#سر_سفره_افتتاح
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ
ستایش خدای را که ما را بر این مقام رهنمایی کرد، که اگر هدایت و لطف الهی نبود ما به خود به این مقام راه نمییافتیم...
✦ انتظار؛ شرافت است و ...مقــــام؛
و #منتظران، مفتخر به این شرافتند که به لطف پروردگار، و با عقل و علم و تلاش، در جادهی انتظار قدم برمیدارند!
✦ آیینه دل را به نور عشق میزدایند،
تا آخرین جلوهی حق؛
که خودش، حرفش، عملش، شیوه و وعدهاش همه حق است،
در حقیقیترین صبـــحِ عالم به تماشا بنشینند...
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِمِ✨
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💫
#شب_قدر
🔻«وَاَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ»
خدایا فقر ما را بدل به غنا و بینیازی گردان.
🔸امام کاظم علیهالسلام میفرمایند: «اگر عدالت برقرار شده بود، مردم بینیاز شده بودند»، در پرتو عنایات الهی و در سایه عدل مهدوی است که این مهم به منصه ظهور خواهد رسید و جلوهگر میشود.
🔸پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرمایند:
«در آن زمان مردم به دنبال کسی هستند که زکاتشان را بپردازند، ولی کسی را نمییابند که آن را بپذیرد، زیرا همه مردم از فضل خدا بینیاز میشوند (روح غنا در آنها به وجود خواهد آمد»).
📌شایسته است در این ماه مبارک از خداوند بخواهیم که فقر معرفتی ما را نسبت به مولایمان برطرف کند و ما را در شناخت امام زمانمان و آشنایی با وظایفمان نسبت به آن حضرت کمک کند تا از زندگی و مرگ جاهلی نجات پیدا کنیم چرا که؛ «مَن مَات ولَم یُعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة»
📚کافی 1/542
بحارالأنوار، ج 52 ، ص 337
#ماه_مبارک_رمضان
🌙ماه رمضان همراه با شهید ابراهیم هادی
💫 #روز_بیستم
💠رفاقت ما با تمام بچه های آن دوران، سر و کله زدن و بازی و خنده بود، مثلا چند نفر دور هم جمع میشدند و کلاه یک کارگری که از آنجا رد می شد را بر می داشتند و برای هم پرت میکردند و مردم آزاری میکردند. اما رفاقت با ابراهیم، الگو گرفتن و یادگیری کارهای خوب بود. او غیرمستقیم به ما کارهای صحیح را آموزش می داد. حتی حرفایی می زد که سالها بعد به عمق کلامش رسیدیم.
🌼من موهای زیبایی داشتم. مرتب به آنها میرسیدم و مدل مو و... درست میکردم. خیلی ها حسرت موها و تیپ ظاهری من را داشتند. ابراهیم نیز خیلی زیبا بود اما...
یکبار که پیش هم نشسته بودیم، دوباره حرف از مدل موهای من شد. برخی باحسرت به مدل جدید موهای من نگاه میکردند. ابراهیم جمله ای گفت که فراموش نمیکنم. گفت: «نعمتی که خدا به تو داده را به رخ دیگران نکش.»
❤️امام موسی کاظم (علیه السلام) : کسی که بر نعمتی حمد خدا را کند و الحمدلله بگوید او را شکر گزاری کرده است و این حمد او، از آن نعمتی که به او داده افضل و بالاتر است.
بحارالانوار، ج۷۱
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۰۳ *═✧❁﷽❁✧═* #جنگ_و_اسارت موسم مهر و مدرسه🏦 در سال
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۰۴
*═✧❁﷽❁✧═*
صمد صالحی و سی نفر از همکارانش شروع سال تحصیلی📚 را با خون سرخشان به همه ی دانش آموزان آبادان تبریک گفتند و این چنین بود که مدرسه جبهه و اسلحه🔫 جای قلم✏️ را گرفت.
بوی باروت جای بوی کتاب📚 نو را. لباس بسیج جای روپوش مدرسه و نیمکت ها سنگر شدند. شهادت📝مشق شد و معلم فرمانده و دانش آموز و دانشجو شهید 🌷شدند.
جنگ همه را غافلگیر کرده بود. از معلم و کاسب و مهندس و دکتر👨🔬 گرفته تا پیر و جوان و مادر و بچه.صدام مثل اژدهای آدمخوار به جان شهرها افتاده بود و همچون مارهای 🐍سیری ناپذیر ضحاک خود را با خون فرزندان این مرز و بوم سیر می کرد.
خبرهایی که از آبادان می رسید چنان بی قرارم کرده بود که به اصرار و التماس کریم را راضی کردم به هر وسیله که شده شهر به شهر خودم را به آبادان برسانم 🚶♂
حتی منتظر نماندم زن برادرم کریم از بیمارستان مرخص شود. صبح زود به اهواز رسیدم . رحیم در ترمینال اهواز به استقبالم آمد🚶♂ با هم به ستاد هماهنگی و پشتیبانی جبهه در شرکت نفت رفتیم. تعداد زیادی از خانم ها مشغول خدمات پشتیبانی بودند👌
چند روزی در کنار آنها مشغول شدم اما همچنان بی تاب و بی قرار بچه های پرورشگاه بودم. آبادان آرام و سرزنده و پرتلاش به معرکه ی جنگ📛 تبدیل شده بود. شوک جنگ آنقدر شدید بود که کمتر کسی یاد بچه های پرورشگاه می افتاد .
حتی در زمان صلح🤝 و شادی هم این بچه ها در ذهن خیلی ها محکوم به فراموشی بودند.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️