👌 نکته ی امروز 👌😍
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است . به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟ جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟
آن مرد عارف گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیا ست👌
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ اَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنی عِنْدَ رَبِّکَ فَاَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ»
و به آن یکی از آن دو نفر، که میدانست رهایی مییابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [پادشاه] یادآوری کن!» ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد؛ و بدنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند.
سوره مبارکه يوسف آیه 42
🔰ضمیرها در این آیه به حضرت یوسف (علیهالسّلام)، برنمی گردد بلکه هر دو ضمیر "ه" در «فانساه الشیطان ذکر ربه» به «الذی» بر میگردد و معنایش این است که شیطان فرد زندانی همراه حضرت یوسف (علیه السلام) را که از زندان آزاد شد، به فراموشی واداشت و او فراموش کرد که نزد مولایش که پادشاه بود درباره بیگناهی یوسف عليهالسلام سخن بگوید.
❓سؤال
چرا ضمیر نمیتواند به حضرت یوسف عليهالسلام برگردد؟
✅جواب
1⃣ برگشت ضمائر به خود حضرت یوسف (علیه السلام) مخالف آیات روشن قرآن است که تصریح میکند ایشان از "مخلَصین" است: «انه من عبادنا المخلصین» "همانا او از بندگان مخلص ما بود!" (سوره مبارکه يوسف آیه 24) و در جای دیگر تصریح نموده که شیطان بر انسانهای "مخلَص" راه ندارد: «فبعزّتك لأغوينهم اجمعين الاّ عبادك منهم الُمخْلَصين» "شيطان گفت: بعزّتت سوگند كه همه آنها را گمراه مي كنم مگر بندگان مُخلَصت را."(سوره مبارکه يوسف آیه 24) پس شیطان به یوسف عليهالسلام که مُخلَص است راه ندارد تا او را دچار فراموشی کند.
2⃣قرینه دیگری که مشخص میکند که کسی که فراموش کرد زندانی بود آیه «وَ قالَ الَّذِی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ اُمَّةٍ» "و یکی از آن دو که نجات یافته بود و بعد از مدّتی به خاطرش آمد..."(سوره مبارکه يوسف آیه 45)
این هم قرینه است بر این که فراموشکار همان ساقی بوده نه حضرت یوسف (علیه السلام) چون ساقی بعد از مدتی به یادش آمد پس او فراموش کرده بود.
#حضرت_یوسف
#توسل
#سوره_یوسف
❓سوال
اگر حضرت یوسف عليهالسلام فراموش نکرد چرا قرآن فرمود: «فلبث فی السجن بضع سنین» "بدنبال آن یوسف عليهالسلام چند سال در زندان باقی ماند." (سوره مبارکه یوسف ؛ آیه 42)
✅جواب
این جمله در واقع نتیجه طبیعی فراموشی آن یار زندانی است یعنی چون او یادش رفته بود که نزد پادشاه درباره یوسف عليهالسلام سخن بگوید و شفاعت کند تا بیگناهی حضرت اثبات شود و از زندان آزاد شود نتیجه طبیعی اش ماندن در زندان است و چه بسا هم یوسف عليهالسلام این درخواست را هم نمیکرد همین مدت یا شاید حتی بیشتر در زندان میماند چون سبب ظاهری آزادی او در آینده یادآوری همان زندانی آزاد شده بود پس اینکه حضرت یوسف عليهالسلام چند سال در زندان باقی ماند نتیجه توسل به غیرخدا نبود که به عنوان عذاب برای او باشد و به عصمتش خدشه وارد کند بلکه نتیجه طبیعی فراموشی زندانی بود.
‼️نکته: همهی موجودات در عالم دنیا از غیر استفاده میکنند و این هم مشکلی ندارد و شرک نیست عمده این است که دید استقلالی به آن نداشته باشیم بلکه همهی اشیاء را مظاهر و اسمای الهی بدانیم که عالم را پر کردند و خداوند متعال با این اسماء عالم را اداره میکند. « وَبِأَسْمائِكَ الَّتي مَلاََتْ اَرْكانَ كُلِّ شَيْء» "و به نام هايت كه ارکان همه چيز را پر کرده است." ( دعای کمیل)
خشم مکرون به علت شباهت کاریکاتورش به هیلتر/ پاسخ جالب نقاش کاریکاتور به مکرون
🔺رئیس جمهور فرانسه از مالک نقاشی بیلبوردی در جنوب فرانسه که در آن مکرون را به شکل هیتلر نقاشی کرده است، شکایت میکند.
💬 صاحب نقاشی در توییتی نوشت:
هنگام انتشار کاریکاتورهایی درباره حضرت محمد، مکرون در مورد آنها میگفت آزادی بیان، حالا اوضاع فرق میکند، آزادی بیان ممنوع است!
28.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درباره #طرح_صیانت از حقوق کاربران فضای مجازی
وحشتناک ترین لحظه ی دوران مدرسه...
این بود که صبح دیر برسی مدرسه و ببینی هیچ کسی تو حیاط نیست! 😢😁
💐 آیت الله جوادی آملی (حفظه الله :
🔸وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) فرمود: «إنّ الصَّمْتَ بابٌ مِن أبواب الحکمة»
«صَمْت» يعني سکوت. خيلي از ماها بايد درس سکوت بخوانيم که چه وقت ساکت باشيم، چقدر حرف بزنيم و چطور حرف بزنيم. مگر آدم هميشه حرف ميزند؟! هر جا حرف ميزند؟! هر طور که دلش خواست سخن ميگويد؟! در حالي که حرف را به اندازه ضرورت ميزنند قهراً فکرکرده حرف ميزنند نه بيجا.
🔸يکي از آداب حکيم شدن همين خاموش بودن، بجا سخن گفتن، کم سخن گفتن و مانند آن است.
🔸به ما گفتهاند کم حرف بزن و وقتي هم که ميخواهي حرف بزني هم خوب حرف بزن و هم حرفِ خوب بزن براي اينکه تو داري املا ميکني و فرشتهها دارند مينويسند،
إِنَّ عَلَيْکُمْ لَحَافِظِينَ؛ کِرَاماً کَاتِبِينَ؛ لذا مواظب باشيد که خوب املا کنيد.
(درس اخلاق تابستان 94 روستای احمدآباد)
#سکوت
#درس_اخلاق
#عید_غدیر
تا ملائک همگی دور علی چرخیدند
حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند
حاجیان که همگی منتظر حق بودند
در بر احمد مختار علی را دیدند
با نفس های علی باز خدا ساخت بهشت
چون که از برکت حیدر، همه را بخشیدند
مثل نُقلی روی دستان پر از لطف نسیم
اختران را طرف عرش خدا پاشیدند
تا که دستان علی را به هوا بُرد نبی
دست او را همه ی آینه ها بوسیدند
آسمان ها همگی خَم شده و مثل زمین
روی خود را به کف پای علی ساییدند
زائرانی که ز اخلاص به او رو کردند
کوثر از دست خود فاطمه می نوشیدند
یا علی بود که از عرش خدا می بارید
نور مولا به سر ثانیه ها می بارید
عاشقان تو علی، دل که به دریا بزنند
این محال است که در شیعِگی ات جا بزنند
بارها خواستهٔ قلب بهشت این بوده
مثل ایوان تو در جنّت الاعلی بزنند
عده ای که رخ ایوان شما را دیدند
قید دیدار جنان حین تماشا بزنند
قصد کردند ملائک همه در عید غدیر
پرچم عشق تو را بر سر دل ها بزنند
امر و دستور خدا بوده که باید عالَم
بوسه بر خاک در حضرت مولا بزنند
کاش می شد بشوم فرش حریم تو علی
تا که زوّار تو بر فرق سرم پا بزنند
مردمانی که به دنبال خدا می گردند
باید آقا که درِ بیت شما را بزنند
از غدیر تو به معراج رسیدیم علی
کوثر از دست تو یک جرعه چشیدیم علی
تو رسیدی که سرآغاز امامت بشود
چشم تو معنی ایثار و رشادت بشود
هر کسی دیده تو را لحظۀ شمشیر زدن
تا ابد شیفتۀ درس شهامت بشود
در مقام تو همین بس که در این راه دراز
حضرت فاطمه حامی ولایت بشود
عکس زهرا که به چشمان تو افتاد خدا
بین چشمان تو با فاطمه رؤیت بشود
مطمئنم که از این جمله خدا هم راضی ست
باید از نام تو هر ثانیه صحبت بشود
نوکری تو مدالی ست که زهرا داده
آن قدر نذر نمودم که عنایت بشود
همۀ حرف من این است شب عید غدیر
دیدن صحن نجف کاش که قسمت بشود
به خدا می رسد آن کس که تو را پیدا کرد
زین جهت بود خداوند تو را مولا کرد
من مریض توأم ای شاه شفا می خواهم
بی سر و پایم و آقا سر و پا می خواهم
منِ بیچاره چه دارم به تو تقدیم کنم
تازه امشب سفر کرب و بلا می خواهم
تا محرّم بشود چند شبی مانده هنوز
روزی نوکری از دست شما می خواهم
دامنت را دَمی از دست من آقا نکشی
بهر شالم نخی از کُنج عبا می خواهم
التماست بکنم می کنی آقا نظری
چادر سوختۀ فاطمه را می خواهم
یک دعا کن که دل نوکر تو قرص شود
کارم از کار گذشته ست دعا می خواهم
روزیم را شب عید است کمی اشک بده
راضی ام؛ اشک مرا هم ز همان مشک بده
✍مهدی نظری