تمام خلق گریان و ملک گریان و گریان تر
خدا وقتی که می بیند پری ها را پریشان تر
نماد عدل وقتی می شود خانه نشین یعنی
که جاهل ها مسلمانند و قاتل ها مسلمان تر
چه حکمت بوده در آتش ، که ابراهیم و زهرا را
یکی آنی گلستان شد یکی هر لحظه سوزان تر ؟
شب است و غربت و تابوت و چندین شانه ی لرزان
علی چشمش نمی بیند ، بتاب ای ماه تابان تر
وصیت کرده نامحرم نبیند پیکرش را هم
ندارد خالق هستی از این زن پاک دامان تر
زمین آغوش واکرده ، که گنجی را به بر گیرد
دو چشم آسمان خون و زمین از اشک و باران، تر
خدا قبر تو را پنهان نموده تا بگوید که
اگر گنجینه ای داری ، نگاهش دار پنهان تر
#سيد_تقی_سيدی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
کبوتری که خیال حرم به سر دارد
مگر بمیرد از این فکر دست بردارد
حرم ندیده ولی دلخوشیم اینقدری
که صاحب حرم از حال ما خبر دارد
کبوتر حرمی بی نشان شدن سخت است
همیشه کفتر بی لانه دردسر دارد
به عشق خنده دلبر همیشه بخشیدیم
دل شکسته ی ما غصه ای اگر دارد
چه غصه ای ؟ به خدا انتهای خوشبختیست
همین که حضرت زهرا به ما نظر دارد
نسیم میوزد از کوچه ها خبر داری ؟
دوباره مادرمان دست بر کمر دارد ...
#حمیدرضا_محسنات
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
ان زهرهای که مهر به نورش منور است
دردانهی پیمـــبر و زهــــرای اطهر است
بر تارک زنان جـــــــهان تاج افتخــــــار
بر گردن عروس فلک عِقـــد گوهر است
بانوی بانوان جــــــهان ســـــــرور زنان
درج عفـاف و عصمت کبرای داور است
او را پدر رسول خدا صــــــــدر کائنات
او را علی ولی خــداوند همســــر است
بحریاست پر ز درّ و گهـــرهای شاهوار
یزدان وراستوده به قرآن که کوثر است
کیهــــان تابــش دو فـــــروزنده آفتاب
گردون گـردش دو رخشنده اختر است
خونی که داد ســــرور آزادگان حسین
مرهون حسن تربیت و شیر مادر است
تا روزگار بــــوده و تا هسـت پایدار
عرش خدا ز زهرهی زهــــرا منور است
نوری که زیببخش مکان است ولامکان
از باختـر فروغ رخش تا به خاور است
حورای انسی است و ز مشکینشمیم او
گیسوی حورو روضهی رضوان معطراست
شهبانوی حجــــــاز ولی کار خــــــانه را
با فضهی کنــیز، شـــــریک و برابر است
در خانهای که جــای قـــــدمهای جبرئیل
گاه نزول وحـی خــدا زیب و زیور است
از رنــــج کار آبله میزد به دســــــت او
دســـــتی که بوســهگاه لبان پیمبر است
در منتهـــای اوج بلاغـــــــت خطابهاش
آهنگ چون پیمبرومنطق چوحیدر است
این افتخار بس که«ریاضی»به درگهش
عبد و غلام و بنده و مولا و چاکر است
#سید_محمد_علی_ریاضی_یزدی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
به صوت حجازی بخوان ای بلال
بگو بهر زهرا اذان ای بلال
بیا با اذان گفتن دلکشت
قدم زن به بام جهان ای بلال
سکوت مدینه شکسته شود
اگر تو گشائی زبان ای بلال
تو تنها اذان گوی پیغمبری
بگو بار دیگر اذان ای بلال
شهادت بده بر غریبی ما
به همراه اشکی روان ای بلال
بگو تا به سجاده ی سرخ اشک
کنم درد دل را بیان ای بلال
دلم تنگ بابا شد و پشت مـن
شد از بار هجران کمان ای بلال
شده حمله ور بعد کوچ بهار
به گلزار عمرم خزان ای بلال
زِ بیداد گلچین ظالم هنوز
بود بر تن من نشان ای بلال
امامم علی گرچه در محنت است
کند درد خود را نهان ای بلال
غم غربت جانگداز علی
رُبود از کف من عنان ای بلال
به پاس غم و غربتش روز و شب
برآرم ز جانم فغان ای بلال
ادامه بده این اذان را که من
دهم با اذان تو جان ای بلال
به رسم عیادت گل از باغ طبع
(وفایی) دهد ارمغان ای بلال
#سید_هاشم_وفایی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
در این عالم اگرچه رو زدن بر دیگران عار است
گدای فاطمه بودن برایم بهترین کار است
صدایم را، دعایم را، نوای ربنایم را
همیشه گریه هایم را فقط مادر خریدار است
اگرچه بنده ای پستم، غلام فاطمه هستم
گرفته دست او دستم، مرا زهرا هوادار است
پر از غم شد سراپایم، مصیبت خوان زهرایم
برای معصیت هایم همیشه روضه کفاره است
الا یا ایها العالم، عزای بضعه ی خاتم
به قلب مرتضی مرهم به چشم منکرش خار است
کسی که فاطمه دارد، غم او خاتمه دارد
همیشه واهمه دارد کسی که بند اغیار است
شروع روضه شد با در، زمانی کوچه حالا در
نود روز است یک مادر میان خانه بیمار است
شده چون یاسِ پژمرده، مسیر سنگ دل مرده
به بار شیشه اش خورده... گواهم خون و مسمار است
ادا کن حق این مطلب، برای مادر زینب
چنان ناله بزن امشب که گویا آخرین بار است
#مهدی_علی_قاسمی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
دخترم، ارثیهی غربت مادر مال تو
پر کشیدن مال من، این دو سه تا پر مال تو
داغ من مال علی، داغ علی هم مال من
حسنین و غم این دو تا برادر مال تو
خطبه خونی، توی مسجد مدینه مال من
خطبه خوندن، توی کوفه مثل حیدر مال تو
خندهی همسایهها، تو راه کوچه مال من
صدای هلهله و خندهی لشگر مال تو
این سه تا کفن، واسه من و علی و مجتبا
زینبم، پیرهن حسین بیسر مال تو
قصهی میخ در و کشتن محسن مال من
غصهی سه شعبه و حنجر اصغر مال تو
بوسههای بیرمق؛ این دم آخر مال من
بوسههای لب گودال برادر مال تو
زخم بستر مال من، اشکای حیدر مال من
یک هزار و چندتا زخمِ تنِ بیسر مال تو
قتل و غارت مال تو، رخت اسارت مال تو
دیدن بزم شراب و می و ساغر مال تو
#امیر_عظیمی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
نور با آینه وقتی متقابل باشد
ذره کوچکتر از آن است که حائل باشد
نور، زهراست و آئینه علی، ذره کجاست
که در این بین فقط عاطل و باطل باشد
برترین خلقت دنیاست،عجب نیست اگر
که علی نیز به زهرا متوسل باشد
رو به قبله ست همه عمر، خدایا! غلط است
قبله بایست به سمتش متمایل باشد
اگر این طرز نماز است که او میخواند
ترس دارم که نماز همه باطل باشد
دل محال است ولی عقل دلش میخواهد
بین زهرا و خدا فاصله قائل باشد
یک نفر آمده در را به لگد میکوبد
پشت در باز هم ای کاش که سائل باشد
نیمرخ میشود، انگار علی آمده است
ماه ،دیگر به دلش نیست که کامل باشد
#محمد_حسین_ملکیان
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
به دعا دست خود که برمیداشت
بذر آمین در آسمان میکاشت
به تماشا، مَلَک نمازش را
نردبانی ز. نور میپنداشت
چه نمازی؟ که تا به قبّه ی عرش
بُرد او را و نردبان برداشت!
پرچم دین ز بام کعبه گرفت
بُرد و بر بام آسمان افراشت
بس که کاهیده بود، شب او را
شبحی ناشناس میانگاشت
خصم بیدادگر ز جور و ستم
هیچ در حقّ او فرو نگذاشت!
تا نینداختش به بستر مرگ
دست از جان او مگر برداشت؟
قصه را تازیانه میداند
در و دیوار خانه میداند
آتش کینه چون زبانه کشید
کار زهرا به تازیانه کشید
دشمن دلسیه، به رنگ کبود
نقش بیمهری زمانه کشید
آتش خشم خان و مانسوزش
پای صد شعله را به خانه کشید
در میانش گرفت شعله ی کین
پای حق را چو در میانه کشید
همچو شمعی که بیامان سوزد
شعله از جان او زبانه کشید..
قامتش حالت کمانی یافت
بسکه بار الم به شانه کشید
سبحه، مشق سرشک او میکرد
بسکه نقش هزار دانه کشید
بر رخ این فرشته ی معصوم
نتوان پرده ی فسانه کشید
قصه را تازیانه میداند
در و دیوار خانه میداند
سخن از درد و صحبت از آه است
قصۀ درد او چه جانکاه است
راه حق، جز طریق فاطمه نیست
هر که زین ره نرفت، گمراه است..
در مسیری که عشق میتازد
تا به مقصود، یکقدم راه است
در بهاران، خزان این گل بود
عمر گلها همیشه کوتاه است
با غم او، دلی که بیعت کرد
تا ابد در مسیرِ الله است
این که بر لب رسیده، جان علیست
دل گمان میکند هنوز، آه است..
هر که آمد، به نیمه ی ره ماند
غم فقط با دل تو همراه است
آن که بعد از کبودی رخ تو
با خسوف، آشتی کند، ماه است
قصه را تازیانه میداند
در و دیوار خانه میداند..
بی تو ای یار مهربان علی!
شعله سر میکشد ز جان علی
بی تو ای قهرمان قصه ی عشق
ناتمام است داستان علی..
خطبه ی ناتمام زهرا کرد
کار شمشیر خونفشان علی
خواست نفرین کند، که زهرا را
داد مولا قسم به جان علی-
-که ز قهر تو ماسِوا سوزد؛
صبر کن صبر، مهربان علی!
ذوالفقار برهنه ی سخنش
کرد کاری به دشمنان علی،
که دگر تا ابد به زنهارند
از دم تیغ جانستان علی
با وجودی که قاسم رزق است
ساخت عمری به قرص نان علی
بعد او، خصم دون که میپنداشت
به سه نان میخرد سنان علی،
بود غافل که چون به سر آید
دوره ی صبر و امتحان علی
دشمنان را امان نخواهد داد
لحظهای تیغ بیامان علی..
دیدم انصاف را به کوچه ی عشق
سر نهاده بر آستان علی
عشق چون من ارادتی دارد
به علی و به خاندان علی..
رفت زهرا و اشک از دنبال
وز پی او روان، روان علی..
باز ماندهست سفرۀ دل او
غم و درد است، میهمان علی
درد دل را به چاه میگوید
رفته از دست، همزبان علی
آن شراری که سوخت زهرا را،
سوخت تا مغز استخوان علی
قصه را تازیانه میداند
در و دیوار خانه میداند
#استاد_محمد_علی_مجاهدی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
چنان بخشیده حق بر فاطمه نام عزیزش را
که حتی برده بالا عزتش شأن کنیزش را
بساط فیض عالم بر رضای فاطمه بند است
مقرب می کند زهرای اطهر مستفیضش را
اگر چه آسیابش محور ارزاق گردون است
از این دنیا برای خود نمی خواهد پشیزش را
غلامی حر شد و قرضی ادا گشت و فقیری سیر
خدا با خنده برگرداند بر او سینه ریزش را
اگر چه زیر و رو شد پیکرش اما کسی از او
ندید اصلا سکوت حنجر دشمن ستیزش را
دری که سوخته با ضربه ای آرام می ریزد
بگو کمتر کند ملعون از این در دورخیزش را
نمی فهمد اگر آن بی حیا پس لااقل ای کاش
درِ خانه نگه دارد عقب، مسمار تیزش را
ثمر از شاخه افتاد و خدا بر خویش واجب کرد
برای قاتل محسن عذاب رستخیزش را
الهی هیچ مردی در کنار بستر همسر
نبیند در بهارانش خزان برگ ریزش را
#محمد_جواد_شیرازی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
بخوان بلال! که «یاس کبود» دل تنگ است
اذان بگو! که اذان تو، آسمان رنگ است
اذان بگو! که پس از رحلت رسول خدا
مصاحب دل من، ناله ی شباهنگ است
اذان بگو! به صدای بلند و جار بزن
که پشت پرده ی ایمان فریب و نیرنگ است
اذان بگو! که بدانند بعد پیغمبر
نصیب آینه ها ی خدانما سنگ است
نه من، غبار یتیمی نشسته بر رویم
جمال آینه هایم، مکدّر از زنگ است
بگو که «اشهد ان علی- ولی الله»
بگو که لحن مناجات من، غماهنگ است
تو از سیاه دلی های خلق شکوه مکن
«به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است»
مرا ز گریه چرا منع می کنند، بپرس
که این چه رسم مسلمانی؟ این چه فرهنگ است؟
بگو که فاطمه این یک دو روزه مهمان است
سفر به خیر بگویند وقت ما تنگ است
بگو که فاطمه در حشر اگر که ناز کند
«کمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است»
نماز شام غریبان شد و غروب و شفق
بخوان بلال! که ماه مدینه دل تنگ است
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده_شفق
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
اگرچه سایهای از دخترت به جا مانده
رسیدهام که بگویم قرارِ ما مانده
رسیدهام سرِ خاکی که سایه بانش ریخت
نِشستهام ؟ نه قد و قامتم دوتا مانده
یکی دو روز فقط صبر کن ؛ کنارِ توأم
که چند نیمه نفس بینِ ما دوتا مانده
دلم برایِ علی شور می زند تنها
برای او فقط این یارِ بی صدا مانده
مسیرِ خانهیمان تا مزارِ تو سُرخ است
جراحتیست که در پهلویم به جا مانده
مدد زِ شانهی طفلم گرفته میآیم
به چهرهام اثرِ دستِ بیحیا مانده
هنوز هم همهی سرفههای من خونی ست
هنوز هم به رخم ردِّ شعلهها مانده
تمامِ روز فقط حرفِ زینبم این است:
که رویِ چادرِ تو چند جایِ پا مانده
بس است شِکوهام و داغهایِ من بگذار
نمک به زخم زنم داغِ کربلا مانده
نشسته بینِ خرابه در انتظارِ پدر
دو پلکِ بی رمقش سمتِ نیزهها مانده
زبان گرفته که سربارِ عمّهاش شده است
از آن شبی که از آن قافله جدا مانده
صدایِ عمّهیِ خود را دگر نمیشنود
فقط نه این چقدر زیرِ دست و پا مانده
به عمّه گفت که عمّه بِگرد مییابی
به قَدِ من به گمانم که بوریا مانده
#حسن_لطفی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati
معجزات چشم زهرا عرش اعظم ساخته
هاجر و آسیه و حوا و مریم ساخته
از ازل بیت الاحرام کعبه ، بیت الفاطمه است
کعبه را تسبیح زهرا قرص و محکم ساخته
آخر پیغمبری بابای زهرا بودن است
نور زهرا مصطفی را نور خاتم ساخته
فاطمه حق و مع الحقش علی مرتضی ست
حق ولایت را میان این دو توأم ساخته
پیش زهرا ذوالفقارش سر فرود آورده است
علتش این بوده که شمشیر را خم ساخته
فاطمه وقتی که پای شوهرش آمد وسط
لشگری را با جلال خویش در هم ساخته
دم نمی آرد؛ مبادا همسرش غمگین شود
فاطمه در شعله ها هم سوخته، هم ساخته
گرچه او مقداد و عمار و ابوذر داشت؛ نه
آخرش از یک عجم سلمانِ محرم ساخته
نیمی از ما را خدا در فاطمیه ساخته
نیم دیگر را خود زهرا محرم ساخته
فاطمه معمار خلق سینه زن ها بوده است
یک حسینیه خودش در بین قلبم ساخته
وصله های چادرش دیروز زحمت داشته
تا برای روضه ها امروز پرچم ساخته
روز محشر ریشه های چادری که سوخته
مایه ی آسایش ما را فراهم ساخته
هر زمان در روضه مادر صدایش می کنی
کیسه ما را پُر از فیض دمادم ساخته
#محمد_جواد_پرچمی
#حضرت_زهرا_س
@nohe_sonnati