ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۳۹۴ *═✧❁﷽❁✧═* وقتی متوجه نگرانی😇 ما شد ، آراممان کر
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۳۹۵
*═✧❁﷽❁✧═*
بالاخره بعد از کلی پرس و جو و به این در و آن در زدن هیچ رد پایی👣 از تو در آبادان پیدا نکردیم ❌ رحمان چون شیراز را خوب می شناخت همراه مجید راهی شیراز شد . رحمان و سید همکلاسی و دوست قدیمی بودند ، بی مقدمه رفتند سر اصل مطلب ؛ آقا سید خواهرهای🧕 هلال احمر و نماینده های فرماندار و بچه های یتیم خونه همگی اینجا هستن❓
سید گفت : بله چند نفرشون به عنوان مربی همراه بچه ها 👧👦موندن و چند نفرشون هم دوروزپیش برگشتن آبادان .
رحمان گفت : خواهرم جزء کدوم دسته بود❓
سید گیج و مات و من من کنان🙄 گفت : والله از ساعتی که ما بچه هاروتحویل شیرازدادیم درگیر کارای اداری و سازماندهی بچه ها بودم
اما دریغ از کمترین نشانه! هیچ و هیچ . راه شیراز به آبادان ، سعی صفا و مروه شده بود . تشنه می رفتیم ، تشنه برمی گشتیم . بی آنکه به آب 💦برسیم . هر چه هروله می کردیم این سعی به جایی نمی رسید 🚫
مادر و خواهر کوچکمان ،
مریم چهار ماهه 🌙را در کانکس های اداری شرکت پتروشیمی ماهشهر مستقر کرده بودیم .
کانکس ها سر راهمان بود اما دلمان ❤️نمی خواست در این شرایط سراغ مادر برویم چون او شرایط روحی خوبی نداشت و مریم هم شیرخوار🍼 بود . مادر هر وقت ما را می دید سفارش می کرد که هوای همدیگر را داشته باشید ، خواهر برادری دُرّ گرانبهایی 💎است . هوای خواهرتان را داشته باشید👌
مسیر را به سمت اهواز کج کردیم و سراغ رحیم رفتیم . آنجا ستاد پشتیبانی شرکت نفت برای جبهه را تشکیل داده بودند . همانجایی که تو چند روز اول جنگ 📛پیش رحیم بودی و بعد با اتوبوس 🚌اسرای عراقی باهم به آبادان برگشتیم . می خواستیم مسئله را با رحیم در میان بگذاریم . بالاخره از هر سری فکری وسخنی و راهی برمی آید . به محض رسیدن به محوطه ای که بچه های شرکت نفت در آن مستقر بودند (خرم کوشک) رحیم و دوستانش به استقبال آمدند . می دانی که رحمان هر وقت عصبانی😡 و ناراحت می شد پشت سرهم پلک می زد و حساب کار دست همه می آمد ، از طرف دیگر چهره هامان به هم ریخته و مضطرب😨 بود . رحیم با دیدن قیافه های ما پرسید : چه خبر؟
رحمان با همان شوخ طبعی همیشگی ضمن اینکه پشت هم پلک می زد گفت :عبود و کشتن با تبر🔨
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_فصلت_آیه_۴۶
#سود_و_زیانی_که_به_انسانها_
میرسد_حاصل_اعمال_آنهاست
کسی که عمل صالحی به جا آورد نفعش برای خود اوست.
و هرکس بدی کند به خویش بدی کرده است و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمیکند.
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#مهدےجانم❤️
تویے امام زمانم،تویے تمام جهانم
تویے بِہ از همہ خوبان،بیا گل نرگس
تویے تمام امیدم،تویے نوا و نویدم
تویے ڪہ جلوه احسان،بیا گل نرگس
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلام مولاے مهربانم
سلام مولای ما
🏝اللهم کن لولیک...
نجوایی است،بر زبان ما!
اما قلبمان،
به ستونهای دنیا،
زنجیر شده است!
دعایمان،
بوی بیدردی میدهد؛
که به اجابت نمیرسد!🏝
⚘مَعَ عِلْمِي بِأَنَّ لَكَ السُّلْطَانَ وَ الْقُدْرَةَ وَ الْبُرْهَانَ وَ الْحُجَّةَ وَ الْمَشِيَّةَ وَ الْحَوْلَ وَ الْقُوَّةَ.فَافْعَلْ ذَلِكَ بِي وَ بِجَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ
و من علم و معرفت دارم به اينكه تمام سلطنت و قدرت و برهان برای توست. و حجت بالغه و مشيت نافذه و توانايى و قوت خاص توست. اى خدا اين لطف (رؤیت #امام_زمان علیه السلام) را در حق من و جميع اهل ايمان بفرما⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#شهید_ادواردو_آنیلی_مهدی
🌷🌷🌷🌷🌷
( ۱۵ نوامبر) سالروز شهادت ثروتمندترین شهید شیعه؛ مهدی (ادواردو) آنیلی است!
پسر ثروتمندترین مرد #ایتالیا
🌷مالک باشگاه یوونتوس
▪️مالک گروه سرمایهگذاری اکسو
🌷مالک کارخانجات اتومبیل سازی فیات، فراری، مازراتی، آلفا رومئو، لانچیا، آبارت، اویکو
که شیعه میشود و با امام خمینی (ره) دیدار میکند،
امام بر پیشانی او بوسه می زند
و توسط #صهیونیست ها به شهادت می رسد.
علیرغم تمام امکانات، همیشه احساس میکرد گمشدهای دارد، و بالاخره آن را در داخل کتابخانهای در نیویورک پیدا کرد و بعد هم مسلمان شد.
شهید ادواردو میگوید:
👈وقتی قرآن را برای اولینبار دیدم، متوجه شدم که این کلمات، کلمات ماورایی هستند، دیدم این همان چیزی است که من سالها در جستجویش بودم. اگر کسی صادقانه قرآن را بخواند، قرآن هدایتش میکند".
ادواردو، همزمان با محروم شدن از تمام امتیازات خانوادگی، تصمیم گرفت به عنوان طلبه به قم بیاید.
و این بهانهای شد تا او را به شهادت رساندند و اَنگ خودکشی بر او زدند، در حالیکه هیچ شواهدی از جمله کالبدشکافی، فیلم و.... دال بر خودکشی او موجود نبود.
دوستان اردواردو، معتقدند او هرگز خودکشی نکرده، بلکه به خاطر ایمان و عقیدهاش به شهادت رسیده است👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
📌 خصوصیّت دوران امام زمان
👤 #رهبر_انقلاب :
🔅 یک خصوصّیتی که در دوران امام زمان هست این است که انسانها آراسته به فضائل اخلاقی میشوند،
ضعفهای اخلاقی که این همه مشکلات را برای بشر به وجود آورده در طول تاریخ از انسانها گرفته میشود.
🌹 سهم #روز صد_وسوم: خطبه ۲۲۰ تا خطبه ۲۱۷ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄
📜 #خطبه ۲۲۰ : در وصف سالكان
🔹پوينده راه خدا
♦️عقلش را زنده کرد و نفس خويش را كشت، تا آنكه جسمش لاغر و خشونت اخلاقش به نرمی گراييد، برقی پرنور برای او درخشيد و راه را برای او روشن كرد و در راه راست او را كشاند و از دری به در ديگر برد تا به در سلامت و سرای جاودانه رساند، كه دو پای او در قرارگاه امن با آرامش تن استوار شد، این پاداش آن بود كه دل را درست به كار گرفت و پروردگار خويش را راضی كرد.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۱۹: (در ميدان نبرد جمل در سال ۳۶ هجری وقتی به جنازه طلحه و عبد الرحمن بن عتاب رسید،فرمود:)
🔹تأسف بر كشتگان جمل
♦️ابومحمد (طلحه) در اين مكان غريب مانده است، به خدا سوگند خوش نداشتم قريش را زير تابش ستارگان كشته و افتاده بينم. به خونخواهی بر فرزندان "عبدمناف" دست يافتم، ولی سركردگان "بنی جمح" از دستم گريختند، آنان برای كاری كه در شان آنها نبود سر برافراشتند و پيش از رسيدن به آن سركوب شدند.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۱۸: درباره كسانی برای جنگ با حضرت به بصره رفتند
🔹 افشای خيانت ناكثان
♦️بر كارگزاران و خزانه داران بيت المال مسلمانان كه در فرمان من بودند و بر مردم شهری كه تمامی آنها بر اطاعت من و وفاداری در بيعت با من وحدت داشتند هجوم آوردند، آنان را از هم پراكندند و به زبان من در ميانشان اختلاف افكندند و بر شيعيان من تاختند، گروهی را با نيرنگ كشتند و گروهی دست بر شمشير فشرده با دشمن جنگيدند تا صادقانه خدا را ملاقات كردند.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
📜 #خطبه ۲۱۷ : گله از قریش
🔹شكوه از قريش
♦️خدايا من بر ضد قريش و يارانشان از تو كمك می خواهم، كه پيوند خويشاوندی مرا بريدند و كار مرا دگرگون كردند و همگی برای مبارزه با من در حقّی كه از همه آنان سزاوارترم متّحد گرديدند و گفتند: «حق را اگر توانی بگير و يا تو را از حق محروم دارند، پس يا با غم و اندوه صبر كن، يا با حسرت بمير». به اطرافم نگريستم ديدم كه نه ياوری دارم و نه كسی از من دفاع و حمايت می كند، جز خانواده ام كه مايل نبودم جانشان به خطر افتد، پس خار در چشم فرو رفته، ديده بر هم نهادم و با گلویی که استخوان در آن گير كرده، جام تلخ را جرعه جرعه نوشيدم و در فرو خوردن خشم در امری كه تلخ تر از گياه حنظل و دردناك تر از فرو رفتن تيزی شمشير در دل بود شكيبایی كردم.
┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄