eitaa logo
نیَّت
1.7هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
63 فایل
﴾﷽﴿ توان انسان به عیار نیت، همت، توکل و اعتماد او به خداست. تمرین کنیم نیت های پاک را و تجربه کنیم بهترین لذت عالم را #دغدغه‌های‌پاک #نیتهای‌خالص #شنبه‌های_ام‌البنینی #تربیت_مربی تبلیغ و تبادل نداریم @jamondeh135 https://eitaa.com/niyat135
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹وَاجْعَلْنا مِمَّنْ تَقِرُّ عَيْنُهُ بِرُؤْيَتِهِ و ما را از آناني قرار ده كه چشمش به ديدار حضرتش روشن شود 🔹وَاَقِمْنا بِخِدْمَتِهِ، ما را به خدمتش بگمار 🔹وَتَوَفَّنا عَلي مِلَّتِهِ، و بر آئينش بميران 🔹وَاحْشُرْنا في زُمْرَتِهِ، و در گروهش محشور گردان آمین 🌱 اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با وجود خدا هیچ چیز غیر ممکن نیست صبور باش و اعتماد کن 🌱 @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
بیان وصف تو در واژه‌ها نمی‌گنجد چرا که خواهر صبری و دختر نوری @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
نیَّت
. با سلام و احترام خبر خوب ✅ 🔴بانی خانه ای که به دلیل آتش بس پشیمان شده بودند ، باتوجه به نقض آتش
. امروز کار این خانه نورانی به نفع جبهه مقاومت انجام شد از خدای منان و متعال میخواهم به بانی محترم که از خانه خود گذشت و به جبهه مقاومت کمک کرد خدا به احسن وجه جبران کنه بحق محمد و آل محمد دنیا و آخرت إن شاء الله
3.24M
از رحمت خدا از بندگی خدا نا امید نشیم
نجوایِ_شهيد_علمدار_با_همرزمان_شهیدش.mp3
1.95M
۱۱ دیماه ۱۳۴۵ -- سالروز تولد شهيد سیدمجتبی علمدار 🌷 ۱۱ دیماه ۱۳۶۴ -- سالروز مجروحیت و جانبازی مجتبی علمدار 🕊 ۱۱ دیماه ۱۳۷۵ -- سالروز شهادت مجتبی علمدار
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴چند دقیقه پای صحبت‌ شهید سید مجتبی علمدار دقت کنید اصلا به دوربین نگاه نمیکنه اینها ادا نیست ، واقعی بودند فیک نبودند معتقدم آقا سید حضرت زهرا رو زیارت کردند خدایا رحم کن به ما و روزی همه عشاق قرار بده امین یا رب العالمین
خدایا؛ خوش‌دارم‌ گمنام‌ و‌ تنها‌باشم ،‌تا‌ در غوغای‌کشمکش‏های‌ پوچ ، مدفون‌ نشوم! (شهید‌مصطفی‌چمران) @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
  📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان هشتاد و نه : کفن من 🌹راوی : حجت الاسلام محمدرضا رضایی من از قم مشرف شدم حج ، او از مشهد . من از مکه آمدنِ او خبر نداشتم ، او هم از مکه آمدن من . آن روز رفته بودم برای طواف . همان روز هم کفش‌هایم را گم کردم . وقتی کارم تمام شد ، پای برهنه از حرم آمدم بیرون . تو خیابان‌های داغ مکه راه افتادم طرف بازار . جلو یک فروشگاه کفش ایستادم . خواستم بروم تو ، یک آن چشمم افتاد به کسی . داشت از دور می‌آمد . حرکاتش برام خیلی آشنا بود . ایستادم و خیره‌اش شدم . راست می‌آمد طرف من و بالاخره رسید بیست سی متری ام . شناختمش . همان که حدس می‌زدم . حاج عبدالحسین برونسی . او داشت می‌خندید و می‌آمد. می‌دانستم چشمهای تیز بینی دارد . از دور مرا شناخته بود . چند قدمی ام که رسید ، دیدم کفش پاش نیست ! تا خاطره قدیم‌ها زنده شود ، گفتم : سلام اوستا عبدالحسین گرم و صمیمی گفت : سلام علیکم. با هم معانقه کردیم و احوالپرسی. به پاهای برهنه ش نگاه کردم و پرسیدم : پس کفشاتون کو ؟ مقابله به مثل کرد و پرسید : کفش‌های شما کو ؟ جریان گم شدن کفش‌هایم را تعریف کردم . چشمهایش گرد شد ، وقتی هم که او ،گم شدن کفش‌هایش را تعریف کرد ، من تعجب کردم . گفتم : عجب تصادفی ! هر دو ، یک جا و یک وقت کفش‌ها رو گم کرده بودیم. او از یک مسیر ، و من از مسیر دیگر آمده بودیم بازار . گفتم : پس بیشتر از این پاهامون رو اذیت نکنیم . رفتیم توی فروشگاه . نفری یک جفت کفش خریدیم و آمدیم بیرون . انگار تازه متوجه شدم توی دستش چیزی است . دقیق نگاه کردم ، چند تا کفن بود از بُردِ یَمانی. پرسیدم : اینا مال کیه ؟ شروع کرد یکی یکی به گفتن : این مال مادرمه ، این مال بابامه ، این مال برادرمه ، ... برای خیلی ها کفن خریده بود ، ولی هیچ کدام مال خودش نبود . یعنی اسم خودش را نگفت. به خنده پرسیدم : پس کو مال خودت ؟ نگاه معنی‌داری بهم کرد . لبخند زد و گفت : مگه من می‌خوام به مرگ طبیعی بمیرم که برای خودم کفن بخرم ؟! جا خوردم . شاید انتظار همچین حرفی رو نداشتم . جمله بعدی اش را قشنگ یادم هست . خندید و گفت : لباس رزم من باید کفن من بشه*. ادامه دارد... 📍پاورقی این خاطره مربوط به سال ۱۳۶۲ است که حدود یک سال بعد ، این سردار افتخارآفرین ، شهد شیرین شهادت را گوارای وجود کرد . روحش شاد @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
14.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولادت حضرت مسیح مبارک و یاد و خاطره شهدای مسیحی گرامی باد @niyat135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا