eitaa logo
دلنوشته ها، عاشقانه ها
78 دنبال‌کننده
298 عکس
238 ویدیو
1 فایل
همیشه در همین نزدیکی گرچه دور می پنداری😊
مشاهده در ایتا
دانلود
2.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
أشهَدُ أَنّ عَلیاً ولی‌َّالله... ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____
23.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سفری با جان دل به سرزمین نور چشم ها را ببند دل را روانه کن به سوی جانان😭 ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____
چه لحظه های سختی... زمان به سختی می گذاشت گویی خیال صبح شدن نداشت ولی با تمام آرامی و سخت گذشتن بالاخره صبح شد سریع حاضر شدیم برای صبحانه رفتیم که از همان طرف زودتر به سمت حرم حرکت کنیم بعد از صبحانه تا همه جمع شوند نیم ساعتی طول کشید ولی گویی یک عمر بود قلبم هر لحظه بی قرار تر بود برای من که سالها در حسرت دیدار پدر بودم حضرت پدر به دخترت نگاه کن اکنون در دیارجانان در نزدیکی توست خیلی زمان برای رسیدن به لحظه وصال نمانده تو خود اراده کن که سرعتی بیشتری بگیرد زودتر در آغوش تو باش و ای کاش آن زمان که در آغوش توام همین طور آرام بگذرد که هیچ گاه لحظه جدایی فرا نرسد به صورت جمعی حرکت کردید دو کوچه که بالاتر رفتیم آن سمت خیابان اولین کوچه ، کوچه ی بود حرم روبروی تو قرار داشت آه از من این همه نزدیک بودی ،دیشب دور از شما ماندم😭 نجف آنقدر غبار دارد که چند قدمیت را به سختی می توانی ببینی از ابتدای کوچه تا حرم فاصله زیادی نیست ولی گنبد در غبار پنهان است پرده نپوشان خورشید دو عالم آرامش قلب بی تاب ، دل بی قرارم چهره بگشای ای جان و دلم فدایت، دلبری کن السلام علیک یا امیرالمومنین علی بن ابی طالب ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____
دلنوشته ها، عاشقانه ها
چند دقیقه ای کنار خیابان روبروی حرم ایستادیم، مداح مدح مولا را خوانند عرض ادبی کردیم این زمان چقدر برایم طولانی آمد دلم می خواست زودتر در آغوش پدر قرار بگیرم بعد از چند دقیقه دسته جمعی یه سمت حرم حرکت کردیم روز یکشنبه روز زیارتی آقاجان و خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها رزق بود که اولین روز زیارتی ما در نجف اشرف ، حرم آقاجان باشد تمام حواسم به سمت حرم بود در آن لحظه ها نمی دانم ولی مدام به خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیها فکر می کردم به غربت مولا در روزهای سخت از دست دادن خانم. در دلم با حضرت پدر از آن روزها ، از روزهایی که غاصبان خلافت جایگاه حضرت را غصب کردند حضرت برای حفاظت اسلام باید به خواست پیامبر صلی الله علیه وآله صبوری می کردند داشتم با آقاجان حرم می زدم روبروی ایوان طلا بودیم یک لحظه فقط حواسم شد مسئول کاروان گفت پس بعد از زیارت برگردید اینجا ،قبلش نشنیده بودم برای چه باید جمع می شدیم آنقدر بی قرار رفتن داخل بودم که حواسم نشد بپرسم. بی اختیار اشک چشم هایم جاری بود پرده سمت خانم ها را کنار زدن وارد شدم چند قدمی که رفتم این من بودم روبروی حرم حضرت پدر قلب و جانم زودتر از جسم به سجد اتفاده خدایا شکرت ، چگونه سپاس گویم برای این نعمت بی کرانت حالا من هستم بعد از سالها حسرتی که همیشه به کودکان کوفه داشتم آنها روی زانوان حضرت پدر می شستند و دست نوازشش را لمس می کردم من گدای یک لحظه ی آنها بودم که با حضرت پدر باشم و حالا من هستم و آغوش گرم پدر که امن ترین جای دنیا است تو حاضر نیستی آن را با هیچ چیز دیگری عوض کنی اینجا تویی و پدر دیگر هیچ واسطه ای نیست با اندازه یک عمر حرف نگفته هست که با پدر بگویم ولی حالا که کنارش هستم تمام حرفها گم شده، فقط دیدنش آرامش قلب ، جان من است همه خواسته ها و همه گفته ها فقط همین است که کنارت باشم با تو باشم دیگر هیچ ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____