نویسنده شو✍
همین امروز❗️ تو فقط همین امروز رو داری، امروز نقدترین دارایی توئه. کثیفترین و ناامیدکنندهترین حر
♐️↘️
اگه حتی هشت نه شب هم شده، دیگه خواهش میکنم نگو:
امروز که گذشت.
بیدار بمون، خودتو شکنجه کن، ولی نخواب، بمون، و یه معنایی از همین روزی که توش هستی بیرون بکش.
سرتو نکن تو موبایل و تلویزیون تا زمان بگذره و بخوابی. 😴
دل خوش نکن به اینکه فردا هم روز خداست، فردایی که تو میگی روز شیطونه! 😈
فردایی که بازم قراره زیر پنجههای هیولای روزمرگی له بشی.
بذار یه بار دیگه حرفمو برات خلاصه کنم:
هر طور شده امروز یه کاری بکن، به امروزت یه معنایی بده، امروز یه دستاورد کوچولو داشته باش، امروز به یه عادت خوبت برس.
فکر کن موضوع مرگ و زندگیه (که هست) و از دل روزی که توش هستی یه چیزی بیرون بکش.
حتی اگه ساعت ۱۲ شب شده و خسته و بیحوصله و افسرده و داغونی.😑
پاشو یه آب به سروصورتت بزن. یک لبخند احمقانه رو لبت بیار و:
چند کلمه بنویس و نقاط ضعف و قوت روزت رو تحلیل کن.
یه چیزی تو کانالت بذار. یه چالش تازه بساز و به صورت عمومی اعلام کن.
یه کتاب الهامبخش و خوب بخون. یه نکته مهم ازش بردار تا زودتر عملی کنی.
یه پیام کاری مهم بده، از یه کسی یه چیز خوب درخواست کن. به دیگران بگو چه کمکی میتونی بهشون بکنی.
یه ذره از کاری که مدت زیادی عقب انداختی انجام بده و بذار دوباره رو غلتک بیفته.
بدون اینکه کاری انجام بدی؛ الکی به امید فردا نخواب. 💖
@nevisandesho ✍
⚫️🕊🔘🕊⚫️
🕊🔘🕊⚫️
🔘🕊⚫️
🕊⚫️
⚫️
شب رفتنی است و راه ما روشن
آیینه ی مهر و ماه ما روشن
تردید مکن که آفتاب این جاست
عباس و شریعه و عطش با ماست
از حرمله ها مترس
آب این جاست
ما روشن و راه آبها روشن
از سنگ هراس نیست گلها را
از خاردلان و سنگ اندازان
با این همه شمر و ابن سعد
اما
نام تو کنار #اربعین گل کرد🌷
نام تو کنار کربلا روشن
کشتند تو را به جرم بی جرمی
نام تو چقدر گشت
چرخاچرخ
نام تو چو نور در زمان چرخید
چون خورشیدی در آسمان چرخید
تو چرخ زدی
برون شدی از خویش
بر نیزه سر تو بود
یا خورشید؟
ای مثل تلاوت دعا پر نور
ای مثل تبسّم خدا روشن
از حرمله نمازخوان فریاد
از فتنه گر دروغ باف افسوس
یاران جمل سوار کوته بین
طلحه شده اند در مصاف ...
افسوس!
در خانه ی عنکبوتی شیطان
مانند کلافه در کلاف
افسوس!
بوزینه ی روزگار بازیگر
میرآخور فتنه اند این خواران
بی پرده شدند و بی نسب
هیهات!
افتاده میان چاه شب
هیهات!
ناچار مرید شب شدند اینان
یاران ابولهب شدند اینان
اما پسر بهار بودی تو
چون غیرت ذوالفقار بودی تو
راه تو چو راه مرتضی پر نور ✨
نام تو چو نام مصطفی، روشن! ✨
🏴🚩 @nevisandesho ✍
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
🔴 ثبت نام عمومی در دوره بصیرتی زیارتی #در_امتداد_قدس .
اصلاحیه: کاروان 1 روز بیشتر در مشهد میماند و لذا از 5 تا 9 آبانماه خواهد بود.
جهت کسب اطلاعات بیشتر و هماهنگی های ثبت نام با اکانت زیر ارتباط بگیرید 👇
@SD_377
✅ مدیران کانال ها، پیج ها و صفحات مجازی دعوت #ویژه ما هستند و نیازی به پرداخت هزینه ندارند.
مدیران فقط به ایشون پیام بدن👇
@BDON_SANSORI
🌹تنها مسیر آرامش
@IslamLifeStyles
💓❣💓
چگونه نوشتن را لذتبخشتر کنیم؟
🌸فقط ۵ دقیقه بنویسید.
🌸با ماژیک سیدی بنویسید.
🌸یک فنجان قهوه کنار دستتان داشته باشید.
🌸درباره آرزوها و رویاهایتان بنویسید.
🌸توی تختخوابتان بنویسید.
🌸در نور کم یا تاریکی بنویسید.
🌸شمعی روشن کنید و بنویسید.
🌸تلفن و موبایل را قطع کنید.
🌸نفس عمیق بکشید.
🌸خیلی آرام بنویسید.
🌸تیترهای عجیب و غریب بنویسید.
🌸به غلطهای املایی و انشایی فکر نکنید.
🌸عکس زیبایی را انتخاب کنید و درباره حسی که نسبت به آن دارید بنویسید.
🌸یک لیست درست کنید و درباره چیزهایی که از آنها نفرت دارید بنویسید.
🌸به آدمهایی که دوست دارید، نامه بنویسید.
🌸جملات قصار عجیب و غریب بنویسید.
🌸دیالوگهای رد و بدل شده بین دو شی را بنویسید.
🌸خیلی درشت بنویسید.
🌸خیلی ریز بنویسید.
🌸داستانهای ۵۵ کلمهای بنویسید.
پیشنهادهای شما چیست ❓
🏴🚩 @nevisandesho ✍
هدایت شده از خانواده موفق👪
سلام به همه دوستای گلم🙂
خدمت دوستانی که درخواست داشتن درباره تغذیه و باید و نباید های دوران بارداری و شیردهی مطلب درج کنیم
مژده میدم که در روزهای آینده مطالب کامل و جامعی رو خدمتتون عرض میکنم😍
با ماباشید🤝
و ما رو به دوستانتون معرفی کنید🤗
دوستون داریییم زیاااد😉
#ارسالی_کاربران
#در_مسیر_عشق
قسمت اول :
در مسیر عشق روایت یک سفر است ازیک جامانده.
راست می گویند کسی که زیارت نرفته یک درد دارد وکسی که رفته هزار درد.
چون کسی که نرفته فقط دلش می خواهد برود،ولی کسی که رفته وحس شیرین زیارت را چشیده ،ودل می بنده ،دیگه سخته دل کندن،
چون دلت را آنجا می گذاری ومی آیی.
ومن بعد ازسال ها انتظار خداوند توفیق داد وراهی شدم،خدایا شکرت.
تواین سفر من ودوخواهرم همراه هستیم ودوتا ازآشناها
درکل پنج نفر هستیم،باکلی ذوق وشوق دریکی از کاروان ها ثبت نام کردیم.باورم نمی شد آقا طلبیده ،نمی دانم چرا ته دلم یه ترسی هست،فکر می کنم شاید یه چیزی مانع بشه ونریم،توکل می کنم به خدا،خدایا خودت همه چی رودرست کن.با اخبارضد ونقیضی که پخش می شه،وشایعات زیاد کاروان ما سفرش راکنسل کرد😔اما ما به کاروان دیگه مراجعه کردیم ،آن هم گفت جای سه نفر را دارد.خواهر کوچکم پاسپورتم راگرفت وبرد تا جایی دیگر ثبت نام کنه،اما همون سرکاروان قبلی که آشنا هم بود گفت چند نفر کنسل کردن
وجای ماپنج نفر هست.
به هرحال ثبت نام انجام شد.وتاریخ حرکت وساعت را
اعلام کرد.ومن تاساعات آخر کوله ام رابستم،خواهرانم مدام زنگ میزنن که چیزی راجانگذارم.ساعات حرکت از هشت شب به ده یازده شب رسید.چون اتوبوس تاخیر داشت.وماحرکت کردیم به سوی مرز شلمچه.هنوز باورم نمی شد دارم میرم.باخودم می گفتم تا ازمرز رد نشم باور نمی کنم.سر کاروان ما همان طور که گفتم آشنا بود وهمه اورا حاجی صدا می کردند.بعد ازساعت ها وارد شهر شیراز شدیم وبعد درمحلی به نام دشت ارژن اتوبوس توقف کرد،برای نماز واستراحت وغذا.
بعدازکمی استراحت حرکت کردیم ،لحظه ای بعد حاجی گفت از مرز تماس گرفتن که فعلا بسته شده به دلیل ازدحام جمعیت،اما ما به امیدخدا می رویم شاید تا آن موقع باز شود،شما همگی باذکر صدتا صلوات دعا کنین مرز باز شود.ومن باز هم آن
ترس واهی سراغم آمد،خدایا
خودت کمک کن.باتوکل به خدا راهی شدیم ،درمسیر خواهر بزرگم به دایی وپسر داییم زنگ زدن چون داییم ساکن خرمشهر است.وآنها هم گفتند موقت بسته شده وباز می شود.شهر ها رایکی یکی پشت سر گذاشتیم تاساعت های نزدیک دوازده شب رسیدیم به مرز شلمچه وپیاده شدیم.مرز باز شده بود،خدایا شکرت.کوله روبرداشتیم ومسافتی طولانی رو تا مرز پیاده رفتیم.خیلی شلوغ بود.عده ای می رفتن وعده ای دیگر درحال برگشت بودند.وما واردگیت ها شدیم ومهر خروج زدیم،وبعد وارد مرز عراق توی صف برای زدن مهر ورود ازدحام جمعیت زیاد
بود بعد ازساعتی مهر ورود به خاک عراق به پاسپورت ها زده شد ومن یک نفس راحت کشیدم،خدایا شکرت☺️
نویسنده شو✍
#ارسالی_کاربران #در_مسیر_عشق قسمت اول : در مسیر عشق روایت یک سفر است ازیک جامانده. راست می گوین
#در_مسیر_عشق
قسمت دوم:
قبل از هرچیز می خواستم به تو جامانده چند کلامی بگویم.
تورادرک می کنم درلحظه لحظه بی قراری هایت،درقطره قطره اشک های بی امانت،تورا می شناسم ازآه وناله های جانسوزت وبی تابی هایت را
باجان ودل حس کرده ام ومیفهمم آقا دل سوخته ات را
خوب خریدار است.
نکنه یه وقت اخم کنی به مولامون....
یکی به من گفت:کمال یکی تورفتنه،کمال یکی توموندن،یکنفر بایدبره که دلشو اونجا بسازه وتعمیر کنه...
یکنفر بایدبمونه وباموندنش ناخالصی دلشو برطرف کنه وصاف شه...
یکی باید سختی مسیر جسمشو بی جون کنه...
یکی باید اینجا بمونه وازدور عاشقی رو تمرین کنه...
هدف رسیدن به مقام معنویه،هرکسی به طریقی ...امیدوارم دلتون آرام شده باشه☺️واما ادامه سفر در خاک عراق مسافتی راپیاده رفتیم،وباز هم ازدحام جمعیت،درحال رفت وآمد،درمسیر یک چیزی که جلب توجه می کرد افرادخسته ای بودند که بروی زمین خاکی خوابیده بودنند😳😳باور کنید اطراف راکه نگاه می کردم همه جا سیاه سیاه از مردم خسته ازراه که برایشان اهمیت نداشت روی خاک ها استراحت میکردند باکم ترین امکانات ،باخودم گفتم آقا جان توبا دلهای این مردم چه کردی؟که برای رسیدن به تو حاضرن تودل شب روی این خاک ها باخیال راحت استراحت کنند.این چه شور وحالیست که همه مجذوب کرده ،فقط خدا داند واین دلهای پر شور.
ماراهم حاجی گوشه ای جمع کرد،وگفت اینجا بمانید تا اتوبوس بگیرم.ماهم همگی ازخستگی روی خاک ها نشستیم.خداییش تا حالا این همه پیاده نرفته بودم به اطراف نگاهی کردم همه جا سیاه ازجمعیت زوار دسته دسته وعده ای خانوادگی عشق به امام حسین مرز نمی شناسد.بزرگ وکوچک وپیر وجوان نمی شناسد . خدایش انسان رایاد قیامت می اندازد.
بعداز ساعتی حاجی اتوبوسی پیدا کرد اما با کرایه بالا ،حاجی گفت نفری صدتومن دیگه باید بدیم عراقی ها کرایه ها رابالا بردن بعداز نشستن تواتوبوس کرایه ها راجمع کرد وبه راننده داد.
وماراهی شهر نجف شدیم.
#در_مسیر_عشق
قسمت سوم
مسیر طولانی بود وخسته کننده،همسفرا بعضی ها خواب وبعضی ها بیدار بودنند.ومن اما همچنان بی خواب ،باوجود خستگی هم خواب نداشتم. چشمان خسته ام را به پنجره دوختم،بغیر از
بیابان خشک چیز قابل دیدن نبود.
کمرم روی صندلی خشک شده بود،دستم را روی اهرم صندلی گرفتم تا کمی صندلی راکج کنم ،تا صندلی روخم کردم صدای پشت سری که زنی مسن بود درآمد😨وگفت چه خبرته خانم صندلی رو رو بکش عقب .
من هم با عرض معذرت برش گردوندم.😢
نگاهی به صندلی جلو کردم دیدم آنها هم صندلی خودشون رو عقب بردن،فقط من وخواهرم وسط گیر کرده بودیم بعداز چند ساعت واقعا دیگه خسته شده بودم،خواهربزرگم هم بنده خدا درعذاب بود.
می خواستم برم به حاجی بگم به همسفرا بگه مراعات کنن،ولی یکی ازآشناها به دادم رسید وقتی موضوع روبهش گفتم خندید،
وگفت اون خانم مسن عمه همسرشه باهاش حرف زد اون خانم هم معذرت خواهی کردو ما هم صندلی رو کم روراحتی قراردادیم ،وکمی استراحت کردیم.
بعد مسافتی،ازشهرهای عراق که رد می شدیم منازل مسکونی رومی دیدیم قبل هرچیز پرچم های عزای حسینی را بر بامهای خانه ها کوچه وخیابان های شهر بیشتر تودید بود.ارادت مردم عراق رابه امام حسین با دل وجان میشه حس کرد.ترافیک توی شهرها زیاد بود وما ساعت های طولانی توی ترافیک،گروه ها ودسته های عزاداری که پای پیاده می رفتن زیاد دیده می شد.
جوانان عراقی بادیدن زوار ایرانی خوشحال می شدن وگاهی می اومدن با هاشون عکس وسلفی می گرفتن.ظهر شده بود حاجی اتوبوس رانگه داشت برای نماز وما درموکبی عراقی نماز خواندیم.
چای عراقی هم خوردیم برا اولین بار جاتون سبز به من که خیلی چسبید ولی بعضی از همراهیان فقط چای ایرانی می خواستن.تقریبا ساعت دو یاسه بعدازظهربود رسیدیم نجف.
حاجی گفت اتوبوس بیشتر از
این نمی تونه بیاد باید بقیه راه روپیاده رفت،وامروز فقط تانزدیکی های حرم میریم وازراه دور سلام می کنیم وروز بعد میایم حرم چون همگی خسته هستیم واحتیاج به استراحت داریم.
🌺🍃🌺✨﷽✨🌺🍃🌺
صبح آمد و مرغ صبحگاهی
زد نغمه، بیاد عهد دیرین
خفاش برفت با سیاهی
شد پر همای روز، زرین
در چشمه، بشوق جست ماهی
شبنم بنشست بر ریاحین
شد وقت رحیل و مرد راهی
بنهاد بر اسب خویشتن، زین
هر مست که بود، هشیار است
کندند ز باغ، خار و خس را
گردید چمن، زمردین رنگ
دزدید چو دیو شب، نفس را
خوابید ز خستگی، شباهنگ
هنگام سحر، در قفس را
بشکست و پرید صید دلتنگ
بر سر نرسانده این هوس را
بر پاش رسید ناگهان سنگ
این عادت دور روزگار است
آراست بساط آسمانی
از جلوهگری، خور جهانتاب
بگریخت ستارهٔ یمانی
از باغ و چمن، پرید مهتاب
رخشنده چو آب زندگانی
جوشید ز سنگ، چشمهٔ آب
وان مست شراب ارغوانی
مخمور فتاد و ماند در خواب
مستی شد و نوبت خمار است
ای مرغک رام گشته در دام
برخیز که دام را گسستند
پر میزن و در سپهر بخرام
کز پر شکن تو، پر شکستند
بس چون تو، پرندگان گمنام
جستند ره خلاص و جستند
با کوشش و سعی خود، سرانجام
در گوشهٔ عافیت نشستند
کوشنده همیشه رستگار است
همسایهٔ باغ و بوستان باش
تا چند کناره میگزینی
چون چهرهٔ صبح، شادمان باش
تا چند ملول مینشینی
هم صحبت مرغ صبح خوان باش
تا چند نژندی و حزینی
چالاک و دلیر و کاردان باش
در وقت حصاد و خوشهچینی
آسایش کارگر ز کار است
آنگونه بپر، که پر نریزی
در دامن روزگار، سنگ است
بسیار مکن بلند خیزی
کافتادن نیک نام، ننگ است
گر صلح کنی و گر ستیزی
این نقش و نگار، ریو و رنگ است
گر سر بنهی و گر گریزی
شاهین سپهر، تیز چنگ است
صیاد زمانه، جانشکار است
بر شاخه سرخ گل، مکن جای
کان حاصل رنج باغبان است
منقار ز برگ گل، میارای
گل، زیور چهر بوستان است
در نارون، آشیانه منمای
برگش مشکن، که سایبان است
از بامک پست، دانه مربای
کان دانه برای ماکیان است
او طائر بسته در حصار است
از میوهٔ باغ، چشم بر بند
خوش نیست درخت میوه بیبار
با روزی خویش، باش خرسند
راهی که نه راه تست، مسپار
آنجا که پر است و حلقه و بند
دام ستم است، پای مگذار
فرض است نیازموده را پند
و آگاه نمودنش ز اسرار
یغماگر و دزد، بیشمار است
آذوقهٔ خویش، کن فراهم
زان میوه که خشک کرده دهقان
گه دانه بود زیاد و گه کم
همواره فلک نگشته یکسان
بی گل، نشد آشیانه محکم
بی پایه، بجا نماند بنیان
اندود نکردهای و ترسیم
ویرانه شود ز برف و باران
جاوید نه موسم بهار است
در لانهٔ دیگران منه گام
خاشاک ببر، بساز لانه
بی رنج، کسی نیافت آرام
بی سعی، نخورد مرغ دانه
زشت است ز خلق خواستن وام
تا هست ذخیرهای به خانه
از دست مده، بفکرت خام
امنیت ملک آشیانه
این پایهٔ خرد، استوار است
خوش صبحدمی، اگر توانی
بر دامن مرغزار بنشین
چون در ره دور، دیر مانی
بال و پر تو، کنند خونین
گر رسم و ره فرار دانی
چون فتنه رسد، تو رخت بر چین
این نکته، چو درس زندگانی
آویزهٔ گوش کن، که پروین
در دوستی تو پایدار است
🏴🚩 @nevisandesho ✍
نویسنده شو✍
🌺🍃🌺✨﷽✨🌺🍃🌺 صبح آمد و مرغ صبحگاهی زد نغمه، بیاد عهد دیرین خفاش برفت با سیاهی شد پر
چون چهره ی صبح شادمان باش 💓
تا چند ملول مینشینی 🍂🍃
نویسنده شو✍
#در_مسیر_عشق قسمت سوم مسیر طولانی بود وخسته کننده،همسفرا بعضی ها خواب وبعضی ها بیدار بودنند.ومن
#در_مسیر_عشق
قسمت چهارم
مسافتی تقریبا طولان طی شد
ازکوچه پس کوچه ها گذشتیم
هوا خیلی گرم بود همگی خسته وتشنه توی راه ازمردم
مهمان نواز نجف تشنگی مون
روبرطرف کردیم .وبه بازار منتهی به حرم رسیدیم وپس ازمشاهده گنبد طلایی امیرالمومنین وعرض ارادت
کوتاهی برگشتیم.توی مسیر،
یکی از همراهیان جامانده بود.
ومدتی رو منتظر ماندیم تا آمد.حاجی همه جمع کرد وتا وسیله نقلیه گرفت،وهمگی راهی خانه یکی ازدوستان حاجی شدیم.وآن شب را در آن خانه استراحت کردیم.
صبح هم به طرف حرم آقا حرکت کردیم.قبل از زیارت حاجی تذکرات لازم راداد،
وگفت به دلیل ازدحام جمعیت سعی کنید ازدور سلام بدین، ماهم درصف طولانی ایستادیم وبعد از بازرسی وارد صحن شدیم.من
وخواهرم هم وارد حرم شدیم
خیلی شلوغ بود.توی هجوم جمعیت خواهرم ازمن جدا شد،ومن هم تقریبا داشتم نفس کم می آوردم،به زور خودم روازگوشه کنارها بیرون آوردم بعد سلام وراز ونیاز وخواندن نماز امدم بیرون دورکعت نماز هم زیر
ناودون طلا خواندم.☺️آرامش عجیبی داشتم دلم می خواست بیشتر می ماندم ولی نمی شد
پس از زیارت آقا مسجد کوفه وسهله هم رفتیم .ودرآخر قبرستان وادی السلام که در آنجا هم باز یکی ازهمسفرا که ازقضا پیرمرد هم بود گم شد.بماند که چقدر معطل ماندیم ،تا پیدایش کردیم.غروب بود که ازکنار قبرستان گذشتیم،وپیاده روی
ما هم آغاز شد. در راه کم وبیش موکب هایی بود برای خدمت به زوار وهر چه جلوتر
می رفتیم کاروان های پیاده ودسته ها بیشتر می شد.بعد از مسافتی حاجی مارا درموکبی مستقر کرد برای استراحت آن شب کمی باران هم آمد .توی موکب کلر آبی نصب کرده بودن پس از استراحت قبل از نماز صبح دوباره راه افتادیم من هم کمی سرما خورده بودم 😢ازکوچه ها که رد می شدیم،جوانان پر شور عراقی هنوز بیدار بودند عده ای درحال تمیز کردن مسیر عده ای درحال اماده کردن صبحانه وعده ای مشغول صحبت عجیب بود برام چون سن وسالی نداشتن ازکنار خانه هایشان که رد می شدی فضاهایی روبرای استراحت زوار ایجاد کرده بودند مثلا فرش وحتی صندلی ردیف کرده بودند. حاجی عده ای روکه نمی توانستند زیاد پیاده روی کنند با ماشین جلوتر برد.
وبه ماهم گفت که تا کدام عمود بیایم. ومن چون بار اول بود وتا حالا اینقدر پیاده روی نرفتم پاهایم دیگر نای رفتن نداشتن،کماکان خستگیم رامی گرفتم،اما همین که می خواستم حرکت کنم پاهایم می گرفت. شدت گرما وتشنگی هم ازیک طرف مرا اذیت می کرد توی راه همش از خود آقا خواستم کمکم کنه تواین راه کم نیارم.باوجود فراوانی آب من هرچندقدم که می رفتم آب می خوردم باز تشنه می شدم.
به هر حال تاظهر خودمان را به عمود مورد نظر رساندیم.
فوری
🔴 دستگاه قضا #انتساب_دروغ به رهبر انقلاب را پیگیری کند
#نه_به_FATF
💢 در حالی رئیس جمهور و معاون اولش "اسحاق جهانگیری" به دروغ از موافقت رهبر معظم انقلاب با لوایح FATF و CFT سخن گفته اند که رهبر انقلاب در دیدار عمومی با نمایندگان مجلس گفته اند: «این معاهدات ابتدا در اتاقهای فکر قدرتهای بزرگ و برای تأمین منافع و مصالح آنها پخت و پز میشود و سپس با پیوستن دولتهای همسو یا دنباله رو یا مرعوب، شکلِ به ظاهر بینالمللی میگیرد/همانگونه که درباره «برخی کنوانسیونهای بینالمللیِ اخیراً مطرح شده در مجلس» گفتیم، مجلس شورای اسلامی که رشید و بالغ و عاقل است، باید مستقلاً در موضوعاتی مثل مبارزه با تروریسم یا مبارزه با پولشویی قانونگذاری کند».
🔸همچنین روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام طی بیانیه ای اظهارات رئیس جمهور و معاون اول را "خلاف واقع" دانسته و اعلام داشته:
«رهبر معظم انقلاب، معظم له هیچگونه اظهار نظر یا مکتوبی دال بر موافقت با تصویب و اجرای لوایح fatf و cft نداشته اند. لذا انتظار می رود مسئولین دولتی در نقل قول از مقام معظم رهبری جانب امانتداری را رعایت کنند».
⭕️ براستی چرا برخی مسئولین براحتی به خود اجازه می دهند به رهبر معظم انقلاب افتراء بسته تا اذهان مردم را با خود همراه نموده و به اهداف سیاسی شان برسند؟
✅ این مطالبه عمومی از "دستگاه قضایی" وجود دارد که انتساب یک #دروغ آشکار به رهبر معظم انقلاب توسط برخی مسئولین را در اسرع وقت پیگیری کرده و "بدون ملاحظه جایگاه اشخاص" برخورد قانونی صورت بگیرد.
لینک حمایت از پویش برخورد قضائی با دروغگویان
https://my.farsnews.com/c/12832
وارد بشید و رای بدید👆🏼👆🏼👆🏼
✨تحفه مادر شهید تبریزی به مهدی ترابی ✨
مادر شهید تبریزی برای مهدی ترابی که بعد از زدن گل به پیکان زیر پیراهنش شعار «تنها راه نجات کشور= اطاعت از رهبری» را به نمایش گذاشت، تحفهای فرستاده است.
به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، «تنها راه نجات کشور= اطاعت از رهبری»، عبارتی که مهدی ترابی، هافبک تیم فوتبال پرسپولیس تهران پس از به ثمر رساندن گل اول تیمش مقابل پیکان نشان داد و سوژه رسانهها شد.
فرماندهکل سپاه در واکنش به نوشته روی پیراهن مهدی ترابی گفته است: جوان فوتبالیست یک پیام جهانی و الهی را از روی سینهاش ارسال کرد.
حال مادر یکی از شهیدان دفاع مقدس، از سوی فرزند شهیدش برای مهدی ترابی تحفهای فرستاده است.
صدیقه برهون مادر شهید محمد خلیل پورنهر، طی نامهای به مدیرعامل باشگاه پرسپولیس خواسته، مهدی ترابی از محل حقوق شهید این خانواده، به سفر معنوی مشهد مقدس برود.
این مادر شهید تبریزی میگوید: او مرا به یاد فرزند شهیدم انداخت و دوست دارم هر حاجتی که دارد از امام رضا (علیه السلام) بگیرد.
مادر شهید پورنهر از ترابی خواسته پیراهنی که شعار اطاعت از رهبری را روی آن نوشته بود به وی هدیه بدهد.
مهدی ترابی البته در گذشته نیز مواضعی گرفته بود که نشاندهنده اعتقادش بوده است. او چند سال پیش نوشتهای با عنوان «من عاشق مبارزه با صهیونیست هستم» در دست گرفته بود.
متن نامه مادر شهید به شرح زیر است:
به نام خدا
فرزند عزیزم جناب آقای حاج محمدحسن انصاری فرد
مدیرعامل محترم باشگاه فرهنگی ورزشی پرسپولیس
با سلام و احترام
امروز خبر مربوط به اقدام و عمل مهم و ارزشمند بازیکن ارزنده و محبوب باشگاه پرسپولیس آقای مهدی ترابی را در خصوص شادی پس از گل و نمایش نمادین فرمایش مقام معظم رهبری ( تنها راه نجات کشور = اطاعت از رهبری ) بر روی پیراهن ورزشی شان در بازی پرسپولیس و پیکان دریافت کردم. از دریافت این خبر و اقدام زیبا و مسئولانه وی واقعا خوشحال شدم.
ابتدا این اقدام مبتکرانه و هوشمندانه و هنرمندانه را به حضرتعالی و سپس به این بازیکن محجوب تبریک عرض می کنم. سپس خواهش می کنم پیام من را به این بازیکن غرورآفرین فوتبال کشورمان برسانید. برای این اقدام و عمل زیبایشان از محل حقوق فرزند شهیدم، مبلغ یک میلیون تومان به ایشان هدیه می کنم تا به سفر زیارت امام رضا ع مشرف بشوند و نائب الزیاره من و فرزند شهیدم محمد هم باشند. البته این دعا باید شامل همه شهدای عزیز و مومنان و دوستداران حضرت آقا علی ابن موسی الرضا ع باشد.
سپس خواهش میکنم لطفا اگر ممکن است، همین پیراهن را که پوشیده بودند، به من هدیه بکنند. صمیمانه از والدین شریف و بزرگوار آقای مهدی ترابی، بخاطر این تربیت والا و بالا تشکر و قدردانی می کنم. امیدوارم روزی در تبریز فرزند عزیزم آقا مهدی را زیارت بکنم. همه ما اعتقاد داریم که نجات کشور در وحدت و همدلی و همزبانی است. نجات کشور در این است که اطاعت از رهبری عزیز، فرزند زهرای اطهر س حضرت آیت الله خامنه ای مدظله العالی بشود. از جنابعالی هم که مسئولیت خطیر باشگاه معظم پرسپولیس را بر عهده دارید خیلی تشکر و قدردانی می کنم. حضور شما در منزل من در تبریز برایم بسیار شیرین و محترم بود و هست. امیدوارم ایمان و تقوای شما فرزندم بتواند همه سختی ها و موانع را برایتان آسان سازد. من همیشه شما را برای تحقق اهداف فرهنگی و ورزشی تان و آرزوهای خیر قلبی تان و همچنین سلامتی تان دعا می کنم. لطفا سلامهای گرم من را خدمت مدیران و مسئولان محترم و پرسنل خدوم و بازیکنان و مربیان و هواداران باشگاه محترم پرسپولیس برسانید.
با تشکر و قدردانی
صدیقه برهون
مادر شهید محمد خلیل پورنهر
نویسنده شو✍
✨تحفه مادر شهید تبریزی به مهدی ترابی ✨ مادر شهید تبریزی برای مهدی ترابی که بعد از زدن گل به پیکان
چقدر زیبا احساساتشون رو در قالب نامه بیان کردن.
ما هم میتونیم برای عزیزان و کسانی که دوستشون داریم نامه بنویسیم و احساساتمون رو در قالب نامه بهشون ابراز کنیم.📝
سلام و عرض ادب
سالروز شهادت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله
و امام حسن مجتبی علیه السلام و امام مهربانی ها حضرت رضا علیه السلام را به همه ی شما تسلیت و تعزیت عرض میکنم.
▪️🔲▪️🔲▪️🔲▪️🔲▪️🔲▪️
🏴🚩 @nevisandesho ✍