eitaa logo
نیَّت
1.7هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
63 فایل
﴾﷽﴿ توان انسان به عیار نیت، همت، توکل و اعتماد او به خداست. تمرین کنیم نیت های پاک را و تجربه کنیم بهترین لذت عالم را #دغدغه‌های‌پاک #نیتهای‌خالص #شنبه‌های_ام‌البنینی #تربیت_مربی تبلیغ و تبادل نداریم @jamondeh135 https://eitaa.com/niyat135
مشاهده در ایتا
دانلود
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا شکرت ای مهربان حکیم ❤️🌷 @niyat135
نیَّت
خدایا شکرت ای مهربان حکیم ❤️🌷 @niyat135
ایمان بهت بدن اینطور نگاه می‌کنی
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هم بفکر بارت باش هم بارت رو به مقصد برسون، هم زرنگ باش از دیگران کمک بگیر، @niyat135
هدایت شده از  نیَّت
بسم الله و بالله و فی سبیل الله از همه محبین همه منتظران امام زمان دعوت میکنم در این مراسم استغاثه ی امام زمان شرکت کنند زن و مرد پیر و جوان یکی از وظایف منتظران استغاثه و التماس و دعا برای فرج امام زمان (عج) است قرار عاشقی منتظران غروب جمعه ها ساعت ۱۷:۰۰ @niyat135
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 سادات، پیش اهل تسنن گرامی‌اند اکرام و احترامِ به این خاندان یکی‌ست 🔹️شعرخوانی آقای صادق آتشی در حضور رهبر انقلاب درباره وحدت مسلمین که مورد تقدیر ایشان قرار گرفت.
امجد حسین پناهی فرمانده نظامی گروهک تروریستی کومله در کمین نیروهای سپاه پاسداران گرفتار شده و به همراه چندین نفر دیگر به هلاکت رسیدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹قرار عاشقی منتظران ،غروب جمعه ها میدان شهدای گمنام شهریار ساعت ۱۷ @niyat135
سید حسن نصرالله : اسرائیل پاسخی را دریافت خواهد کرد که از زمان تأسیس تاکنون دیده نشده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان سوم: ویلای جناب سرهنگ قسمت دوم تو دوره آموزشی، به قول معروف تسمه از گُرده‌مان کشیده بودند. یاد داده بودند بهمان که اگر مافوق گفت: بمیر، بی چون و چرا باید بمیری. رو همین حساب حرف او را گوش کردم و دنبال زنه رفتم تو. ولی هنوز در تب و تاب این بودم که تو خانه یک خانم می خواهم چه کار کنم؟ روبروی در ورودی، آن طرف حیاط یک ساختمان مجلل، چشم را خیره می کرد . وسعت حیات و گل‏های رنگارنگ و درخت‏های سربه فلک کشیده هم زیبایی دیگری داشت. زن گفت: دنبالم بیا. گونی به دست دنبالش راه افتادم . رفتیم تو ساختمان. جلوی راه پله‏‌ها زن ایستاد. اتاقی را تو طبقه دوم نشانم داد و گفت: خانم اونجا هستن. به اعتراض گفتم : معلوم هست می خوام چکار کنم؟ این نشد سربازی که برم پیش یک خانم. ترس نگاهش را گرفت. به حالت التماس گفت: صدات رو بیار پایین پسرم! با اضطراب نگاهی به بالا انداخت و ادامه داد: برو بالا، خانم بهت می گن چه کار باید بکنی، زیاد بد اخلاق نیست. باز پرسیدم : آخه باید چه کار کنم؟ انگار ترسید جواب بدهد، تا تکلیفم را یکسره کنم، از پله ها بالا رفتم. در اتاق قشنگ باز بود ، جوری که نمی توانستم در بزنم . نگاهی به فرش‏های دستباف و قیمتی کف اتاق انداختم. بند پوتینهام را باز کردم و بیرونشان آوردم. با احتیاط یکی ، دو قدم رفتم جلوتر. گفتم : یا الله . صدایی نیامد .دوباره گفتم : یا الله ، یا الله! این بار صدای زن جوانی بلند شد: سرت رو بخوره ! یا الله گفتنت دیگه چیه؟ بیا تو! مردد و دو دل بودم . زیر لب گفتم: خدایا توکل برخودت. رفتم تو. از چیزی که دیدم چشمام یه هو سیاهی رفت. کم مانده بود نقش زمین شوم . فکر می کنی چه دیدم؟ گوشه اتاق، روی مبل، یک زن بی حجاب و به اصطلاح آن زمان: مینی ژوب نشسته بود ، با یک آرایش غلیظ و حال به‏ هم زن! پاهاش را هم خیلی عادی و طبیعی انداخته بود روی هم. تمام تنم خیس عرق شد. چند لحظه ماتم برد. زنیکه هم انگار حال و هوای مرا درک کرده بود، چون هیچی نگفت. وقتی به خودم آمدم، دنده عقب گرفتم و نفهمیدم چطوراز اتاق زدم بیرون. پوتین‏ها را پام کردم. بندها را بسته نبسته، گونی را برداشتم . زن بی‏ حجاب با عصبانیت داد زد: آهای بزمجه کجا داری می‏ری؟ برگرد! گوشم بدهکار هارت و هورت او نشد. پله ها را دو تا یکی آمدم پایین. رنگ از صورت زن چادری پریده بود. زیاد بهش توجهی نکردم و رفتم توی حیاط. دنبالم دوید بیرون. دستپاچه گفت: خانم داره صدات می‏زنه. گفتم: اینقدر صدا بزنه تا جونش در بیاد! گفت: اگر نری، می کشنت ها! عصبی گفتم : بهتر! ادامه دارد... @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت