eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
277 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 دختران پیامبر، همه شیر زنند 🔆 فاطمه و زینب و معصومه فرقی ندارد. پای حمایت از امام که وسط باشد، یک‌پا مرد میدان‌اند. برای یاری امامشان فقط دعا نمی‌کنند، وارد عمل می‌شوند. برای شناساندنش فقط حرف نمی‌زنند، حرکت می‌کنند. 💠 مانند دختر موسی بن جعفر که در معرفت و یاری امامش به جایی می‌رسد که مزارش هم می‌شود پایگاه امام‌شناسی تا سرباز تربیت کند برای روز قیام. 🌸 ولادت سلام الله علیهاو مبارک باد.
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۴۰ *═✧❁﷽❁✧═* راننده فرمان ماشین🚕 را رها کرد و پیاده
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۱۴۱ *═✧❁﷽❁✧═* دست هایم✋ را روی لباس هایم کشیدم.مقنعه ام را تکاندم.به جیب هایم اشاره کردند.آستر جیب هایم را بیرون کشیدم.وقتی دست هایم را از جیبم در آوردم،در حالی که حکم ماموریت فرمانداری را در یک مشتم و یادداشت《 من زنده ام》 را در مشت دیگرم پنهان کرده بودم،شروع به تکاندم جیبم کردم. افسر عراقی متوجه کاغذها📄 شد و اشاره کرد《مشتت را باز کن》.با خنده ای زیرکانه انگار که به کشف بزرگی رسیده است هر دو کاغذ را از من گرفت و مترجم را صدا کرد.جواد خواند:《من زنده ام》👌 با نگاهی مشکوک به من گفت:هذی شفره.(این یک رمز است) جواد نگاهی 👀به من انداخت و سپس به برگه ی دوم چشم دوخت.میل نداشت بخواند ☹️یک نگاه به من می کرد و یک نگاه به برگه اما چاره ای نداشت.سرانجام خواند:معصومه آباد؛نماینده ی فرماندار آبادان ماموریت:انتقال بچه های پرورشگاه به شیراز👌 فکر😇 کردند یکی از مهره های مهم نظامی ایران را به دام انداخته اند.در حالی که از خوشحالی😌 در پوست خود نمی گنجیدند پشت سر هم به عربی جملاتی می گفت و من با کنجکاوی حرکات و حرف های آنها را گوش👂 می دادم و دور و برم را می پاییدم.اما هر چه بیشتر گوش می دادم کمتر می فهمیدم.کلمه ی 《بنات الخمینی》 و ژنرال را در هر جمله و عبارتی می شنیدم. بلافاصله بی سیم زد و خبر را ارسال کرد. از جواد پرسیدم: چی داره می گه؟ گفت:می گه دو ژنرال زن ایرانی را اسیر 🙌کرده ایم گفتم:ما مددکار هلال احمریم😒 نظامی بعثی کلمه ی هلال احمر را فهمید و گفت:هلال احمر،بنات الخمینی رو به خواهر بهرامی کرد و پرسید:شنو اسمچ؟(اسمت چیه❓) قبل از اینکه او دهان باز کند گفتم:مریم،ما هر دو خواهریم. ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ۸۹ وباطل است پروردگارا میان ما و قوم ما به حق حکم و داوری کن که تو بهترین داورانی و بهترین راهگشایی پس کارهای مشکل و پوشیده مارا گشایش بده.
💛🌼 . آنقدر بودنت را جسـتہ ام کھ ڪفش‌ هایم هم خستہ شدند 👟🍃 . در این ڪوچہ پس ڪوچہ ها؎ ظهور یارِ من بـگو ڪجا بنشینم کہ گذر ڪنۍ؟!🌿 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸ای همه آسمانِ شده، خیره‌ به هر نگاه تو 🌸چشم رضا ستاره شد، مانده کنارِ ماهِ تو 🌸لشگرِ حوریان ببین، برگِ خزانِ مقدمت 🌸آمده‌ تا که بال خود، فرش کند به راهِ تو  ✨ولادت باسعادت کوثر همیشه جاری کویرقم،حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را به محضر مولایمان حضرت بقیه الله الاعظم و شیعیان جهان تبریک میگوییم.💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا