eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
277 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
992 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
!تاریخ به افق کربلا ۶ 🏴 روز ششم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری بر امام حسین(ع) و همراهانشون چطور گذشت؟ ▪️ حصین بن تمیم با چهارهزار نفر، حجازبن ابجر ‏عجلی با هزار نفر و یزیدبن حارث با ۸۰۰ نفر وارد کربلا شدند تا به سپاه عمر سعد ‏بپیوندند و ‏موافق بعضی از روایات، پیوسته لشکر آمد تا به تدریج تعداد سپاه عمربن سعد به ۳۰ هزار سوار نفر رسید. ▪️در این روز بود که ابن زیاد میان خود و اردوی عمربن سعد سوارانی تیزرو گماشت ‏که پیوسته اخبار را گزارش می‌دادند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️ آیا کسی هست که مرا یاری کند؟ 👈 مردی هنوز چشم به راه جواب ماست... ▫️ یا صاحب‌الزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️▫️▪️▫️▪️ در فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم، ابراهیم رشید آمده است: «دوستان و همرزمانم، همیشه دقت داشته باشید هیچ‌وقت امام‌ زمانتان و نائبش را تنها نگذارید و در هر نقطه و کاری مشغول هستید با دقت به آن بپردازید تا انقلاب به دست صاحب اصلی آن برسد...»👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ◾️السلام علی الحسین ◾️وعلی علی بن الحسین ◾️وعلی اولادالحسین ◾️وعلی اصحاب الحسین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🏴 🏳🏴 🏴🏳🏴 🏳🏴🏳🏴
🌹 سهم نهم : از حکمت ۸۴ تا ۹۲ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 ۸۴ : باقی ماندگان شمشير و جنگ، شماره شان بادوام‌تر و فرزندان شان بيشتر است. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 ۸۵ : كسی كه از گفتن نمی دانم روی گردان است، به هلاكت و نابودی می رسد. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 ۸۶ : انديشه پير در نزد من از تلاش جوان خوشايندتر است. (و نقل شده كه تجربه پيران از آمادگی رزمی جوانان برتر است.) ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 ۸۷ : در شگفتم از كسی كه می تواند استغفار كند و نااميد است. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 ۸۸ : امام باقر (علیه السلام) از حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) نقل فرمود: « دو چيز در زمين مايه امان از عذاب خدا بود؛ يكی از آن دو برداشته شد. پس ديگری را دريابيد و بدان چنگ زنيد. اما امانی كه برداشته شد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بود. و امان باقيمانده، استغفار كردن است. که خدای بزرگ به رسول خدا فرمود: «خدا آنان را عذاب نمی كند در حالیکه تو در ميان آنانی و عذابشان نمی كند تا آن هنگام كه استغفار می كنند.» (اين روش استخراج نيكوترين لطايف معنی و ظرافت سخن از آيات قرآن است) ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 ۸۹ : كسی كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد و كسی كه امور آخرت را اصلاح كند، خدا امور دنيای او را اصلاح خواهد كرد و كسی كه از درون جان واعظي دارد، خدا را بر او حافظی است. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 ۹۰ : فقيه كامل كسی است كه مردم را از آمرزش خدا مأيوس و از مهربانی او نااميد نکند و از عذاب ناگهانی خدا ايمن نسازد. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 ۹۱ : همانا اين دلها همانند بدنها افسرده مي شوند، پس براي شادابی دلها، سخنان زيبای حكمت آميز را بجوييد. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 ۹۲ : بی ارزش ترين دانش، دانشی است كه بر سر زبان است و برترين علم، آنچه در اعضا و جوارح آشكار است. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۲۰۲ *═✧❁﷽❁✧═* مثل گنجشکی 🐦که در دست های یک مرد قوی
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۲۰۳ *═✧❁﷽❁✧═* مرتب جوابهایم را حفظ می‌کردم تا فراموش نکنم؛ زیرا می‌دانستم دروغگو 🤥کم‌حافظه است. با رفتن آنها نوبت بازجویی من به پایان رسیده بود. چشم‌های👀 مریم مثل بره‌ی بی‌گناهی که آماده‌ی سر بریدن است از چشمان من خبر می‌گرفت. از کنارش رد شدم و گفتم: الحمدالله دوباره عینک🕶 کوری بود و راهروی پیچ در پیچ. سرباز بعثی گوشه‌ی مقنعه‌ام را می‌کشید. صدای چرخاندن کلید🔑 در قفل صندوقچه‌ی آهنی یعنی به مقصد رسیدن. در 🚪که باز شد به سرعت و شدت به داخل صندوقچه پرتاب شدم، آنچنان که پیشانی‌ام به دیوار کوتاه سرویس بهداشتی 🚽برخورد کرد و یک گردو روی پیشانی‌ام سبز شد. نگهبان دو دستم🙌 را به دیوار نگه داشت. صورتم را به دیوار کوباند و گفت: لاتتحرکی (تکان نخور) سپس از صندوقچه بیرون رفت و در را قفل 🔒کرد. هیچ کس در سلول نبود. وقتی از بازجویی برگشتم انگار از زیر آوار بیرون کشیده شده بودم😥 خالی بودن صندوقچه مرا به شک🤔 انداخت که این همان سلول قبلی است یا نه. تمام سؤالات بازجویی توی ذهنم تکرار می‌شد. در تمام لحظات سنگینی سایه و دست‌هایش 💪را از پشت سرم احساس می‌کردم. از اینکه دستش را روی شانه‌ام بگذارد می‌ترسیدم. در حالی که دو دستم را به دیوار گرفته بودم شقیقه‌هایم آماده‌ی انفجار و مغزم در حال فروریختن بود🤕 خودم را حس نمی‌کردم بلکه خودم را سایه‌ای بر دیوار می‌پنداشتم. نمی‌دانم این چهره‌ها از همان ابتدا تا این اندازه شوم و کریه👹 بودند یا اینکه اعمالشان چهره‌ی آنها را به این روز انداخته بود. چشمان عقابی 🦅شکلش وحشتم را بیشتر می‌کرد. بیشتر از این نمی‌توانستم در آن وضع بمانم. ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا