لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانات ناب و تاملبرانگیز امامخامنهای در ۹دی۱۳۸۸ با اصحاب رسانه
🔹میتوان یک امیرالمؤمنینی را با آن مقام قدس و عظمت معنوی، در نزد عدهای بعنوان یک بینماز معرفی کرد؛ درحالیکه آن وقت نه اینترنت بوده، نه ماهواره و نه شیوههای ارتباطاتی مدرن امروزی!
#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان هشتاد و هفت : عشق به فرزند
قسمت اول
🌹راوی : حجت الاسلام محمدرضا رضائی
هر دو ساکن مشهد شده بودیم و هر دو هم درگیر مسائل انقلاب بودیم .
رو همین حساب ، خانه ی آنها زیاد رفت و آمد، داشتم .
یکی از فامیلهای آقای برونسی ، یک جوان دبیرستانی بود ، به اسم عباس اکبری .
یک روز آمد پیشم .
از حال و هواش معلوم بود ، موضوع مهمی را میخواهد بگوید.
سلام کرد و نکرده ، با تعجب گفت : من نمیدونستم اوستا عبدالحسین تا این حد شما رو دوست داشته باشه!
حرفش برام غیر منتظره بود .
کنجکاو شدم بدانم جریان چیست .
پرسیدم : چطور ؟
گفت : همین که شما خونه ی اونها زیاد رفت و آمد داری ، خیلی از قوم و خویش ها راضی نیستند .
تا اون موقع همچین چیزی رو نمیدانستم .
با چشمهای گرد شده ام پرسیدم :
چرا ؟
گفت : رو حساب همین مسائل سیاسی و مثلاً زندان رفتن اوستا عبدالحسین و از اینجور حرفها .
گفتم : حتما اینها رو از چشم من میبینن ؟
گفت : خب بله دیگه .
لبخندی زدم و گفتم : بندههای خدا نمیدونن که من اگه در خدمت به انقلاب توفیقی هم دارم ، مدیون آقای برونسی هستم .
مکث کردم و پی صحبت ، با خونسردی پرسیدم : حالا کدوم قوم و خویش ها راضی هستند ؟
اسم بعضی ها رو برد ؛ نزدیکترین افراد بودن به آقای برونسی .
ادامه داد : دیروز که اونجا بودم ، همشون اومده بودن اتمام حجت کنن .
پرسیدم چه اتمام حجتی ؟
گفت : پا توی یک کفش کرده بودن و میگفتن : از این به بعد اگه رضایی بخواد بیاد خونه ی تو ، دیگه ما اینجا نمیایم
دستی به محاسنم کشیدم .
سرم رو بالا پایین تکان دادم و ناباورانه گفتم :
ادامه دارد ...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
نیَّت
چیزی که کمیَّتها راتبدیل به کیفیتها میکند، صفتِ صابربودن است...! (شھیدعبدالحمیددیالمه)
.
گفتی نتیجه صبر پیروزی است
تنها دلخوشی من تویی
ای وعده دهنده ای که خلف وعده نمیکنی...
کاش میشد بغلم کنی بیشتر ای اله من
#به_وقت_داستان
📚خاکهای نرم کوشک
✍نویسنده: سعید عاکف
💚داستان هشتاد و هشت : عشق به فرزند
قسمت دوم
🌹راوی :حجت الاسلام محمدرضا رضایی
عجب !
بعدش پرسیدم : خب آقای برونسی چی گفت ؟
گفت : اولش خیلی حرف زد و اونا رو نصیحت کرد ، ولی وقتی دید که از خر شیطون پایین نمیان ، همچین جدی و خاطر جمع ، به همه شون گفت :
من از یک یک شما میگذرم و از رضایی نه .
اصلاً همه ماتشون برد .
اوستا عبدالحسین هم شاید برای اینکه شوکّه نشن ، گفت : آقای رضایی داره به انقلاب خدمت میکنه و دوستی ما به خاطر خداست .
از علاقه ی او به خودم خبر داشتم ، ولی دیگر نمیدانستم تا این حد زیاد باشد .
چند روزی از آن ماجرا گذشت .
حسن آن وقتها هنوز دبستان نمیرفت .
یک روز داشت با بچهای که هم سن و سال خودش بود ، بازی میکرد .
نمیدانم چه کار کرد که صدای جیغ و داد بچه بلند شد .
رفتم جلو ، دست حسن را گرفتم آوردم این طرف .
برای خالی نبودن عریضه ، یکی دو تا هم خیلی آهسته ، زدم پشت کله ش .
او هم کوتاهی نکرده و یک دفعه زد زیر گریه .
دستش را از دستم کشید بیرون و دوید توی خانه .
از گریه افتادنش ، خودم هم ناراحت شده بودم ، ولی دیگر کاری نمیشد کرد .
چند لحظه بعد ، آقای برونسی با حسن آمد بیرون .
انتظار داشتم مثل همیشه ، با قیافه ی خندان ببینمش ، ولی ناراحت بود .
یعنی نه لبخندی به لبش بود و نه هم به من نگاه میکرد ، یک برخورد بیسابقه .
آمد یکی دو قدمی ام ایستاد .
انگار میخواست چیزی بگوید ، ولی ملاحظه کرد .
نگاهش را دوخت به زمین .
بالاخره به حرف آمد و با لحنی بین حالت جدی و نیمه جدی ، گفت :
کسی حق نداره دست رو بچه ی من بلند کنه !
یک آن جا خوردم .
با آن همه عشق و علاقهای که به من داشت ، این حرف ازش بعید بود .
از دستش حتی ناراحت هم شدم .
بعداً که احساسات را کنار گذاشتم و منطقی به قضیه نگاه کردم ، دیدم تا چه اندازه بچههایش را دوست دارد.
ادامه دارد ...
@niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
7.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاربر عرب نوشته بود:
چهره واقعی عربستان این هست در کوچههای ریاض و مکه؛
نه کنسرت جنیفر و کامیلا کبیو که با پول تاجران نفت بود
#توسعه_سعودی
@niyat135