eitaa logo
نوحوا علی الحسین🎤
2.8هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
524 ویدیو
23 فایل
متن روضه، نوحه، زمزمه، زمینه، تک، واحد، واحد حماسی، شور،مناجات و.. به همراه اجرای سبک مناسبت های مختلف اهل بیت و 🎤آموزش مداحی🎤 @noaheh_khajehpoor کانال مولودی و عروسی خوانی مرج البحرین @marajalbahrain ارتباط با مدیر کانال خواجه پور _ 6998 342 0917
مشاهده در ایتا
دانلود
39.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارت هر روزه مهدی فاطمه صل الله علیک یا فارس الحجاز یا اباصالح المهدی ادرکنی و لا تهلکنی به کانال نوحوا علی الحسین بپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor_09173426998
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌷ماه رمضان بود که زمزمه عملیات جدیدی به گوشم رسید و دوباره دغدغه جبهه دلم را از جا کند. خیلی زود با مینی‌بوس عازم ورزشگاه تختی شدیم. تعدادمان به ۲۰ نفر هم نمی‌رسید. دست کم سه–چهار روز قبل از عملیات به منطقه رسیدیم و مستقر شدیم. عملیات رمضان در تاریخ بیست و یکم ماه مبارک رمضان مصادف با بیست و سوم تیر با رمز «یا صاحب‌الزمان ادرکنی» آغاز شد. روزها طولانی بود و از آسمان آتش می‌بارید. با این وجود اکثر پرسنل روزه می‌گرفتیم. 🌷فضایی که در آن قرار داشتیم خیلی خوب و مساعد بود. از دروغ، بهتان و ناسزا خبری نبود. هیچ‌کس به بهره مادی، سابقه جبهه فکر نمی‌کرد و اعتقاد به باورهای دینی راسخ‌تر شده بود. وقتی اولین حقوق مرا پرداختند آن را پس زدم و با خنده گفتم: یعنی چه؟ من که حقوق نمی‌خواهم. نه فقط خواهران بلکه برادران نیز همین اندیشه را داشتند. چیزهایی که در جبهه می‌یافتیم خیلی بیشتر از پول و طلا برایمان ارزش داشت و به سختی‌هایش می‌ارزید. 🌷من اولین بار در جبهه با نماز شب آشنا شدم. بچه‌هایی که بلد بودند به بقیه نیز آموزش می‌دادند. همه با هم دعای توسل و کمیل می‌خواندیم. این کارها از قبل برنامه‌ریزی نشده بود و ناخودآگاه در آن فضا شکل می‌گرفت. ما تا جایی پیش رفتیم که دیگر برایمان فرقی نمی‌کرد مجروح عراقی باشد یا ایرانی. همین که انسانی به کمک احتیاج داشت، آستین‌ها را بالا می‌زدیم و دردها را تسکین می‌بخشیدیم. هیچ وقت پیش نیامد که سفره بیندازیم، دورهم بنشینیم، غذا بخوریم و بعد سر کار برویم. من معمولاً... ادامه دارد.... شهدا را ياد كنيم با ذكر صلوات هشتک کانال حذف نشود ❌ https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor_09173426998
🌷 🔸🔹🔸🔹👌🔹🔸🔹🔸 .... 🌷من معمولاً در کنار خانم بابایی بودم. به مسئولیت خود رسیدگی می‌کردیم، مواقع خستگی دو چای لیوانی قندپهلو می‌ریختیم و با لذت می‌نوشیدیم. کسی در قید و بند چیدن سفره سحری و افطار نبود و گاهی همان یک استکان چایی می‌شد افطار ما. در همان روزهای اول، نیمه‌های شب و در تاریکی هوا، نیروهایی آمدند که کل لباس‌های آن‌ها از سر تاپا خاکی شده بود و پاهایشان به قدری غرق گل بود که پوتین‌های آنان پیدا نبود. خزه‌های لجن و گل و لای تمام سر و صورتشان را پوشانده بود. 🌷وقتی علت را جویا شدیم گفتند: عراقی‌ها ما را گیر انداخته بودند و به زحمت خودمان را از محاصره نجات دادیم. با دیدن شکل و شمایل آن‌ها، قیافه کارکنان درهم رفت و کسی حرف نزد. تنها یکی از بچه‌ها که در این امور کنکاش بیشتری می‌کرد گفت: لابد عملیات برادران چندان موفق نبوده! آن شب پوتین‌ها و لباس‌های رزمنده‌ها را شستیم و کلی گریه کردیم و دعای توسل خواندیم. 🌷من در عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس حس خوبی داشتم ولی در عملیات رمضان چیزی جگرم را چنگ می‌زد و دلم آشوب بود. گویی مشیت الهی سرنوشت دیگری را مقرر فرموده بود. در این عملیات با این‌که محدوده پاسگاه زید عراق به تصرف درآمد و لشگر ۹ زرهی دشمن منهدم شد ولی اهداف آن بطور کامل تأمین نشد و خرسند وافی حاصل نگردید. راوی: خانم محبوبه ربانی‌ها از زنان امدادگر استان قزوین 📚 کتاب "به قول پروانه"، ج ۴ (خاطرات محبوبه ربانی‌ها از زنان امدادگر استان قزوین) منبع: سایت نوید شاهد شهدا را ياد كنيم با ذكر صلوات هشتک کانال حذف نشود ❌ https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor_09173426998
ای پدر غم پرور و.mp3
2.15M
شماره 873 ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ ای پدر غم پرور و عشق و امیدم بابا کجایی هرگز به عالم همچو تو دیگر ندیدم بابا کجایی من مانده ام تنهای تنها من مانده ام تنها میان سیل غم ها پدرم کو، دلبرم کو ای پدر جان بی هم زبانی آتشم زد آتشم زد وقتی که رفتی ناگهانی آتشم زد آتشم زد من مانده ام تنهای تنها من مانده ام تنها میان سیل غم ها پدرم کو، دلبرم کو خانه بدون تو دگر صفا نداره صفا نداره بیچاره گشته هر کسی بابا نداره بابا نداره من مانده ام تنهای تنها من مانده ام تنها میان سیل غم ها پدرم کو، یاورم کو درد فراقت، ای مه جبینم، آتشم زد آتشم زد غم گشته دیگر هم نشینم، آتشم زد آتشم زد من مانده ام تنهای تنها من مانده ام تنها میان سیل غم ها پدرم کو، یاورم کو آخر زمانه ای پدر ما را جدا کرد، ما را جدا کرد گلچین روزگار تو را از ما جدا کرد، از ما جدا کرد من مانده ام تنهای تنها من مانده ام تنها میان سیل غم ها پدرم کو، یاورم کو تا که کفن پوش دیدمت آتشم زد آتشم زد تا که در آغوش کشیدمت آتشم زد آتشم زد من مانده ام تنهای تنها من مانده ام تنها میان سیل غم ها پدرم کو، یاورم کو شاعر: محمد مبشری هشتک کانال حذف نشود ❌ https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor_09173426998
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ با زمین خوردنت من افتادم خواهرم بین خیمه ها افتاد یكی از دست های تو اینجاست بگو آن دیگری كجا افتاد این همه سال منتظر بودم بشنوم یك برادر از آن لب گفتی اما چگونه، شكر ولی حسرتش ماند بر لب زینب با چه رویی به خیمه برگردم چه بگویم جواب طفلان را تا برایت دعا كند دیدم جمع كرده رباب طفلان را با چه رویی حرم روم وقتی پیكرت را نمی برم عباس بعد تو وای بر دل زینب بعد تو وای بر حرم ترسم از غارت تو و خیمه ات این جماعت زحرص لبریزند نروم میروند سمت خیام بروم بر سر تو میریزند غارتش را شروع كرده عدو آن كه این مشك  پاره را ببرد با چه وضعی غروب از خیمه معجر و گوشواره را ببرد 🔹دعا كنیم همین امشب،یه نشونی از اباالفضل،یه نشونی از علی اكبر،یه نشونی از مادر سادات،تو بدنتون باشه و جون بدید،ان شاءالله بی سر بیام ارباب،یكی از شهداست،بنام شهید اباالفضل شفیعی،میگن همیشه میگفت:دوست دارم مثل اباالفضل به شهادت برسم،وقتی افتاده رو زمین،دو تا دستاش از بدن جدا شده،وصیت نامه اش رو از جیبش در اوردند،دیدن نوشته خدایا،اسمم اباالفضله،آرزوم هم اینه مثل عباس دو تا دستام جدا بشه،حتی تو جون دادن هم عاشقا این طور اقتدا میكنن،امشب یاد كنیم از همشون،از همه شهدا،تو خط میگن  نقل مجلس اونها این بوده،یكی میگفته من اباالفضلیم،ان شاء الله مثل عباس دست نداشته باشم،یكی میگفته:من علی اكبریم،ان شاءالله ارباًاربا بشم،چیزی از من برنگرده،یكی میگفته:هر كجا قرار باشه تركش بخوره ،خدا كنه اول یه تركش به پهلوم بخوره،قیامت بتونم پیش مادرم سرم رو بالا بگیرم،یكی از شهدا میگن دیدیم داره میخنده،گفته من همه رو سپرده ام به خود ارباب،هر چی خودش بخواد،هر جوری خودش میپسنده،من همین جور راضی ام،این جوری شهدا عشق بازی میكردند با مولا و آقای خودشون،تو جون دادنشون هم میخواستن اقتدا كنند به اهلبیت،زندگیمون هم ان شاءالله این جور بشه،لبیك به امام بتونیم بگیم،بخدا صدای هل من ناصر ینصرنی حسین،در همه ی زمانها جاریست،كل یوم عاشورا،كل ارض كرببلا،لذا مرحوم آقای نجفی میگه :تو كربلا پرده ها كه كنار رفت،گوش دلم شنوا شد،دیدم صدای زنگ سیدالشهدا بلند شد،با صدای زنگ داره این صدا تو همه ی فضا می پیچه:هل من ناصر ینصرنی،چند ثانیه نكشید،دیدم صدای زنگ حرم عباس بلند شد،صدا داره بلند میشه:لبیك،لبیك،لبیك.. 🔸این ولایت پذیری رو باید از عباس یاد گرفت،غیرت اباالفضلی در دفاع از دین و حریم ولایت باید داشت،بماند حرفا مفصله،این قدر تعصب به حریم ولایت داشت،عرضم اینه عباس جان وقتی افتادی رو زمین،اقات حسین وسط میدان اومد این خون رو پیشانی رو پاك كنه،دامن عربی رو بالا زد،یه سنگی به پیشونی آقا اصابت كرده،یه تیری به قلب آقا خورد،به سینه ی آقا خورد..😭،هر كار كرد ابی عبدالله،از جلو این تیر رو بیرون بكشه نشد،از پشت سر این تیر رو ابی عبدالله در اورد،مثل ناودانی خون از آقا جاری بود،دست زیر خون میبرد،به آسمان میپاشید،به سر و رو میپاشید،ناله میزد،گفت:خدا تو شاهد باش..😭 آقا دو تا تیر دل شیعه رو تا قیام قیامت سوزونده،هرچی گریه كنند تمومی نداره،یكی همون تیری كه ابی عبدالله هر كاری كرد از جلو بكشه نتونست،از پشت سر كشید،یكی هم تیری كه به چشم عباس خورد.. 😭 تصور كنی بیچاره ات میكنه،تیر میخورد به بدن اصحاب،این تیرو با دستشون در می آوردند؛اما اینقدر تیر خورده بود به قمر بنی هاشم، حتی صار کالقنفذ، مثل خار پشت،اینقدر تیر تو بدن آقا بود،اما اینی كه خورده بود تو چشمش،خم شد،تیر رو گذاشت بین دو تا زانوهاش،تا اومد بكشه بیرون،با عمود آهن....😭 هشتک کانال حذف نشود ❌ https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor_09173426998