#یا_زینب
#اعتکاف
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
سلام حضرت دارالسلامها زینب
سلام جامع جمع امامها زینب
شکوه صبر و سکوت و صلابت و فریاد
حماسهی ابدی و سلامها زینب
سلام ای جگرِ فاطمه جهادِ علی
سلام خواهر صلح و قیامها زینب
تمامِ پاسخِ پرسش برای خلقتِ زن
جواب کاملِ این احترامها زینب
چه کس رسیده به نور نَوافِلت بانو
چه کس رسیده به شانت کدامها زینب
حسین ملتمس یک قنوتِ تو تا که...
تمام با تو شود ناتمامها زینب
سلام زمزمه هفت مرتبه سوگند
برای دیدن ختم کلامها زینب
فقط نه روضه که باید کلام تو برسد
پیام داری و باید پیام تو برسد
برای خاکِ ترک خورده آب آوردی
هزار چشمه به جای سراب آوردی
تو از بهشت تو از نور از کنار خدا
تو با نهایت عزت حجاب آوردی
فقط تویی که در این روزگارِ پُر تشویش
برای عاطفهی زن جواب آوردی
که جمع عاطفه و عقل و عشق و احساس است
و در کمال شرف انتخاب آوردی
تو نقطه چینی و باید ادامهی تو شوند
تو خواهرانِ مرا در حساب آوردی
فقط خداست که آرامش تو را فهمید
که ایستادی و فصلالخطاب آوردی
تو روی دست هرآنچه که داشتی دادی
برای عشق دو عالیجناب آوردی
وداع نکردی و دیدی به شوقِ غم رفتند
خدای من دو جگرگوشهی حرم رفتند
خدا کند نرسد نالههای آخرشان
خدا کند نرسد دادشان به مادرشان
میان خیمه نشسته چسان؟ نمیدانم
دعا کنید نبیند وداعِ آخرشان
نشسته فاطمه اینسو علی هم آنطرفش
نشستهاند بگِریند پیش دخترشان
سوارِ نیزه به دستی بقیه را میخواند:
زمانش آمده بازی کنیم با سرشان
سوارهای حرامی چقدر میچرخند
که حلقه تنگ شود دورِ حلقِ حنجرشان
که نیامده عباس کار خود بکنند
که تا گلاب کشند از تمام پیکرشان
جگرخراش بوَد نالههای وا اُمّا
سپاه ساخت خدایا علیِ اکبرشان
حسین آمد و در بِینشان زمین اُفتاد
بلندمرتبه شاهی زِ صدرِ زین اُفتاد
شاعر: حسن لطفی
هشتک کانال حذف نشود ❌
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor_09173426998
#یا_زینب
#اعتکاف
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
با اینکه بی بال و پری داری میایی
در خواب دیدم، بهتری، داری میایی
با چند تایی روسری داری میایی
دور سرت، آخر سری داری میایی
با گریه ام آخر تو را آوردم اینجا
از بین آن تشت طلا آوردم اینجا
از حال و روز من خبر داری، نداری
از من خبر در این سفر داری، نداری
اصلا خبر از این جگر داری، نداری
اصلا ببینم موی سر داری، نداری
هر چند مثل تو سرم آتش گرفته
اما تنور خانه خولی نرفته
دلشوره دارم، رنگ و رویم را ببینی
وضع لبان ذکر گویم را ببینی
این آهن دور گلویم را ببینی
می ترسم این اوضاع مویم را ببینی
موی مرا خار مغیلان شانه کردند
شمر و سنان بین بیابان شانه کردند
اصلا گمان کن دخترت قامت کمان نیست
اصلا گمان کن عمه جانم نیمه جان نیست
اصلا درون قافله شمر و سنان نیست
انگشترت در دست های ساربان نیست
اصلا گمان کن دخترت تنها نبوده
اصلا گمان کن حرمله با ما نبوده
این داغ بی بال و پری گفتن ندارد
این لحظه های آخری گفتن ندارد
این ماجرای روسری گفتن ندارد
این غصه بی معجری گفتن ندارد
اصلا بگو دختر لباس نو به تن داشت
من هم گمان کردم پدر جانم کفن داشت
این روزها من از در و دیوار خوردم
در کوچه خوردم، آه، در بازار خوردم
از بام ها سنگ از سر آزار خوردم
سیلی ز دست زجر بد کردار خوردم
این زجر یک ذره مروت هم ندارد
می خواست عمدا اشک من را دربیارد
یک جای سالم در تمام صورتت نیست
بابا بگو این لخته ها روی لبت چیست
خون از لبان خشک تو بدجور جاریست
ابرو و چشمان و لب و رگ هات خونیست
اصلا چگونه باید این سر را ببوسم
باید دوباره زیر حنجر را ببوسم
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌
47.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ودّعْت_الحسین
#یا_زینب
#اربعین
به کانال نوحوا علی الحسین بپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌
43.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یا_زینب
نماز عشق شکسته نخوانده بودم و خواندم.. 😭
به کانال نوحوا علی الحسین بپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor_09173426998
#زبانحال
#امام_رضا
#سیدالشهدا
#یا_زینب
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
یابنالشبیب عمهی ما راه دور رفت
میخواست قتلگاه بماند به زور رفت
آتش گرفت چادرش اما کسی ندید
پنجاه و پنج سال قدش را کسی ندید
پنجاه و پنج سال بدون غمی نبود
تا آن زمان مقابل نامحرمی نبود
پنجاه و پنج سال پرش را گرفتهاند
مردانِ خانه دور و برش را گرفتهاند
یابنالشبیب عمهی ما احترام داشت
چندین امام زاده و چندین امام داشت
پیش بزرگ قافله فریاد میزدند
یابنالشبیب بر سرِ او داد میزدند
داغی کمر شکن کمرش را شکسته بود
یک نیزهی بلند سرش را شکسته بود
یابنالشبیب بس که زمین خورد جان نداشت
میخواست راه علقمه گیرد توان نداشت
یابنالشبیب دختر دلگیر را زدند
پنجاه و پنج ساله زنی پیر را ...
اما رُباب زخم پَرَش را گرفته بود
از بسکه درد داشت سرش را گرفته بود
یابنالشبیب آتش خیمه امان نداد
فرصت به موی زخمی دختران نداد
از پیش نیزههای شکسته عبور کرد
او را به دستهای خودش جمع و جور کرد
او را به ریگهای پریشان سپرد و رفت
او را به آفتاب بیابان سپرد و رفت
او را به مردمان دهاتی سپرد و رفت....
شاعر: حسن لطفی
https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌
#روضه_صبحگاهی
#یا_زینب
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
دید زینب چو برادر تنهاست
بهر یاری برادر برخاست
دو جگر گوشۀ خود را طلبید
به موی هر دو پسر شانه کشید
روی بر حجت داور آورد
هر دو را نزد برادر آورد
از تو سر در ره حق باختن است
سهم من سوختن و ساختن است
دو جگر گوشه من منتظرند
خبر از ما سوی مادر ببرند
ای برادر تو دوای دردم
با چه رویی به حرم برگردم
این دو گل هست به دوران ثمرم
هدیه بفرست به سوی پدرم
گفت ای خواهر غم پرور من
بس بود داغ علی اکبر من
گفت ای نور دو چشمان من
ای که هستی سرو سامان من
🔹قافله ابی عبدالله از مدینه به سوی مکه حرکت کرد ، چند منزل نگذشته بود یک وقت دید دو سوار دارند می آیند.
🔸 ابی عبدالله فرمود : عباسم برو ببین دو سوار که می باشند دید بچه های زینب اند ، آورد خدمت امام حسین ، زینب هم آمد ، خوشحال شد.
▪️ روز عاشورا هم بچه ها را آورد نزد برادر ، برادر اجازه بده محمد و عون هم به میدان بروند ، همین جا که اجازه داد زینب خوشحال شد ، بچه ها را بدرقه کرد اما وقتی عزیزانش (محمد و عون) شهید شدند.
▪️ زینب از خیمه ها بیرون نیامد مبادا چشمش به صورت برادر بیفتد برادر خجالت بکشد...😭
همه صدا بزنید حسین... 😭
ای به یک روز مادر دو شهید
وی فدای دو نازنین پسرت
ای که در طول کمتر از یک روز
ماند هفتاد و دو داغ بر جگرت
@noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌
#روضه_صبحگاهی
#یا_زینب
#محرم
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
گفت: داداش!…
من از لبت شنیدم تا اسم کربلا را
دادند دستِ روحم، درد و غم و بلا را
روز ده مُحرّم، روز قرارتان بود
تو زود آمدی تا راضیکنی خدا را
گفتند میهمانید امّا چه میهمانی؟
فعلا که تا به امروز، با ما نشد مدارا
اینا ادعای مسلمانی میکردن، اصلا اگر حسین مسلمان نبود، مهمان شما که بود…😭
در ابتدا که یا ربّ، مهمانِ نیزههاییم
ختم به خیر فرما، پایان ماجرا را
🔹چندتا از آدابِ مهمانی رو برات بگم، میگه: وقتی مهمان اومد به استقبالش برو، وقتی مهمان اومد خوب ازش پذیرایی کن، با هر چی میتونی، کمترینش با یه لیوانِ آب ازمیهمان پذیرایی کن، بعد میگن: هدیه بده به مهمان موقع رفتن، مهمانت رو بدرقه کن موقعِ رفتن..
اینها که راهِ ما را در کربلا گرفتن
دیروز در مدینه بستن راهِ ما را
من عهد بستم با مادر که با تو باشم
بفرست شان مدینه زنها و بچه ها را
لب تر کنی عزیزم، سر میدهم بجایت
تغییر میدهم من، تقدیر را، قضا را
بر دوشِ تو شهادت، بر دوشِ من اسارت
بسپار دستِ زینب اولادِ مصطفی را
🔸وقتی ابی عبدالله روضه هارو خوند برا زینب…ببین زینب کجارو داره می بینه…
صد قطعه از تنِ تو، در چشمِ زینب آمد
وقتی نگاه کردم هرجایِ نینوا را
ای کاش بینِ گودال عصر دهم، عزیزم
حداقل ندزدن از پیکرت عبا را
🔹آدابِ مهمانی رو رعایت کردن کوفیان، عجب آدابی رعایت کردن، وقتی رسیدن نزدیکِ کربلا، یه وقت یکی صدا زد: “الله اکبر” حضرت صدازد: چرا داری تکبیر میگی؟
گفت: آقاجان! دارم نخلستونها رو می بینم…بعضی ها گفتن: اینجا نخلستانی نداره، وقتی دقت کردن، گفتن: نه! نخلستان نیست، اینها همه نیزه هستن…اینطور اومدن به استقبال ابی عبدالله…
حضرت فرمود: یه جایی پناه بگیرید، اگر جنگی شروع شد، از یک سمت با دشمن بجنگیم، یه جایی پناه بگیرید که زن و بچه در امان باشن…همینطور هزار نفر، دوهزار نفر،چهار هزار نفر همینجور داشت می اومد به استقبال ابی عبدالله…این از استقبالشون…پذیرایی کردن ازمهمان…
▪️دستور داد عُبیدالله ملعون به عمر بن سعد: هر کاری میکنی بکن، آب رو به رویِ اینها ببند، بین اینها و آب فاصله بنداز، اینها دسترسی به آب نداشته باشن، یه قطره از این آب به اینها نرسه…
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حُرمت مهمان کربلا
🔹به مهمانتون هدیه بدید، نه اینها هدیه که ندادن، غارت کردن این خیمه هارو، از کجاش برات بگم؟ از خودِ ابی عبدالله شروع کنم؟ که حتی کهنه پیراهن هم به تنش نذاشتن…😭
از کجا بگم؟ از انگشترش بگم؟ انگشترش رو هم نذاشتن، نه تنها به ابی عبدالله، به خیمه ها هم رحم نکردن…😭
دخترِ ابی عبدالله ست، میگه: وقتی حمله کردن به خیمه ها، من یه خلخال به پام بود، هی می دویدم، خلخال از پای ما کشیدن، میگه: حتی چادر از سر زنها کشیدن…😭
🔸اما عجب بدرقه ای کردن این خانواده رو، وقتی رسیدن به زمینِ کربلا، حضرت زینب سلام الله علیها، با چه عزتی از بالای ناقه پیاده شد، عباس جلو اومد رکاب گرفت، زینب پاش رو گذاشت رویِ زانوی عباس از بالای مرکب با احترام پیاده شد، جوان های بنی هاشم دورش رو گرفتن، خیمه ی حضرت زینب اولین خیمه کنارِ ابی عبدالله بود، مثل پروانه دارن دورِ زینب میگردن.
▪️ اما عصرِ روزِ یازدهم این زن و بچه رو سوارِ بر ناقه کرد، یه لحظه نگاه کرد، دید شمر ملعون داره میاد سمتِ محمل ها، فریاد زد: نانجیب از ما دور شو، ناقه نشست، زینب سوارِ بر ناقه شد، اما یه نگاه کرد سمتِ علقمه، گفت: عباس جان! این امانت رو داری دستِ کی می سپری؟..😭
ببین حرامزاده ها دورِ زینب حلقه زدن، یه مَحرم کنارِ زینب نمانده…😭
ای حسین...
هشتک کانال حذف نشود ❌
@noaheh_khajehpoor