eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
277 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
🏝قربان و غدیر رفٺ ولے یار نیامد آن شمع دل افروزِ شب تار نیامد چند روز دگر مانده ڪہ با نالہ بگوییم اے اهل حرم میر و علمدار نیامد🏝 ⚘وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ، وَ أَضِئْ نُورَهُ، وَ بَيِّضْ وَجْهَهُ، وَ أَعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضِيلَةَ وَ الْمَنْزِلَةَ وَ الْوَسِيلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفِيعَةَ و پايه اش را برافراز، و نورش را برافروز و رويش را سپيد كن،و فضل و برتری به او عطا كن، و به او جايگاه و مقام "وسیله" و رتبه بلند عنايت كن.⚘ 📚مفاتیح الجنان،صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
به نیت علی اقبالی ۳۰ صدتا صلوات هدیه می کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 راهِ شَهادَت بَسـته نیست، هَنـوز هَم مۍشَود شهیـد شُد... اَمـّا هَنوز شَرطِ شَهیـد شُـدَن شَهـادَتانه زیستن است👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Haj Meysam MotieeZiyaratAleYasin1399.mp3
زمان: حجم: 10.28M
🤲 قرائت زیارت 🎙 بانوای: 💠 قرار عاشقی در هیأت مجازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۸۸ *═✧❁﷽❁✧═* کم‌آبی💦 همه‌ی وجودم را بی‌رمق و ناتوا
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۱۸۹ *═✧❁﷽❁✧═* خواهرها به هر شکل بود تا صبح مرا تحمل کردند و من با همان شرایط نماز 📿خواندم. روشنی صبح در این سیاهچال‌ها پیدا نبود اما گذر زمان نشان از سپیده‌ی صبح داشت. دو نگهبان در🚪 را باز کردند و گفتند: گومن اطلعن برّا. (بلند شید بیایید بیرون) چشم‌هایم را آماده‌ی بستن کرده بودم اما این بار ما را بدون عینک🕶 از سلول بیرون بردند. نسیم صبحگاهی صورتم را نوازش می‌داد. بادهای پاییزی چند درخت نخلی 🌴را که در مسیر عبور ما بودند تکاند و چند خرمای خشک (دیری) را بر زمین انداخت. به آن خرمای خشک لبخندی😊 زدم. خرما تنها عنصر آشنای آن حیاط بیگانه بود که نتوانستم بی‌تفاوت از کنارش عبور کنم. بی‌اعتنا به لوله‌ی تفنگی🔫 که به کمرم کوبیده می‌شد خم شدم و یک چنگ خرما از روی زمین برداشتم. همزمان با خم شدن من یکی از سربازهای👨‍🏭 بعثی گفت: امشن، ذبی هم. (راه بیوفت، بندازشون). اعتنا نکردم شمردم؛ در چنگ من به اندازه‌ی شش تا خرما بود. به هر کدام از بچه‌ها یکی دادم و دو تا را هم به دو سرباز عراقی دادم که با اسلحه 🔫ما را بدرقه می‌کردند. حلیمه می‌گفت: هیچوقت مزه‌ی خرما را اینقدر خوب احساس نکرده بودم😋 این دانه‌های خرما تا بیست و چهار ساعت ما را نگه داشت. برای این که دوباره چیزی را از زمین برنداریم عینک‌های🕶 امنیتی را آوردند و روی چشممان گذاشتند. تمام مسیر هر چهار نفرمان دست‌های یکدیگر را گرفته بودیم و تلوتلوخوران می‌رفتیم🚶‍♀ البته با هر مانعی به به زمین می خوردیم☹️ ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا