eitaa logo
نیَّت
1.7هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
63 فایل
﴾﷽﴿ توان انسان به عیار نیت، همت، توکل و اعتماد او به خداست. تمرین کنیم نیت های پاک را و تجربه کنیم بهترین لذت عالم را #دغدغه‌های‌پاک #نیتهای‌خالص #شنبه‌های_ام‌البنینی #تربیت_مربی تبلیغ و تبادل نداریم @jamondeh135 https://eitaa.com/niyat135
مشاهده در ایتا
دانلود
•🌿• | 🔸با وجود اعتقاد داشتن به رئیسی که عینُ الله الناظرة است، آیا می توانیم از نظر الهی فرار کنیم و یا خود را پنهان کنیم؛ و هر کاری را که خواستیم، انجام دهیم؟! چه پاسخی خواهیم داد؟! ▪️حضرت آیة الله العظمی بهجت (ره) @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
14.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اصلاً می‌شنوی این صدامو… 💔 | @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان پانزدهم: گردان آماده قسمت سوم 🌹راوی: مجید اخوان یک آن طاقتم طاق شد. شروع کردم دویدن، به طرف چهارراه .چند قدمی نرفته بودم که از پشت سرگرفتم. خودم را زمین و آسمان می زدم که از دستش خلاص شوم. «بابا ولم کن! بالاخره جنازه ی حاجی رو که باید بیارم، اون حاجی برونسی بود، می فهمی؟ حاجی برونسی!» «آقا جون هیچ راهی نداره، اگر بری جلو خودتم شهید می شی، شهید شدنت هم فایده ای ندارد.» چند بار دستم را کندم، آخرش حریف نشدم. دو، سه نفر دیگر هم آمدند کمکش. بردنم عقب. انگار تا ابد نمی خواستم آرام بشوم. تو این گیر و دار، یکهو علی قانعی ـ معاونت اطلاعات و عملیات لشکر ـ از گرد راه رسید. شاید آخرین نفری بود که از چهارراه برگشت. دویدم طرفش. «علی چه خبر؟!» سنگین و بغض دار گفت:«حاجی رفت.» صدام را بلند کردم. «تو خودت دیدی که حاجی رفت؟!» «آره، من خودم دیدم.» باید مطمئن می شدم. گفتم: «چطوری دیدی حاجی رو؟ با کدوم لباس بود؟» خسته و ناراحت گفت: «بابا جون خودم دیدم، لباس فرم تنش بود. من داشتم از خاکریز می اومدم، عراقیا هم دنبالم بودن، یک لحظه که از خاکریز اومدم پایین، دیدم یک شهیدی افتاده و لباس فرم تنشه. خیلی شبیه حاجی برونسی بود، وقتی برگردوندمش، دیدم خودشه، خود حاجی؛ وحیدی هم چند قدم اون طرفتر افتاده بود.» کسی پرسید:«مطمئنی حاجی شهید شده؟!» «آره مطمئنم، طرف چپ بدنش، سرتاسر ترکش خمپاره خورده بود، معلوم بود در دم شهید شده، یعنی اصلاً هیچ دردی نکشیده.» شاید بشود گفت مهم ترین سمت را تو لشکر، قانعی داشت. حرفش مدرک بود. کمی بعد گرد غم و اندوه به چهره ی تمام لشکر نسشته بود. شهادت شهید برونسی هم مثل دوران زندگی اش، خیلی کار کرد. بچه ها، جای این که ضربه بخورند، روحیه شان قوی تر شده بود. می گفتند: «با چنگ و دندون هم که شده، باید این جاده رو حفظ کنیم.» تمام رفت و آمد ما از همان جاده رو حفظ کنیم.» تمام رفت و آمد ما از همان جاده ده، پانزده متری بود که اگر از دست می دادیمش، شکست مان حتمی بود.دشمن همه ی هست و نیستش را کار گرفته بود که ما را بریزد توی آب. آتشش هر لحظه شدیدتر می شد؛ با هلیکوپتر می زد، خمپاره اندازها و توپخانه اش، یک آن آرام نمی گرفت. از جناحین، مرتب پاتک می کرد. بچه ها ولی عزم را جزم کرده بودند جاده را از دست ندهند. می گفتند: «این جاده، جاده ای هست که خون شهید برونسی به خاطرش ریخته شده.» حکمت آوردن گردان آماده را حالا می فهمیدیم. تا شب تمام پاتکهای دشمن را دفع کردیم. شب از نفس افتاد. بچه های ما، انگار تازه به نفس آمده بودند. می خواستند بروند جنازه شهید برونسی و بقیه ی شهدا را بیاورند. فرمانده ها ولی راضی نمی شدند. کار به جای باریک کشید. قرار شد با فرمانده ی لشکر تماس بگیریم.گرفتیم. گفت: «اصلاً صلاح نیست، دشمن الان منتظر شماست چون می دونه چند تا شهید سر چهار راه دارین، اگر برین، فقط به تعداد شهدای ما اضافه می شه.» به هر قیمتی بود، دندان روی جگر گذاشتیم. فردای آن شب، چند تا اسیر گرفتیم.ازشان بازجویی کردیم؛ حرف فرمانده لشکر درست بود.نه تنها با تیربارهاشان منتظرمان بودند، دور تا دور جنازه ها را هم مین ریخته بودند. یعنی برای کاشتن مین وقت پیدا نکرده بودند، همین طور مین ریخته بودند روی زمین! خدا رحمتش کند. بارها می گفت: «دوست دارم مثل مادرم، حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) مفقود الاثر باشم.» # ادامه دارد
1.05M
داستان پانزدهم : گردان آماده قسمت ۳ 🎙کمیل @niyat135
هدایت شده از  نیَّت
نیَّت
قرار عاشقی منتظران غروب جمعه ها ساعت ۱۷:۰۰ #شهریار_میدان_شهدای_گمنام #نیت_استغاثه #اللهم_عجل_لولیک_ا
قرار عاشقی جمعه ها رو جدی بگیرید خوشبحال اونی که هم خودش میاد هم دست یکی میگیره با خودش میاره و دلش رو به امام زمان گره میزنه
نیَّت
#اتاق_اشک🏴 #غروب_جمعه 🕕ساعت ۱۸ الی ۱۹ 📍رضی آباد بالا بلوار شهید رجایی خیابان باهنر لاله ۴ پلاک ۱۰
دلمون برای اتاق اشک تنگ شده ولی تصمیم گرفتیم برنامه اتاق اشک غروب جمعه ها که دو سال تو خونه برگزار می‌کردیم خیابونی بگیریم بعضی بهم میگن حاجی اتاق اشک دیگه نمیگیری، به خدا که این اتاق اشک تبدیل شده به محفل اشک و این تاثیرش قطعا از اتاق اشک بیشتره باذن الله
نیَّت
دلمون برای اتاق اشک تنگ شده ولی تصمیم گرفتیم برنامه اتاق اشک غروب جمعه ها که دو سال تو خونه برگزار
16.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظاتی از مشهد حرم رضوی تمام روزهای هفته به جز‌ جمعه ها جنب باب الهادی مسجد صدیقی ها همزمان با نماز ظهر و عصر خواهران و برادران