ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۲۰۱ *═✧❁﷽❁✧═* - وین خذیتی تدریبات عسکریه؟ (کجا آموزش
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۲۰۲
*═✧❁﷽❁✧═*
مثل گنجشکی 🐦که در دست های یک مرد قوی هیکل گرفتار شده، تقلا میکردم تا نجات یابم. هر چند لحظه یکبار دستهایش را به نشانهی قدرت💪 به هم میفشرد.
در دلم❤️ با خدا گفتم: خدایا حیات و نجابت من در پناه قدرت لایزال توست.
فحاشی و ادای کلمات زشت برایشان تفریح بود😖 کاش میشد تن بعضی از کلمات لباس بپوشانم تا از زشتی آنها کم شود و بتوانم آنها را روایت کنم.
پردهپوشی کلمات هم یک نوع اخلاق اسلامی است👌برای اینکه خانوادهام شناسایی نشوند خانوادهی👨👩👧👧 جدیدی با ترکیب اسامی و شغل و آدرس جدید و ساختگی برای خودم ساخته بودم. نمیدانم آن بازجوی ایرانی اهل کجا بود☹️
اما کوچه به کوچهی آبادان را میشناخت. به من گفت اهل تهرانم و تهران را هم خوب میشناسم. اگرچه گاهی یکدستی میزد. مثلاً میگفت: من، تو و خواهرت را قبل از انقلاب میدیدم👀 که بیحجاب در مسیر فلان باشگاه به فلان جا میرفتید🚶♀
در صورتی که من با مریم در سفر شیراز آشنا شده بودم و اصلاً اسم واقعی مریم؛ شمسی بود. با این خانوادهی ساختگی دلم ❤️برای مریم که خواهر اسارتم شده بود خیلی شور میزد. فرصت هیچگونه هماهنگی قبلی و پیشبینی اینکه چه سؤالاتی از من میپرسند نداشتم❌
در اضطراب😰 خودم دست و پا میزدم. صدای نفسهای مریم و صدا صاف کردنش را از پشت سرم میشنیدم 👂اما نمیدانستم برنامهی آنها چیست؟ عراقیها علاقهی خاصی به گوگوش داشتند. او برایشان آوازی به زبان عربی خوانده بود. نمیدانم چرا با شنیدن 👂صدای این خواننده همگی از اتاق بیرون رفتند.
آرام آرام به امان خدا رها شدم. به عقب که برگشتم دیدم بله درست مریم پشت سر من نشسته است. فقط توانستم آرام با اشارهی دست و زیرزبانی بگویم: ما فقط سه برادر دوازده، ده، هشت ساله به اسم مصطفی، مجتبی و مرتضی داریم و پدرمان جاروکش است. آنجا چشمانم👀 به جای زبانم حرف میزدند.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_ اسراء_آیه_۸۰
ای پیامبر هنگام دعا دست بگو:
پروردگارا در هر کاری که میخواهم وارد بشوم صادقانه وارد کن تا به خاطر خودت باشد و در همه امور جز راستی و صداقت صادر نشود.
و از نزد خودت برایم نیرویی یاری دهنده مقرر بدار چرا که بدون یاری تو من تنها هستم وناتوان
صبحتون بخیر
عزاداری هاتون قبول✋
به نیت قاسم بن الحسن علیهماالسلام
صدتا صلوات هدیه می کنیم
سلام مولای ما
اینجا در بنبست نفسگیر
آخرالزمان،
در اوج دلتنگیها و غربتها،
هر چیزی ما را
به یاد شما می اندازد...
انگار تمام خلقت
در انتظار ظهور شمایند.
انگار تمام دنیا
ندیدنتان را
گریه می کند...
کاش خدا ،
هر چه سریع تر شما را برساند...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#روزتونمهدوی
!تاریخ به افق کربلا ۶
🏴 روز ششم محرم الحرام سال ۶۱ هجری قمری بر امام حسین(ع) و همراهانشون چطور گذشت؟
▪️ حصین بن تمیم با چهارهزار نفر، حجازبن ابجر عجلی با هزار نفر و یزیدبن حارث با ۸۰۰ نفر وارد کربلا شدند تا به سپاه عمر سعد بپیوندند و موافق بعضی از روایات، پیوسته لشکر آمد تا به تدریج تعداد سپاه عمربن سعد به ۳۰ هزار سوار نفر رسید.
▪️در این روز بود که ابن زیاد میان خود و اردوی عمربن سعد سوارانی تیزرو گماشت که پیوسته اخبار را گزارش میدادند.
⁉️ آیا کسی هست که مرا یاری کند؟
👈 مردی هنوز چشم به راه جواب ماست...
▫️ یا صاحبالزمان
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
#شهید_ابراهیم_رشید
▪️▫️▪️▫️▪️
در فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم، ابراهیم رشید آمده است:
«دوستان و همرزمانم، همیشه دقت داشته باشید هیچوقت امام زمانتان و نائبش را تنها نگذارید و در هر نقطه و کاری مشغول هستید با دقت به آن بپردازید تا انقلاب به دست صاحب اصلی آن برسد...»👌
◾️السلام علی الحسین
◾️وعلی علی بن الحسین
◾️وعلی اولادالحسین
◾️وعلی اصحاب الحسین
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🏴
🏳🏴
🏴🏳🏴
🏳🏴🏳🏴