#توییت | آقای ظریف دقیقا همان است که خود را در دانشگاه امیرکبیر معرفی کرد.
مهمترین قصه درس آموز زندگی او مشاجره دو کودک بر سر پوست پرتقال است!
مثل کودک قصهاش، مینشیند و دردودل میکند!
همانقدر بچه گانه!
بخاطر همین ساده انديشیاش است که در #میدان_حاج_قاسم جایگاهی نداشت!
#حاج_قاسم
#ظریف
#مرد_میدان
یا مرا با خود ببر آنجا که هستی...
یا بیا...💔
#السلامعلیڪیابقیــةالله🌺
به نیت ظهـور آقا گنـاه نکنیم🙏
🔻چرا بعضیها با وجود خوبیهایی که داشتند، یکدفعهای دشمن پیامبر شدند؟
🔻همین دلایل در آستانۀ ظهور هم تکرار میشود
🔴 #تاریخ_بعثت و #عصر_ظهور - جلسه دهم
➖دربارۀ برخی از خوبیهای مردم مکه در جاهلیت، بحث کردیم. اما چرا آنها با وجود خوبیهایی که داشتند به پیامبر(ص) ایمان نیاوردند بلکه با ایشان دشمن شدند؟ به چند دلیل:
۱. کسی که از دین و خوبیهایش برای خود دکّان باز کرده، وقتی ببیند با آمدن یک پیامبر، کاسبیاش دارد کساد میشود، این خوبیها را کنار میگذارد و چنان بد میشود که تعجب میکنید!
۲. بعضیها یک خوبیهایی دارند ولی از یکجایی به بعد میبُرند و میگویند «اگر بخواهی خوبیهایم را بیشتر کنی، دیگر حالم بههم میخورد!» لذا مخالفت میکنند.
۳. بعضیها فقط اهل خوببودنِ تکی هستند و به دورِهمی خوبان علاقه ندارند و نمیتوانند «ولایت عرضی» یا «نظام اخوت» را تحمل کنند. اینها اگر در یک جمع قرار بگیرند، یکدفعهای بد میشوند.
۴. بعضیها حاضرند احکام ثابت دین را اجرا کنند اما دستورات سیّال دین را که مأمور ابلاغش پیامبر است، نمیپذیرند. اینها نمیخواهند پیامبر «صاحباختیار» آنها باشد یعنی «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» را نمیپذیرند.
➖ همین دلایل، قبل از آمدن امامزمان(علیه السلام) و بعد از ظهور ایشان هم تکرار میشود.
👈🏻صوت و متن کامل:
📎 Panahian.ir/post/6772r
( #دعای_افتتاح )
📖 وَتَرْزُقُنا بِها كَرامَةَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ،
🔆 کرامت دنیا و آخرت را از برکت آن (دولت امام زمان) روزیِمان کن
🌙 ویژهٔ ماه مبارک #رمضان
🌙ماه رمضان همراه با شهید ابراهیم هادی
💫 #روز_چهاردهم
💞شهید هادی هروقت میدید بچه ها مشغول غیبت کسی هستند، مرتب میگفت: صلوات بفرست! و یا به هر طریقی بحث را عوض میکرد.
❣حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) میفرماید:
♨️هر که مرد یا زن مسلمانی را غیبت کند، خداوند چهل روز و شب نماز و روزه او را قبول نکند، مگر اینکه کسی که غیبتش را نموده از وی درگذرد.
📚جامع الاخیا، ۱۰۹
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۹۷ *═✧❁﷽❁✧═* حالا نوبت فریده بود که تلقینات همیشگی م
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۹۸
*═✧❁﷽❁✧═*
اگه لای این قصه ها نون 🥖و کباب هم هست بیا و قصه بگو ،وگرنه قصه ی ما از همه گریه 😢دارتره.
بالاخره هر روز با یک سخنرانی🎤 که یا خواهر میمنت کریمی انجام می داد یا من یا سید ،توانستیم بچه ها را آرام آرام به خودمان علاقه مند کرده و اعتمادشان را جلب کنیم 👌
به خصوص اینکه بعضی وقتها با اجازه ی مدیر پرورشگاه بچه ها را به خانه های 🏘خودمان می بردیم تا با محیط خانه و خانواده آشنا شوند. بچه ها سید را از همه ی ما بیشتر دوست😍 داشتند و سخت شیفته اش شده بودند و او را عمو سید صدا می زدند.
یک روز به مناسبت عید، سید دوارزده تا از پسر بچه ها را به خانه شان برد.پدر سید که از سادات طباطبایی و مردی مومن و گشاده رو بود از بچه ها پذیرایی🍱 مفصلی کرد و مادرش هم برایشان غذای🍲 خانگی و میوه و شیرینی تدارک دیده بود . هدیه ای🎁 نیز برای آنها در نظر گرفته بودند.
در حیاط خانه ی سید درخت🌳 کنار بزرگی معروف به کنار سید بود که طعم و مزه😋 یکنارش متفاوت بود و به جای یک بار چند بار در سال میوه می داد .
سید می گفت: پدرم می گه حتما این بچه ها رو بیار خونه تا از میوه ی این درخت کنار بخورن😋مثل همه ی خانه های آن موقع ،خانواده ی سید هم مرغ🐔 و خروس داشتند.
مادر سید با تخم مرغ ها برای بچه ها املت درست کرده بود و بچه ها هم کلی از میوه ی درخت کنار و املت و نان تازه خورده بودند 😋و بازی و شیطنت کرده و بعد هم راضی و خوشحال😍 به پرورشگاه برگشتند . هنوز چند دقیقه ای از برگشتنشان به پرورشگاه نگذشته بود که بینشان دعوا و مرافعه بالا گرفت تا جایی که بزن بزن راه انداختند😒
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️