#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان بیست و ششم : غَرَض و مرض
🌹راوی : همسر شهید
تا بعد از شهادتش هیچ وقت نفهمیدم توی جبهه مسئولیت مهمی دارد
خیلی از فامیل و در و همسایه هم نفهمیدند
گاهی که صحبت منطقه رفتن او پیش میآمد ؛ بعضی از آشناها میگفتند: این شوهر تو از جبهه چه میخواهد که اینقدر میرود .
یک بار توی همسایهها صحبت همین حرفها بود که یکی از زنها گفت :
من که میگم آقای برونسی از زن و بچهاش سیر شده که میره جبهه و پیش اونها نمی مونه .
هیچ کسی تحویلش نگرفت تا دست و مای بیشتری بزند .
ادامه داد : آخه آدم اگه از زن و زندگیش محبت ببینه ، بالاخره ملاحظه ی اونا رو هم حتماً میکنه دیگه .
حرفش به دلم سنگینی کرد
نمیدانم غَرَض داشت یا مرض یا هر دو را با هم .
هر چه که بود چیزی نگفتم .
سرم را انداختم پایین و با ناراحتی آمدم خانه .
همون موقع عبدالحسین هم مرخصی بود .
حرف آن زن را بهش گفتم .
فهمید خیلی ناراحت شدم . شاید برای طبیعی جلوه دادن موضوع خندید و گفت : میدونی من باید چه کار کنم؟!
گفتم : نه
گفت : باید یه صندلی توی کوچه بگذارم و همسایهها را جمع کنم
بعد به همه شون بگم که بابا !!
من زن و بچهام رو دوست دارم
خیلی هم دوست دارم ، اما جبهه واجبتره
خنده از لبش رفت .
توی چشمام نگاه کرد و پی حرفش رو گرفت و گفت :
اون خانمی که این حرف رو به تو زده لابد نمیدونه زن و بچه ی من اینجا در امن و امان هستند
ولی توی مرزها خیلیا هستن که خونه و همه چیزشون از بین رفته و اصلاً امنیت ندارن
#ادامه دارد...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
سلام و عرض ادب
دیروز اذان مغرب در لاذقیه فرود آمدیم ،
و از لاذقیه به سمت دمشق حرکت کردیم تقریبا 4ساعت و نیم در مسیر بودیم باذن الله امروز
میریم خرید همه اعضا هم حالشون خوب هست
التماس دعا
روزانه از فردا 1500پرس غذا باید درست کنیم
به توکل نام اعظمت یا الله❤️
#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان بیست و هفتم : لطف امام هشتم علیه السلام
🌹راوی : مجید اخوان
تو عملیات خیبر ، ترکش خوردم .
پام بدجوری مجروح شد.
فرستادنم عقب و از آن جا هم منتقل شدم مشهد مقدس .
چند روز بعد ، از بیمارستان رفتم خانه .
همان روز فهمیدم حاجی برونسی ، چهار روز آمده مرخصی .
یقین داشتم سراغ من هم می آید.
توی مرخصی ها کارش همین بود .
به تمام بچه های مجروح ؛ و از خانواده های شهدا سر میزد .
اینها را می دانستم .
ولی نمی دانستم هنوز از گردِ راه نرسیده بیاید سراغم .
آن وقتها خانه ی ما خیابان ضد بود .
وقتی وارد اتاق شد ، قیافه ش بشاش بود و خندان .
سلام و احوالپرسی کردیم
با خنده گفتم : حاج آقا ، شما چهار روز مرخصی داری ، باز دوره افتادی خونه ی بچه هایی که تو عملیات زخمی شدن ؟
گفت : من اصلا بخاطر همین اومدم ؛ کار دیگه ای ندارم اینجا .
فکر کردم شاید شوخی می کند .
مردد گفتم : پس خانواده چی ؟
گفت : خانواده رو من سپردم به امام هشتم علیه السلام
عیالمان هم که ماشاءالله مثل شیر ایستاده .
گفتم : اگر جسارت نباشه ؛ شما هم تو این زمینه تکلیفی دارین .
توی جاش کمی جابجا شد .
صورتش رو آورد نزدیکتر . راست تو چشمهام نگاه کرد و گفت :
میدونی اخوان ، یک چیزی برام خیلی عجیبه
گفتم : چی ؟
گفت : من وقتی که میام مرخصی ؛ تا ما میگذارم تو خونه ؛ مشکلات شروع میشه ؛ یکی از بچه ها مریض میشه ؛ یکی شون چونه ش میشکنه ؛ اون یکب دستش از بند در میره
همینطور دردسر پشت دردسر .
ولی از خونه که میام بیرون ؛ دیگه خبری نیست ؛ همه چی آروم میشه .
لبخند زد . ادامه داد : دیگه طوری شده که همسرم میگه : نمیشه شما هن مرخصی نیای ؟!
زدیم زیر خنده .
آخر حرفش تکه ی اصلی را گفت :
اصلا آقا به من ثابت شده که حافظ خانواده م کس دیگری هست ؛ چون وقتی میرم توی خونه ؛ مشکلات شروع میشه
وقتی میام جبهه ؛ هیچ مشکلی ندارن ...
حالا سالها از آن روز میگذرد .
بعد از شهادتش ؛ معنی حرفش را بهتر فهمیدم .
همسرش توی یک خانه ی محقر و با حقوقی ناچیز ؛ هشت تا بچه ی قد و نیم قد را بزرگ کرد .
خودش داستان مفصلی دارد.
دوتا را فرستاد دانشگاه ، دوتا از پسرها را هم داماد کرد .
بقیه شان هم با درس ها و نمره های خوب ؛ دارند ادامه تحصیل میدهند .
خدا رحمتش کند ، از لطف امام هشتم علیه السلام به خانواده اش ؛
خاطر جمع بود .
#ادامه دارد ...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
با سلام و احترام نزدیک به ۳۰ هزار آواره لبنانی به زینبیه حرم عمه سادات پناه آوردند، اینها شیعیان ضاحیه و جنوب لبنان هستند که خونه هاشون یا نابود شده یا بهشون اعلام شده خالی کنند و از لحاظ مالی قدرت این نداشتند در مناطق مسیحی نشین و غیره خونه اجاره کنند دولت سوریه مرز سوریه رو باز کرده و در استان های دمشق ،حلب و حمص آوارگان لبنانی اسکان داده شدند و اکثر شیعیان به زینبیه پناه آورده اند
و در خانه ها و هتل ها مردم خوب زینبیه بهشون جا دادند،
بعضی خونه ها آذوقه بهشون رسیده میشه و چندین موکب غذا درست میکنند
و سهم موکب سیده رقیه شهریار هم توسط سپاه قدس ۱۵۰۰ پرس اعلام شده و طبق دستور غذایی نوکری میکنیم إن شاء الله
امیدواریم خدا راضی باشه
باذن الله تعالی
#زینبیه
#آوارگان_شیعه_لبنانی
#موکب_سیده_رقیه
#شیعیان_حیدر_کرار
#همدلی_مردم_شهرستان_شهریار
@niyat135
💠 حدیث روز 💠
💎 ۴ نکته کلیدی از پیامبر خدا (صلوات الله علیهم اجمعین)
🔻رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم:
مَنِ اشْتاقَ اِلَى الجَنَّةِ سارَعَ اِلَى الْخَيراتِ،
وَ مَنْ خافَ النّارَ تَرَكَ الشَّهَـواتِ،
وَ مَنْ تَرَقَّبَ الْمَوتَ اَعْرَضَ عَنِ اللَّذّاتِ،
وَ مَنْ زَهِدَ فىِ الدُّنيا هانَتْ عَلَيهِ المُصيباتُ.
_ هركس مشتاق بهشت باشد، براى انجام كارهاى نيك میشتابد،
_ هركس از آتش دوزخ بيمناك باشد، شهوتها را رها میكند،
_ هركس چشم به راه مـرگ باشـد، از لذّتهـا اعراض (رویگردانی) مى كند و
_ هركس در دنيا پارسايى پيشه كند، مصيبتها براى او آسان میگردد.
📚 مكارم الاخلاق، ص ۴۴۷
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت