7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿تشنه وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشیم ...
🌱حجت الاسلام #ماندگاری
*یَا اَبَا صَالِحَ الْمَهْدِی ادرکنی
ندبه هاے دلتنگے
سهم #روز نودم مطالعه نهج البلاغه نامه ۲۴ تا نامه ۲۰ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 #نامه ۲۴ : پس از بازگشت از
🌹سهم #روز نود_ویکم : نامه ۱۹ تا نامه ۱۷ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه ۱۹ : نامه به يكی از فرمانداران خود به نام عمر بن ابی سلمه ارحبی، که در فارس ایران حکومت می کرد.
🔹هشدار از بدرفتاری با مردم
🔻 پس از نام خدا و درود، همانا دهقانان مركز فرمانداريت از خشونت و قساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلی تو شكايت كردند، من درباره آنها انديشيدم نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم، زيرا كه مشركند و نه سزاوار قساوت و سنگدلی و بدرفتاری هستند زيرا كه با ما هم پيمانند، پس در رفتار با آنان نرمی و درشتی را به هم آميز. رفتاری توأم با شدّت و نرمش داشته باش، اعتدال و ميانه روی را در نزديك كردن يا دور نمودن رعايت كن.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه ۱۸ : نامه به فرماندار بصره، عبدالله بن عباس، در سال ٣٦ هجری پس از جنگ جمل
🔹روش برخورد با مردم
🔻بدان كه بصره امروز جايگاه شيطان و كشتزار فتنه هاست، با مردم آن به نيكی رفتار كن و گره وحشت را از دلهای آنان بگشای، بدرفتاری تو را با قبيله «بنی تميم» و خشونت با آنها را به من گزارش دادند، همانا «بنی تميم» مردانی نيرومندند كه هرگاه دلاوری از آنها غروب كرد، سلحشور ديگری جای آن درخشيد و در نبرد در جاهليت و اسلام كسی از آنها پيشی نگرفت و همانا آنها با ما پيوند خويشاوندی و قرابت و نزديكی دارند، كه صله رحم و پيوند با آنان پاداش و گسستن پيوند با آنان كيفر الهی دارد، پس مدارا كن. ای ابوالعباس! اميد است آنچه از دست و زبان تو از خوب يا بد، جاری می شود، خدا تو را بيامرزد، چرا كه من و تو در اينگونه از رفتارها شريكيم. سعی كن تا خوش بينی من نسبت به شما استوار باشد و نظرم دگرگون نشود، با درود.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه ۱۷ : نامه در پاسخ نامه معاويه در صحرای صفین، ماه صفر سال٣٧ هجری
1⃣افشای چهره بنی اميه و فضائل اهل بيت (علیهم السلام )
🔻معاويه! اينكه خواستی شام را به تو واگذارم، همانا من چيزی را كه ديروز از تو باز داشتم، امروز به تو نخواهم بخشيد و اما سخن تو كه «جنگ عرب را جز اندكی، بكام خويش فرو برده است» ، آگاه باش آن كس كه بر حق بود جايگاهش بهشت و آنكه بر راه باطل بود در آتش است. اما اينكه ادعای تساوی در جنگ و نفرات جهادگر كرده ای، بدان كه رشد تو در شك به درجه كمال من در يقين نرسيده است و اهل شام بر دنيا حريص تر از اهل عراق به آخرت نيستند.
2⃣ فضائل عترت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم )
🔻و اينكه ادّعا كردی ما همه فرزندان (عبدمناف) هستيم آری چنين است، اما جدّ شما (اميه) چونان جد ما (هاشم) و (حرب) همانند (عبدالمطلب) و (ابوسفيان) مانند (ابوطالب) نخواهند بود، هرگز ارزش مهاجران چون اسيران آزادشده نيست و حلال زاده همانند حرام زاده نمی باشد و آنكه بر حق است با آنكه بر باطل است را نمی توان مقايسه كرد و مؤمن چون مُفسد نخواهد بود و چه زشتند آنان كه پدران گذشته خود را در ورود به آتش پيروی كنند. از همه كه بگذريم، فضيلت نبوت در اختيار ماست كه با آن عزيزان را ذليل و خوارشدگان را بزرگ كرديم و آنگاه كه خداوند امّت عرب را فوج فوج به دين اسلام درآورد و اين امت در برابر دين يا از روی اختيار يا اجبار تسليم شد، شما خاندان ابوسفيان يا برای دنيا و يا از روی ترس در دين اسلام وارد شديد و اين هنگامی بود كه نخستين اسلام آورندگان بر همه پيشی گرفتند و مهاجران نخستين ارزش خود را باز يافتند، پس ای معاويه شيطان را از خويش بهره مند و او را بر جان خويش راه مده. با درود.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
••
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
کاش بودي تا دلم تنها نبود
تا اسير غصه فردا نبود...
کاش بودي تا فقط باور کني
بي تو هرگز زندگي زيبا نبود
#اللـهمعجـلالِوَلیِـکَالفـرج💚
#نفتکش
#ایران_قوی
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری
🌷🌷🌷🌷🌷
#اخلاص_شهید
در محل کار #زودتر از همه می آمد و #دیرتر از همه میرفت .
در هفته چند ساعت برای خود #کسر_کار میزد و میگفت :
در حین کار شاید یک لحظه #ذهنم به سمت خانه ، همسر و یا فرزندم رفته باشد 👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
Haj Meysam MotieeZiyaratAleYasin1399.mp3
زمان:
حجم:
10.28M
🤲 قرائت زیارت #آل_یاسین
🎙 بانوای: #حاجمیثممطیعی
✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود
🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ
💎 دعای غریق 💎
♡💟دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💟♡
🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅
🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺
🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅
《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا🚩》
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۲۸۳ *═✧❁﷽❁✧═* دستهای من و مریم چنان در هم گره خورده
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۳۸۴
*═✧❁﷽❁✧═*
زمانی گذشت، تا چشمانم 👀توانست بر تاریکی غلبه کند. خدای من 😱 فاطمه را دیدم که در گوشه ای از سلول مثل حلزون🐌 جمع شده بود، آنقدر نحیف و رنجور که گویی آماده ی استقبال از فرشته ی مرگ است حتی نتوانست از جا بلند شود و به استقبال ما بیاید.
هنوز به هم لبخند 😊می زدیم. در راهی قدم برمیداشتیم که هر روز سختی آن بیشتر می شد،اما انگار ما راحت تر می شدیم.
گویی مرگ گواراترین جرعه ای بود که قرار بود در حلقمان ریخته شود خود را هر لحظه به نقطه ی پایان نزدیک تر می دیدیم✅
میخواستیم دست های🤝 یکدیگر را فشار دهیم اما توانی برای این کار در ما نمانده بود. با نگاه👀 از هم می پرسیدیم و جواب می دادیمو همین قدر کافی بود
چرا فاطمه تنهاست؟حلیمه کجاست؟ نکند حلیمه...
یعنی زودتر از ما به مقصد رسیده، حتی می ترسیدم 😰بپرسم که حلیمه کجاست. ما دقیقا مثل چهار پایه ی یک میز شده بودیم که باید در چهار گوشه ی این تخته قرار می گرفتیم تا گلدان کریستالی که پر از گل های شقایق🌷 و نسترن بود بتواند بر روی این میز قرار گیرد و زیبایی خود را نشان دهد.
پرسیدم:
شما اینجا تنها بودی؟
-بعد از اینکه شما دو تا را بردند، حلیمه را هم بردند و من این چند روز تنها بودم.
آنها فکر 😇میکردند اگر از هم جدا شویم این راه ناتمام می ماند اما از اینکه با اراده ی خودمان این راه را می رفتیم 🚶♀تا به انتهای جاده ی مرگ برسیم خوشحال بودیم. چه جان
عزیزی و چه مرگ افتخار آمیزی😍 جان هدیه ی گران قیمتی که آن را ذره ذره به فرشته ی مرگ تقدیم می کردیم تا به سوی خدا ببرد در همین حین دوباره در🚪 باز شد، حلیمه مانند عروسکی متحرک که روی چھار چوب شانه هایش رو پوشی انداختہ اند با گونہ ھای ہیروں زده و چشمہایی بی فروغ😰 که به سختی پلک هایش را بالا نگه داشته بود به داخل سلول رها شد😔
نمی دانم خودم به چه شکلی درآمده بودم اما دیدن هرسه خواهرانم قرائت فاتحه را بر من واجب می کرد👌 از اینکه دوباره با هم هستیم و قرار است با هم بمیریم خوشحال بودیم. هر چند برای همین مدت کوتاه که از هم دور بودیم گفتنی بسیار داشتیم اما به کلی گویی بسنده کردیم ..
حلیمه گفت: اینجا چه زندان عجیب و غریبیه، منو بردند به یه سلول بیست و چہار متری باتعدادی از زنهائی👩 زندانی خارجی عرب که اھل فلسطین و اردن و یمن و کویت بودند. اصلاً سیاسی نبودند زندان امنیتی رو با کاباره اشتباه گرفته بودن از صبح دنبال آرایش 💅و مد و لباس👚 بودند و هرچیز که میخواستن براشون مهیا بود.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️