و شرایط جور نشده،
حتما خیری بوده و ثواب نیت را بردهاید
و شاکر باشید و نگویید جامانده ایم!
همین...!
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
⭕️ هیس !!! ارسال صدا و تصویر از اربعین ممنوع.....
شاید اگر از زائرین اربعین سوال کنید یکی از بزرگترین مشکلات شما در این سفر چه بوده است بگویند #ارتباطات.....
ارتباطات شامل اینترنت و تماسهای صوتی و تصویری میشود....
🔻هر سال شاهد افزایش سرسام آور هزینه های اینترنت همراه و تماسهای تلفنی در سفر اربعین هستیم . هزینه هایی که اصلا قابل توصیف نیست . کیفیت تماسها و اینترنت هم که افتضاح.....
🔻وقتی نیروهای مسلح کشور ما میتوانند در عمق دو کشور عراق و سوریه شرورترین و خونخوارترین ارتش تروریستی دنیا را شکست دهند و ارتباط زمینی ایران را تا سواحل مدیترانه گسترش دهند ،سوال اینست که چرا مسئولین امر در حوزه ارتباطات و اینترنت از ایجاد تسهیلات مناسب اینترنتی و ارتباطی در ایام اربعین آنهم در فاصله کوتاه دو شهر نجف و کربلا عاجز هستند؟
🔻یک رایزنی و دیپلماسی کوچک میخواهد با کشور دوست و همسایه عراق که با جان و دل دارند از میلیونها ایرانی در این ایام پذیرایی میکنند...آیا خیلی سخت است؟
یکی از متخصصان حوزه ارتباطات به من میگفت خیلی سخت نیست اما نمیخواهند!!
گفتم چرا؟
🔻گفت فکرش را بکن ۳ میلیون ایرانی زائر اربعین اگر به اینترنت پر سرعت و ارزان قیمت در مسیر کربلا و نجف دسترسی داشته باشند لحظه به لحظه چه غوغایی در فضای مجازی برپا میشود.در کسری از ساعت میلیونها تصویر و فیلم به همه جای ایران و جهان ارسال میشود و تک تک زائرین اربعین خود تبدیل به ابر رسانه هایی میشوند که تمامی ابعاد این قیام بزرگ و تاریخی و تمدن ساز شیعیان را در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی و.... منتشر میکنند.
🔻 حقیقتا جریان غربگرای حاکم بر کشور و شبکه نفوذ دشمنان از شکل گیری این ابر رسانه بزرگ زائران امام حسین علیه السلام رعب و وحشت دارند لذا طبیعی است که قدمی جهت ایجاد تسهیلات اینترنتی و ارتباطی برندارند....
🔻بله حقیقت ماجرا همین است بنظر میرسد اینترنت گران و ارتباطات سخت در سفر اربعین برای همین باشد که هزینه ارسال هر تصویر زنده و روشن و سازنده ای از ایام الله اربعین برای زائران بسیار گران تمامشود تا شاید به خیال شوم دشمنان بتوانند جلوی دیده شدن بیشتر این قیام باشکوه شیعیان را بگیرند....
👤سعید درخشان
#اربعین
#سانسور_پنهان
#خباثت_غربگرایان
🌹 @IslamLifeStyles
نویسنده شو✍
❓چگونه نویسنده شوم❓ ✨55 نکته ی کاربردی برای نویسندگی خلاق✨ اولین نکته 🔰 ☀️ آیا فارسی بلدید؟ بر
سلام 🌷
این مطالب رو از اینجا 👆 مرور کن تا بتونی نویسنده ی درجه یکی باشی 👌
نویسنده شو✍
❓چگونه نویسنده شوم❓ بخش یازدهم چگونه رمان و داستان کوتاه بنویسم؟ 📖🖊 مسلماً بهترین راه یادگیری د
❓چگونه نویسنده شوم❓
بخش دوازدهم
مثلِ یک نظامی 👮
در نوشتن باید مثل یک نظامی منضبط باشیم.
اگر میخواهیم بهجایی برسیم و سری توی سرها دربیاوریم باید نظمی آهنی داشته باشیم، چهبهتر که هرروز سر ساعت معینی 🕰 نوشتن را شروع کنیم و حتی آغاز جنگ جهان سوم هم هیچ تأثیری روی برنامه نویسندگی ما نداشته باشد. 😧
نظم فیزیکی به نظم ذهنی هم منجر میشود و به مرور زمان ذهن ما هرروز سر ساعت معینی بهترین ایدهها را به ارمغان میآورد.😌
میآیی بنویسی… ✍
میآیی بنویسی حس میکنی باید چند تا تماس مهم بگیری و شک نداری که مرگ و زندگیت به همان چند تماس بسته است.📵
میآیی بنویسی،حس می کنی بدون چای یا قهوه نمیتوانی، پس نیم ساعتی را هم پای کافئین تلف میکنی.☕️
می آیی بنویسی حس می کنی باید انگشتت را بکنی توی دماغت و راه نفس کشیدن را هموار کنی و همین بازی لذت بخش بیست دقیقه از وقتت را می گیرد تا بهانه دیگری پیدا کنی.😶
می آیی بنویسی میبینی لباسها و کتابهایت باید دسته بندی و منظم شوند، و با خودت میگویی بالاخره نظم برای نویسنده ضروری است.📚
میآیی بنویسی می روی ده تا سایت و پروفایل دیگر را چک می کنی که مبادا از دنیا عقب بیفتی.📱
میآیی بنویسی صدای سریال های مزخرفی که مادرت می بیند را بهانه می کنی که بگویی تمرکز کافی برای نوشتن نداری.📺
می آیی بنویسی میگویی تایپ ده انگشتی بلد نیستی و سرعتت پایین است یا روان نویست بر خلاف اسمش اصلاً روان نیست.✒️
میآیی بنویسی حس می کنی سرت میخارد و تنت بوی عجیبی میدهی، پس میروی زیر دوش، به این بهانه که شاید زیر دوش خلاقیتت شکوفا شود.🛀
این گفته امبرتو اکو را هم محض دلداری با خودت مرور می کنی: من در هر جایی، توی آسانسور، دستشویی و حین ریش زدن در حال کار کردنم و دارم به وقایع داستان و شخصیتها فکر میکنم.🙄
و…
🏴🚩 @nevisandesho ✍
نویسنده شو✍
❓چگونه نویسنده شوم❓ بخش دوازدهم مثلِ یک نظامی 👮 در نوشتن باید مثل یک نظامی منضبط باشیم. اگر می
🔝
به گمانم اصلیترین مهارت پایه برای یک نویسنده جدا از مهارت های نگارشی و شناخت زبان و خلاقیت و… ،
👈قدرت نویسنده در مقابله با طفره رفتن است، 👉 که اگر این خویشتنداری نباشد تمام مهارتهای دیگر بی اثر میشوند.
خلاقیت اصلی یک نویسنده، قبل از هر چیز دیگری، راههاییست که او برای #سرکوب_طفره_رفتن به کار میگیرد.
هیچگاه فراموش نکنید: 🔰
درست در همین لحظه است که میتوانیم زندگیهایمان را دگرگون کنیم.✨👏👏
درگذشته چنین لحظهای وجود نداشت و بعدها هم پیش نخواهد آمد که قدرتی برای تغییر سرنوشتمان داشته باشیم.
همین لحظه است که میتوانیم علیه مقاومت بشوریم.
👌👌همین لحظه است که میتوانیم
بنویسیم. ✍✍
🏴🚩 @nevisandesho ✍
نویسنده شو✍
همین امروز❗️ تو فقط همین امروز رو داری، امروز نقدترین دارایی توئه. کثیفترین و ناامیدکنندهترین حر
♐️↘️
اگه حتی هشت نه شب هم شده، دیگه خواهش میکنم نگو:
امروز که گذشت.
بیدار بمون، خودتو شکنجه کن، ولی نخواب، بمون، و یه معنایی از همین روزی که توش هستی بیرون بکش.
سرتو نکن تو موبایل و تلویزیون تا زمان بگذره و بخوابی. 😴
دل خوش نکن به اینکه فردا هم روز خداست، فردایی که تو میگی روز شیطونه! 😈
فردایی که بازم قراره زیر پنجههای هیولای روزمرگی له بشی.
بذار یه بار دیگه حرفمو برات خلاصه کنم:
هر طور شده امروز یه کاری بکن، به امروزت یه معنایی بده، امروز یه دستاورد کوچولو داشته باش، امروز به یه عادت خوبت برس.
فکر کن موضوع مرگ و زندگیه (که هست) و از دل روزی که توش هستی یه چیزی بیرون بکش.
حتی اگه ساعت ۱۲ شب شده و خسته و بیحوصله و افسرده و داغونی.😑
پاشو یه آب به سروصورتت بزن. یک لبخند احمقانه رو لبت بیار و:
چند کلمه بنویس و نقاط ضعف و قوت روزت رو تحلیل کن.
یه چیزی تو کانالت بذار. یه چالش تازه بساز و به صورت عمومی اعلام کن.
یه کتاب الهامبخش و خوب بخون. یه نکته مهم ازش بردار تا زودتر عملی کنی.
یه پیام کاری مهم بده، از یه کسی یه چیز خوب درخواست کن. به دیگران بگو چه کمکی میتونی بهشون بکنی.
یه ذره از کاری که مدت زیادی عقب انداختی انجام بده و بذار دوباره رو غلتک بیفته.
بدون اینکه کاری انجام بدی؛ الکی به امید فردا نخواب. 💖
@nevisandesho ✍
⚫️🕊🔘🕊⚫️
🕊🔘🕊⚫️
🔘🕊⚫️
🕊⚫️
⚫️
شب رفتنی است و راه ما روشن
آیینه ی مهر و ماه ما روشن
تردید مکن که آفتاب این جاست
عباس و شریعه و عطش با ماست
از حرمله ها مترس
آب این جاست
ما روشن و راه آبها روشن
از سنگ هراس نیست گلها را
از خاردلان و سنگ اندازان
با این همه شمر و ابن سعد
اما
نام تو کنار #اربعین گل کرد🌷
نام تو کنار کربلا روشن
کشتند تو را به جرم بی جرمی
نام تو چقدر گشت
چرخاچرخ
نام تو چو نور در زمان چرخید
چون خورشیدی در آسمان چرخید
تو چرخ زدی
برون شدی از خویش
بر نیزه سر تو بود
یا خورشید؟
ای مثل تلاوت دعا پر نور
ای مثل تبسّم خدا روشن
از حرمله نمازخوان فریاد
از فتنه گر دروغ باف افسوس
یاران جمل سوار کوته بین
طلحه شده اند در مصاف ...
افسوس!
در خانه ی عنکبوتی شیطان
مانند کلافه در کلاف
افسوس!
بوزینه ی روزگار بازیگر
میرآخور فتنه اند این خواران
بی پرده شدند و بی نسب
هیهات!
افتاده میان چاه شب
هیهات!
ناچار مرید شب شدند اینان
یاران ابولهب شدند اینان
اما پسر بهار بودی تو
چون غیرت ذوالفقار بودی تو
راه تو چو راه مرتضی پر نور ✨
نام تو چو نام مصطفی، روشن! ✨
🏴🚩 @nevisandesho ✍
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
🔴 ثبت نام عمومی در دوره بصیرتی زیارتی #در_امتداد_قدس .
اصلاحیه: کاروان 1 روز بیشتر در مشهد میماند و لذا از 5 تا 9 آبانماه خواهد بود.
جهت کسب اطلاعات بیشتر و هماهنگی های ثبت نام با اکانت زیر ارتباط بگیرید 👇
@SD_377
✅ مدیران کانال ها، پیج ها و صفحات مجازی دعوت #ویژه ما هستند و نیازی به پرداخت هزینه ندارند.
مدیران فقط به ایشون پیام بدن👇
@BDON_SANSORI
🌹تنها مسیر آرامش
@IslamLifeStyles
💓❣💓
چگونه نوشتن را لذتبخشتر کنیم؟
🌸فقط ۵ دقیقه بنویسید.
🌸با ماژیک سیدی بنویسید.
🌸یک فنجان قهوه کنار دستتان داشته باشید.
🌸درباره آرزوها و رویاهایتان بنویسید.
🌸توی تختخوابتان بنویسید.
🌸در نور کم یا تاریکی بنویسید.
🌸شمعی روشن کنید و بنویسید.
🌸تلفن و موبایل را قطع کنید.
🌸نفس عمیق بکشید.
🌸خیلی آرام بنویسید.
🌸تیترهای عجیب و غریب بنویسید.
🌸به غلطهای املایی و انشایی فکر نکنید.
🌸عکس زیبایی را انتخاب کنید و درباره حسی که نسبت به آن دارید بنویسید.
🌸یک لیست درست کنید و درباره چیزهایی که از آنها نفرت دارید بنویسید.
🌸به آدمهایی که دوست دارید، نامه بنویسید.
🌸جملات قصار عجیب و غریب بنویسید.
🌸دیالوگهای رد و بدل شده بین دو شی را بنویسید.
🌸خیلی درشت بنویسید.
🌸خیلی ریز بنویسید.
🌸داستانهای ۵۵ کلمهای بنویسید.
پیشنهادهای شما چیست ❓
🏴🚩 @nevisandesho ✍
هدایت شده از خانواده موفق👪
سلام به همه دوستای گلم🙂
خدمت دوستانی که درخواست داشتن درباره تغذیه و باید و نباید های دوران بارداری و شیردهی مطلب درج کنیم
مژده میدم که در روزهای آینده مطالب کامل و جامعی رو خدمتتون عرض میکنم😍
با ماباشید🤝
و ما رو به دوستانتون معرفی کنید🤗
دوستون داریییم زیاااد😉
#ارسالی_کاربران
#در_مسیر_عشق
قسمت اول :
در مسیر عشق روایت یک سفر است ازیک جامانده.
راست می گویند کسی که زیارت نرفته یک درد دارد وکسی که رفته هزار درد.
چون کسی که نرفته فقط دلش می خواهد برود،ولی کسی که رفته وحس شیرین زیارت را چشیده ،ودل می بنده ،دیگه سخته دل کندن،
چون دلت را آنجا می گذاری ومی آیی.
ومن بعد ازسال ها انتظار خداوند توفیق داد وراهی شدم،خدایا شکرت.
تواین سفر من ودوخواهرم همراه هستیم ودوتا ازآشناها
درکل پنج نفر هستیم،باکلی ذوق وشوق دریکی از کاروان ها ثبت نام کردیم.باورم نمی شد آقا طلبیده ،نمی دانم چرا ته دلم یه ترسی هست،فکر می کنم شاید یه چیزی مانع بشه ونریم،توکل می کنم به خدا،خدایا خودت همه چی رودرست کن.با اخبارضد ونقیضی که پخش می شه،وشایعات زیاد کاروان ما سفرش راکنسل کرد😔اما ما به کاروان دیگه مراجعه کردیم ،آن هم گفت جای سه نفر را دارد.خواهر کوچکم پاسپورتم راگرفت وبرد تا جایی دیگر ثبت نام کنه،اما همون سرکاروان قبلی که آشنا هم بود گفت چند نفر کنسل کردن
وجای ماپنج نفر هست.
به هرحال ثبت نام انجام شد.وتاریخ حرکت وساعت را
اعلام کرد.ومن تاساعات آخر کوله ام رابستم،خواهرانم مدام زنگ میزنن که چیزی راجانگذارم.ساعات حرکت از هشت شب به ده یازده شب رسید.چون اتوبوس تاخیر داشت.وماحرکت کردیم به سوی مرز شلمچه.هنوز باورم نمی شد دارم میرم.باخودم می گفتم تا ازمرز رد نشم باور نمی کنم.سر کاروان ما همان طور که گفتم آشنا بود وهمه اورا حاجی صدا می کردند.بعد ازساعت ها وارد شهر شیراز شدیم وبعد درمحلی به نام دشت ارژن اتوبوس توقف کرد،برای نماز واستراحت وغذا.
بعدازکمی استراحت حرکت کردیم ،لحظه ای بعد حاجی گفت از مرز تماس گرفتن که فعلا بسته شده به دلیل ازدحام جمعیت،اما ما به امیدخدا می رویم شاید تا آن موقع باز شود،شما همگی باذکر صدتا صلوات دعا کنین مرز باز شود.ومن باز هم آن
ترس واهی سراغم آمد،خدایا
خودت کمک کن.باتوکل به خدا راهی شدیم ،درمسیر خواهر بزرگم به دایی وپسر داییم زنگ زدن چون داییم ساکن خرمشهر است.وآنها هم گفتند موقت بسته شده وباز می شود.شهر ها رایکی یکی پشت سر گذاشتیم تاساعت های نزدیک دوازده شب رسیدیم به مرز شلمچه وپیاده شدیم.مرز باز شده بود،خدایا شکرت.کوله روبرداشتیم ومسافتی طولانی رو تا مرز پیاده رفتیم.خیلی شلوغ بود.عده ای می رفتن وعده ای دیگر درحال برگشت بودند.وما واردگیت ها شدیم ومهر خروج زدیم،وبعد وارد مرز عراق توی صف برای زدن مهر ورود ازدحام جمعیت زیاد
بود بعد ازساعتی مهر ورود به خاک عراق به پاسپورت ها زده شد ومن یک نفس راحت کشیدم،خدایا شکرت☺️
نویسنده شو✍
#ارسالی_کاربران #در_مسیر_عشق قسمت اول : در مسیر عشق روایت یک سفر است ازیک جامانده. راست می گوین
#در_مسیر_عشق
قسمت دوم:
قبل از هرچیز می خواستم به تو جامانده چند کلامی بگویم.
تورادرک می کنم درلحظه لحظه بی قراری هایت،درقطره قطره اشک های بی امانت،تورا می شناسم ازآه وناله های جانسوزت وبی تابی هایت را
باجان ودل حس کرده ام ومیفهمم آقا دل سوخته ات را
خوب خریدار است.
نکنه یه وقت اخم کنی به مولامون....
یکی به من گفت:کمال یکی تورفتنه،کمال یکی توموندن،یکنفر بایدبره که دلشو اونجا بسازه وتعمیر کنه...
یکنفر بایدبمونه وباموندنش ناخالصی دلشو برطرف کنه وصاف شه...
یکی باید سختی مسیر جسمشو بی جون کنه...
یکی باید اینجا بمونه وازدور عاشقی رو تمرین کنه...
هدف رسیدن به مقام معنویه،هرکسی به طریقی ...امیدوارم دلتون آرام شده باشه☺️واما ادامه سفر در خاک عراق مسافتی راپیاده رفتیم،وباز هم ازدحام جمعیت،درحال رفت وآمد،درمسیر یک چیزی که جلب توجه می کرد افرادخسته ای بودند که بروی زمین خاکی خوابیده بودنند😳😳باور کنید اطراف راکه نگاه می کردم همه جا سیاه سیاه از مردم خسته ازراه که برایشان اهمیت نداشت روی خاک ها استراحت میکردند باکم ترین امکانات ،باخودم گفتم آقا جان توبا دلهای این مردم چه کردی؟که برای رسیدن به تو حاضرن تودل شب روی این خاک ها باخیال راحت استراحت کنند.این چه شور وحالیست که همه مجذوب کرده ،فقط خدا داند واین دلهای پر شور.
ماراهم حاجی گوشه ای جمع کرد،وگفت اینجا بمانید تا اتوبوس بگیرم.ماهم همگی ازخستگی روی خاک ها نشستیم.خداییش تا حالا این همه پیاده نرفته بودم به اطراف نگاهی کردم همه جا سیاه ازجمعیت زوار دسته دسته وعده ای خانوادگی عشق به امام حسین مرز نمی شناسد.بزرگ وکوچک وپیر وجوان نمی شناسد . خدایش انسان رایاد قیامت می اندازد.
بعداز ساعتی حاجی اتوبوسی پیدا کرد اما با کرایه بالا ،حاجی گفت نفری صدتومن دیگه باید بدیم عراقی ها کرایه ها رابالا بردن بعداز نشستن تواتوبوس کرایه ها راجمع کرد وبه راننده داد.
وماراهی شهر نجف شدیم.
#در_مسیر_عشق
قسمت سوم
مسیر طولانی بود وخسته کننده،همسفرا بعضی ها خواب وبعضی ها بیدار بودنند.ومن اما همچنان بی خواب ،باوجود خستگی هم خواب نداشتم. چشمان خسته ام را به پنجره دوختم،بغیر از
بیابان خشک چیز قابل دیدن نبود.
کمرم روی صندلی خشک شده بود،دستم را روی اهرم صندلی گرفتم تا کمی صندلی راکج کنم ،تا صندلی روخم کردم صدای پشت سری که زنی مسن بود درآمد😨وگفت چه خبرته خانم صندلی رو رو بکش عقب .
من هم با عرض معذرت برش گردوندم.😢
نگاهی به صندلی جلو کردم دیدم آنها هم صندلی خودشون رو عقب بردن،فقط من وخواهرم وسط گیر کرده بودیم بعداز چند ساعت واقعا دیگه خسته شده بودم،خواهربزرگم هم بنده خدا درعذاب بود.
می خواستم برم به حاجی بگم به همسفرا بگه مراعات کنن،ولی یکی ازآشناها به دادم رسید وقتی موضوع روبهش گفتم خندید،
وگفت اون خانم مسن عمه همسرشه باهاش حرف زد اون خانم هم معذرت خواهی کردو ما هم صندلی رو کم روراحتی قراردادیم ،وکمی استراحت کردیم.
بعد مسافتی،ازشهرهای عراق که رد می شدیم منازل مسکونی رومی دیدیم قبل هرچیز پرچم های عزای حسینی را بر بامهای خانه ها کوچه وخیابان های شهر بیشتر تودید بود.ارادت مردم عراق رابه امام حسین با دل وجان میشه حس کرد.ترافیک توی شهرها زیاد بود وما ساعت های طولانی توی ترافیک،گروه ها ودسته های عزاداری که پای پیاده می رفتن زیاد دیده می شد.
جوانان عراقی بادیدن زوار ایرانی خوشحال می شدن وگاهی می اومدن با هاشون عکس وسلفی می گرفتن.ظهر شده بود حاجی اتوبوس رانگه داشت برای نماز وما درموکبی عراقی نماز خواندیم.
چای عراقی هم خوردیم برا اولین بار جاتون سبز به من که خیلی چسبید ولی بعضی از همراهیان فقط چای ایرانی می خواستن.تقریبا ساعت دو یاسه بعدازظهربود رسیدیم نجف.
حاجی گفت اتوبوس بیشتر از
این نمی تونه بیاد باید بقیه راه روپیاده رفت،وامروز فقط تانزدیکی های حرم میریم وازراه دور سلام می کنیم وروز بعد میایم حرم چون همگی خسته هستیم واحتیاج به استراحت داریم.
🌺🍃🌺✨﷽✨🌺🍃🌺
صبح آمد و مرغ صبحگاهی
زد نغمه، بیاد عهد دیرین
خفاش برفت با سیاهی
شد پر همای روز، زرین
در چشمه، بشوق جست ماهی
شبنم بنشست بر ریاحین
شد وقت رحیل و مرد راهی
بنهاد بر اسب خویشتن، زین
هر مست که بود، هشیار است
کندند ز باغ، خار و خس را
گردید چمن، زمردین رنگ
دزدید چو دیو شب، نفس را
خوابید ز خستگی، شباهنگ
هنگام سحر، در قفس را
بشکست و پرید صید دلتنگ
بر سر نرسانده این هوس را
بر پاش رسید ناگهان سنگ
این عادت دور روزگار است
آراست بساط آسمانی
از جلوهگری، خور جهانتاب
بگریخت ستارهٔ یمانی
از باغ و چمن، پرید مهتاب
رخشنده چو آب زندگانی
جوشید ز سنگ، چشمهٔ آب
وان مست شراب ارغوانی
مخمور فتاد و ماند در خواب
مستی شد و نوبت خمار است
ای مرغک رام گشته در دام
برخیز که دام را گسستند
پر میزن و در سپهر بخرام
کز پر شکن تو، پر شکستند
بس چون تو، پرندگان گمنام
جستند ره خلاص و جستند
با کوشش و سعی خود، سرانجام
در گوشهٔ عافیت نشستند
کوشنده همیشه رستگار است
همسایهٔ باغ و بوستان باش
تا چند کناره میگزینی
چون چهرهٔ صبح، شادمان باش
تا چند ملول مینشینی
هم صحبت مرغ صبح خوان باش
تا چند نژندی و حزینی
چالاک و دلیر و کاردان باش
در وقت حصاد و خوشهچینی
آسایش کارگر ز کار است
آنگونه بپر، که پر نریزی
در دامن روزگار، سنگ است
بسیار مکن بلند خیزی
کافتادن نیک نام، ننگ است
گر صلح کنی و گر ستیزی
این نقش و نگار، ریو و رنگ است
گر سر بنهی و گر گریزی
شاهین سپهر، تیز چنگ است
صیاد زمانه، جانشکار است
بر شاخه سرخ گل، مکن جای
کان حاصل رنج باغبان است
منقار ز برگ گل، میارای
گل، زیور چهر بوستان است
در نارون، آشیانه منمای
برگش مشکن، که سایبان است
از بامک پست، دانه مربای
کان دانه برای ماکیان است
او طائر بسته در حصار است
از میوهٔ باغ، چشم بر بند
خوش نیست درخت میوه بیبار
با روزی خویش، باش خرسند
راهی که نه راه تست، مسپار
آنجا که پر است و حلقه و بند
دام ستم است، پای مگذار
فرض است نیازموده را پند
و آگاه نمودنش ز اسرار
یغماگر و دزد، بیشمار است
آذوقهٔ خویش، کن فراهم
زان میوه که خشک کرده دهقان
گه دانه بود زیاد و گه کم
همواره فلک نگشته یکسان
بی گل، نشد آشیانه محکم
بی پایه، بجا نماند بنیان
اندود نکردهای و ترسیم
ویرانه شود ز برف و باران
جاوید نه موسم بهار است
در لانهٔ دیگران منه گام
خاشاک ببر، بساز لانه
بی رنج، کسی نیافت آرام
بی سعی، نخورد مرغ دانه
زشت است ز خلق خواستن وام
تا هست ذخیرهای به خانه
از دست مده، بفکرت خام
امنیت ملک آشیانه
این پایهٔ خرد، استوار است
خوش صبحدمی، اگر توانی
بر دامن مرغزار بنشین
چون در ره دور، دیر مانی
بال و پر تو، کنند خونین
گر رسم و ره فرار دانی
چون فتنه رسد، تو رخت بر چین
این نکته، چو درس زندگانی
آویزهٔ گوش کن، که پروین
در دوستی تو پایدار است
🏴🚩 @nevisandesho ✍
نویسنده شو✍
🌺🍃🌺✨﷽✨🌺🍃🌺 صبح آمد و مرغ صبحگاهی زد نغمه، بیاد عهد دیرین خفاش برفت با سیاهی شد پر
چون چهره ی صبح شادمان باش 💓
تا چند ملول مینشینی 🍂🍃