eitaa logo
دلنوشته ها، عاشقانه ها
78 دنبال‌کننده
305 عکس
239 ویدیو
1 فایل
همیشه در همین نزدیکی گرچه دور می پنداری😊
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀امشب کوفه نه، هستی یتیم است و ذرات سر بر شانۀهم می گریند. برگ برگ نخلستان مویه می کند.😥 چاه مرثیه می خواند. محراب ماتم گرفته است.😔 شیون پرده نشینان حرم کبریا، همه سو را پر کرده است.😭 همه جا غم، تنها رهگذر کوچه ها و دل هاست. 🖤 ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____
سلام مولای من آقاجان یادش بخیر پارسال روزهای آخر ماه رمضان نجف در حرم قشنگ شما بودم اما... امسال در غل و زنجیر تن اسیرم😭 باز بطلب از زندان رهایم کن جان دلم🍃 ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____
کاش پروانه شوم به دورت بگردم تا بسوزم ای نور عالم ای جان و هستی ام ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____
دلنوشته ها، عاشقانه ها
چند دقیقه ای کنار خیابان روبروی حرم ایستادیم، مداح مدح مولا را خوانند عرض ادبی کردیم این زمان چقدر برایم طولانی آمد دلم می خواست زودتر در آغوش پدر قرار بگیرم بعد از چند دقیقه دسته جمعی یه سمت حرم حرکت کردیم روز یکشنبه روز زیارتی آقاجان و خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها رزق بود که اولین روز زیارتی ما در نجف اشرف ، حرم آقاجان باشد تمام حواسم به سمت حرم بود در آن لحظه ها نمی دانم ولی مدام به خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیها فکر می کردم به غربت مولا در روزهای سخت از دست دادن خانم. در دلم با حضرت پدر از آن روزها ، از روزهایی که غاصبان خلافت جایگاه حضرت را غصب کردند حضرت برای حفاظت اسلام باید به خواست پیامبر صلی الله علیه وآله صبوری می کردند داشتم با آقاجان حرم می زدم روبروی ایوان طلا بودیم یک لحظه فقط حواسم شد مسئول کاروان گفت پس بعد از زیارت برگردید اینجا ،قبلش نشنیده بودم برای چه باید جمع می شدیم آنقدر بی قرار رفتن داخل بودم که حواسم نشد بپرسم. بی اختیار اشک چشم هایم جاری بود پرده سمت خانم ها را کنار زدن وارد شدم چند قدمی که رفتم این من بودم روبروی حرم حضرت پدر قلب و جانم زودتر از جسم به سجد اتفاده خدایا شکرت ، چگونه سپاس گویم برای این نعمت بی کرانت حالا من هستم بعد از سالها حسرتی که همیشه به کودکان کوفه داشتم آنها روی زانوان حضرت پدر می شستند و دست نوازشش را لمس می کردم من گدای یک لحظه ی آنها بودم که با حضرت پدر باشم و حالا من هستم و آغوش گرم پدر که امن ترین جای دنیا است تو حاضر نیستی آن را با هیچ چیز دیگری عوض کنی اینجا تویی و پدر دیگر هیچ واسطه ای نیست با اندازه یک عمر حرف نگفته هست که با پدر بگویم ولی حالا که کنارش هستم تمام حرفها گم شده، فقط دیدنش آرامش قلب ، جان من است همه خواسته ها و همه گفته ها فقط همین است که کنارت باشم با تو باشم دیگر هیچ ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____