#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان هفتاد : خاطره تپه ی ۱۲۴
قسمت دوم
🌹راوی : سید کاظم حسینی
دور تا دور مقر فرماندهی لشکر را سیم خاردار حلقوی کشیده بودند ، و کیسه گونیهای پر از خاک و شن و موانع دیگر هم ، سر راه دشمن ، آنجا را مستقل از خطوط درست کرده بود .
جوری که اگر خطش شکست ، حداقل فرماندهی بتواند مقاومت کند .
قدم به قدم مرکز را ، دژبان گذاشته بودند
یک بار که بلند شدم سر و گوشی آب بدهم ، هفت ، هشت تا جیپ فرماندهی را خودم شمردم .
چند دقیقه دیگر گذشت و باز خبری نشد .
ناراحتیم هر لحظه بیشتر میشد .
کافی بود کوچکترین صدایی از یکی در بیاید ، آن وقت هم از روبرو میزدنمان هم از پشت سر .
زیاد غصه این را نمیخوردم .
گردان ما فدایی بود و بچهها اصلاً آمده بودند که برنگردند .
حرص و جوشم ، لو رفتن عملیات بود .
اگر ما لو میرفتیم ، ممکن بود کلک عملیات کنده شود .
چند دقیقه دیگر هم گذشت .
وقتی دیدم خبری نشد ، ذکر و توسل را شروع کردم .
متوسل شدم به معصومین علیهم السلام .
از همان اول ، صورتم خیس اشک شد .
ازشان میخواستم کمک کنند ، که بچهها همینطور ساکت بمانند .
سرفهای اگر میخواهند بکنند ، توی دلشان خفه بشود .
خدایی نکرده اسلحهای چیزی به هم نخورد .
تیری شلیک نشود.
بیشتر از همه هم ، میخواستم هرچه زودتر دستور عملیات را بدهند .
دعای توسل را داشتم میخواندم .
همین طوری از حضرت رسول الله صلوات الله علیه شروع کردم تا خود حضرت صاحب امر عجل الله .
دیدم گشایشی نشد .
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را خطاب کردم و گفتم : ما همه شما بزرگوارها را یاد کردیم ، خبری نشد .
دیگه کسی نموند ، حالا چه کار کنیم ؟!
انگار بی بی عنایت کرد و راه دیگری را نشانم داد .
یک دفعه ، یاد حضرت رقیه سلام الله علیها افتادم .
توسل کردم و گفتم : اومدم درِ خونه ی شما ، که با آن دستهای کوچکتون ، بالاخره دست به کار بشین و کمکمون کنید .
مشغول حرف زدن با حضرت رقیه سلام الله علیها شدم .
اشکهایم دوباره شروع کرد به ریختن .
زیاد نگذشت .
یک دفعه سنگینی دستی را روی شانهام احساس کردم .
بیسیم چی بود .
گوشی را دراز کرد طرفم .
نفهمیدم چطور گوشی را از دستش قاپیدم .
فرمانده بود .
خیلی آهسته حرف میزد گفت :
ادامه دارد ...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
بسم الله النور
#سفره_خانم_ام_البنین
#هفته_151#باذن_الله
📍 غرب تهران شهرستان شهریار روبروی امامزاده اسماعیل علیه السلام
میهمان سیده ام البنین سلام الله علیها
در جوار مزار شهدای گمنام #نذورات👇👇
یا ام البنین سلام الله علیها
5892101619232685💳 فرزاد سلامت بخش ساعت 7صبح ان شاء الله #نیت
نیَّت
بسم الله النور #سفره_خانم_ام_البنین #هفته_151#باذن_الله 📍 غرب تهران شهرستان شهریار روبروی امامزاده
.
از فردا شنبه به مدت 4 روز بمناسبت وفات سیده
ام البنین سلام الله علیها
طبق سنوات گذشته
حرم امام رضا علیه السلام نوکری خواهیم کرد
و صبحانه میدیم باذن الله
#صحن_کوثر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا به ما بندگان فقیر رحم کن
خدایا ما ضعیفیم ای قوی کریم
به ما رحم کن...
#یاطبیب_من_لاطبیب_له
#پای_درس_بزرگان
#آقا_بهجت_ره
@niyat135
نیَّت
هرجا که به پرچمش نگاهت افتاد..😭 دستور دادن همه پرچمها ،کتیبهها ،مُهر و زیارتنامههای حرم رو جمع ک
یِل یاتار
طوفان یاتار
یاتماز رُقَیَّه پَرچَمی
برای خلق لبخند روی لبهای خانواده های نیازمند و ساختن خاطره ای زیبا از شب یلدا برای کودکان ، نیازمند کمک های نقدی و غیر نقدی شما عزیزان هستیم.
همراهمان باشید تا در کنارشان باشیم ...
🍎🍉🎁🍃
گروه جهادی شهید مرتضی ابراهیمی (مرکز)
شماره حساب :
۵۸۹۲_۱۰۷۰_۴۵۸۶_۴۷۱۰🍎🍉🎁🍃🍁🍉🍂 @ihab_jahadi