( #دعای_افتتاح )
📖 وَفُكَّ بِهِ اَسْرَنا
🔆 اسیرانمان را به یاری امام زمان آزاد گردان
🌙 ویژه ماه مبارک #رمضان
📌 پیامهای #دعای_افتتاح
📝 فراز ۲۳
➖ باور انسانهای عصر جاهلیت بر این بود که نسلشان فقط از طریق پسر و فرزندان پسری ادامه پیدا میکند؛ اما اسلام با این باور غلط، مبارزهای همهجانبه کرد؛
تا جایی که بارها گفته شده است که دودمان پیامبر خدا از دخترِ آن حضرت و نوههای دختریاش، یعنی فرزندان حضرت علی و حضرت فاطمه ادامه پیدا میکند.
در کنارِ روایاتی که فرزندان حضرت فاطمه را به عنوان «سبط الرسول» معرفی میکنند، آیاتی از قرآن کریم نیز تایید کننده این مطلب هستند؛
آیهٔ مباهله یکی از این آیات است. در این آیه، امام حسن و امام حسین مصداق «أبنائنا» (فرزندان رسول خدا) معرفی شدهاند.
«وَ صَلِّ عَلَی سِبْطَیِ الرَّحْمَهِ»
➖ امام باید شخصی هدایت یافته باشد تا بتواند دیگران را هدایت کند.
«الهادی الْمَهْدِیِّ»
📝 فراز ۲۴
➖ کسی که اعتقاد به ظهور امام زمان دارد، یأس و ناامیدی برایش بیمعنی است.
«وَلِیِّ أَمْرِک الْقَائِمِ الْمُؤَمَّلِ»
➖ کسی که منتظر و پیروِ امام مهدی است، از مسیر عدالت خارج نمیشود.
«الْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ»
🌙 ویژهٔ ماه مبارک #رمضان
🌙ماه رمضان همراه با شهید ابراهیم هادی
💫 #روز_بیست_و_پنجم
🔸نصیحت های او را هنوز به یاد دارم. ما در زورخانه کسانی را داشتیم که بر خلاف ابراهیم، بسیار آدم های ناشایست بودند. ابراهیم ویژگی های این افراد را برای من توضیح می داد و با توجه به شرایط بد جامعه در آن زمان می گفت: مهدی، با کسی رفیق باش که زور تو از او بیشتر باشد. تا نتواند تو را اذیت کند.
🔹من کسی را در منزل نداشتم که برای ما وقت بگذارد و خوب و بد را یادآوری کند. ابراهیم خیلی برای ما وقت می گذاشت و نصیحت می کرد. بشتر نصیحت های او هم غیرمستقیم بود. بعد هم ما را به سمت مسجد کشاند. اوایل زیاد اهل مسجد و... نبودم. تا ابراهیم می رفت وضو، من هم از مسجد در می رفتم! اما رفته رفته جاذبه ی شخصیت ابراهیم ما را مسجدی کرد.
📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۶۲
🌺 پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) میفرمایند:
اگر خداوند به وسیله ی تو یک نفر را هدایت کند، برای تو بهتر است از دنیا و هر آنچه در آن است.
📘 الحیاه، ج۱/ ص۶۹۲
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۰۷ *═✧❁﷽❁✧═* نمی توانستم حرف های سلمان را باور کنم
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱۰۸
*═✧❁﷽❁✧═*
ما گرفتار یه همسایه ی شرور و بی حیا شدیم 😖 همین که دیده تو خونه و خونواده کمی آشوب و چند دستگی به پا شده از بالای دیوار سرک کشیده و داره سنگ می اندازه😒مگه یادت نیست اون وقتا که ما کوچیک بودیم هر چند وقت یه بار عراق عده ای رو پابرهنه👣 و دست خالی و گرسنه لب مرز شلمچه می فرستاد و می گفت : اینا اجدادشون ایرانیه و ما به اونا می گفتیم رانده شده های عراقی☹️
داشتیم به آبادان نزدیک می شدیم شهری که زیر بمباران های♨️ پی در پی تمام بدنش زخمی بود اما هنوز نفس می کشید و می خواست زنده بماند. نیروهای عراقی هر چند وقت یکبار دیوار صوتی را می شکستند . رادیو📻 نفت پی در پی صدای غلامرضا رهبر و محمد صدر را پخش می کرد که با شور وحرارت به مردم روحیه می دادند و سعی داشتند مردم را آرام کنند 👌
گاهی ابوالفتح آذر پیکان در تلویزیون📺 مقاومت مردم را تحسین می کرد و بی برنامه و خودجوش شعرهای حماسی می خواند.رادیو 📻نفت مدام در حال پخش اعلام وضعیت قرمز و سفید بود.سلمان هربار که وضعیت قرمز اعلام می شد اتوبوس🚎 را متوقف و جمله هاو تحلیل هایش را رها می کرد . ما به جنگ عادت نداشتیم . جنگ مهمان نا خوانده بود. هیچ کس نمی دانست چه واکنشی نشان بدهد☹️
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️