990816-sokhanrani-kotah-ali-az-gonah-bad-tar-eheyat.mp3
5.58M
🎼 پادکست بسیـار زیبا
🎙 استاد مسعـود عـالی
🗒 تـوجیح کــردن گنـاه
⏱ ۰۷ دقیقه و ۴۴ ثانیه
نشر دهنده معارف باشید
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #جواز_دل_شکستن
جناب حاج فتحعلی تعریف میكرد: روزی دكتری نزد شیخ جعفر مجتهدی آمد و گفت آقا جان یك باب مغازه دارم كه آن را اجاره داده ام ، اما موجر چند ماهی است كه از پرداخت اجاره آن خودداری كرده و می گوید استطاعت پرداخت مال الإجاره را ندارم! اجازه میدهید علیه او اقدام كنم؟
آقای مجتهدی سكوت كرده و حرفی نزدند ، روز بعد كه دكتر خواست خدمت ایشان برسد به او اجازه ورود ندادند و تا مدت یك هفته دكتر می آمد ولی آقا او را نمی پذیرفتند. وقتی علت آن را از ایشان سؤال كردم
فرمود: بیست سال در بیابان ها رفته و خانه به دوش صحراها بودیم تا مبادا دل كسی را بشكنیم و به كسی آزار برسانیم اكنون ایشان آمده است از ما جواز دل شكستن بگیرد
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
همراه ما باشید با نکته های ناب
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
بیرونتـان را مـرتب نکنیـد
#درونتان را مـرتب کنـیـد
و سپـس خواهیـد دیـد که
بیرونتان نیز مرتب خواهد
شـــد. #آشفتگی بیـــرونی
انعکاس آشفتـگی درونتان
است
امیرالمؤمنین علیه السلام:
چقدر قبیح استکه انسان
دارای دو #چهره متضاد و
متفاوت باشد. غرر،ص٣٩٥
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #آش_نخورده_و....
در زمان های دور ، مردی در بازارچه شهر حجره ای داشت و پارچه می فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبی بود وليکن کمی خجالتی بود.
مرد تاجر همسری کدبانو داشت که دستپخت خوبی داشت و آش های خوشمزه او دهان هر کسی را آب می انداخت.
روزی مرد بيمار شد و نتوانست به دکانش برود. شاگرد در دکان را باز کرده بود و جلوی آنرا آب و جاروب کرده بود ولی هر چه منتظر ماند از تاجر خبری نشد.
قبل از ظهر به او خبر رسيد که حال تاجر خوب نيست و بايد دنبال دکتر برود.
پسرک در دکان را بست و دنبال دکتر رفت . دکتر به منزل تاجر رفت و او را معاينه کرد و برايش دارو نوشت.
پسر بيرون رفت و دارو را خريد وقتی به خانه برگشت ، ديگر ظهر شده بود. پسرک خواست دارو را بدهد و برود ، ولی همسر تاجر خيلی اصرار کرد و او را برای ناهار به خانه آورد.
همسر تاجر برای ناهار آش پخته بود سفره را انداختند و کاسه های آش را گذاشتند. تاجر برای شستن دستهايش به حياط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بياورد. پسرک خيلی خجالت می کشيد و فکر کرد تا بهانه ای بياورد و ناهار را آنجا نخورد. فکر کرد بهتر است بگويد دندانش درد می کند. برای همین دستش را روی دهانش گذاشت.
تاجر به اتاق برگشت و ديد پسرک دستش را جلوی دهانش گذاشته به او گفت: دهانت سوخت؟ حالا چرا اينقدر عجله کردی ، صبر می کردی تا آش سرد شود آن وقت می خوردی!
زن تاجر که با قاشق ها از راه رسيده بود به تاجر گفت: اين چه حرفی است که می زنی؟ آش نخورده و دهان سوخته؟ من که تازه قاشق ها را آوردم. تاجر متوجه شد که چه اشتباهی کرده است.
از آن پس ، وقتی کسی را متهم به گناهی کنند ولی آن فرد گناهی نکرده باشد، گفته می شود: آش نخورده و دهان سوخته!
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
همراه ما باشید با نکته های ناب
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
امیرالمؤمنین عليه السلام:
#نَومٌ عــلى يَقينٍ خَيرٌ مِن
صَلاةٍ في شَكٍّ
خـوابى كـه همــراه #يقين
باشـد ، بهتر از نمازى است
كه همراه شك باشد
غررالحكم، #حدیث ۹۹۵۸
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #بوی_مشک_و_عنبر
مردی از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله سوال کرد: آیا شما گمان می کنید که بهشتیان می خورند و می آشامند؟ حضرت فرمودند بله، قسم به خدا هر فردی در بهشت قوه و قدرت صد مرد را دارد و به اندازه صد نفر غذا می خورد و نوشیدنی می نوشد.
مرد سوال کرد: بهشت که جای پاک و پاکیزه است و جای کثافات و آلودگی نیست. پس اینها پس از این همه خوردن و نوشیدن احتیاج به دستشویی پیدا کنند چه کار می کنند؟ حضرت فرمودند: آنچه را که خورده اند به صورت عرق خوشبو که بوی مشک و عنبر می دهد ، از بدنشان خارج می گردد و دیگر احتیاج به دستشویی ندارد.
در روایت دیگر یک نصرانی از امام باقر علیه السلام سوال کرد : چگونه است که اهل بهشت غذا و میوه و نوشیدنی می خورند اما تغوّط نمی کنند و به دستشویی نمی روند؟ در دنیا مثالی برای من بزن.
حضرت در پاسخ فرمودند: جنین در شکم مادر از غذایی که مادرش می خورد او نیز می خورد اما در عین حال تغوّط نیز نمی کند و دستشویی هم ندارد
بحار ج ۸ صفحه ۱۴۹ به نقل از تنبیه الخاطر . بحار جلد ۸ صفحه ۱۲۲
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
همراه ما باشید با نکته های ناب
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
زندگیمثل دوربین عکاسی
میمــانه. روی مســائل مهم
تمرکز کـن. لحظات خوب و
زیبــا رو ثبت کــن ، #نکات
مثبت رو تقــویت کن و اگه
کارت خــوب پیش نـــرفت
کافیـه فقط یه عکس دیگه
بگیری. بلـه. فقط یه عکس
دیگه
#آرزو میکنم لحظه لحظه
زندگیتـون قـرین ایـن پنج
حرف سـاده باشـد: آرامش
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #زیارت_خانه_خدا
ابوسعید ابوالخیر چند درهمی جمع کرده بود تا به زیارت خانه خدا برود. با كاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای مركبی نداشت ، پیاده سفر كرده و خدمت دیگران می كرد.
تا در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع کردن هیزم رفت.
در کنار درختی ، مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد. دریافت كه از خجالت اهل و عیال در عدم كسب روزی به اینجا پناه آورده و هفته ای هست كه خود و خانواده گرسنه اند
شیخ چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو. مرد بینوا گفت: مرا رضایت نیست تو در سفر حج در خرج باشی و من برای فرزندانم توشه ای ببرم ؛ شیخ ابوسعید گفت: حج من تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف كنم به ز آن كه هفتاد بار زیارت آن بنای محترم كنم.
به خدای کعبه قسم در اطراف همه ما کسانی هستند که زندگی سختی دارند و با آبرو زندگی می کنند.
مراقب آدم های اطرافمون باشیم...
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
همراه ما باشید با نکته های ناب
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #سیب_شیرین
دخترک دو تا سیب دستش داشت که مادرش وارد اطاق شد و چشمش به سیب ها افتاد.
گفت دخترم یکی از سیب هات رو به من میدی؟ دختر نگاهی به مادر انداخت و نگاهی به سیب ها. یه کم فکر کرد و بعد یک گاز به این سیب زد و یه گاز به اون سیب.
لبخند روی لبان مادرش موند. سیمای مادرش داد میزد که چقدر از دخترک ناامید شده !!!
دخترک لحظه ای بعد ، یکی از سیب های گاز زده رو به طرف مادر گرفت و گفت: بیا مامان این سیب شیرین تره! مادر خشکش زد. چه اندیشه ای به ذهن خود راه داده بود و دخترک در چه اندیشه ای بود!
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
همراه ما باشید با نکته های ناب
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
امیرالمؤمنین عليه السلام:
كُن بِالـــوَحـدَةِ #آنَسَ مِنكَ
بِقُرَناءِ السَّوءِ
با تنهايى دمخورتر باش تا
با همنشينان بد
غررالحكم ، #حدیث ۷۱۵۲
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #مراسم_جشن_آتش
افرادی که درصدد بودند با برنامه ریزی دقیقی آتش پرستی را در ایران زنده کنند ، مراسم جشن آتش را برپا و شاه را به این مراسم دعوت کردند
وقتی خبر برگزاری این مراسم و دعوت از شاه به آقای بروجردی رحمه الله علیه رسید ، عصبانی شد و پیکی فرستاد تا شاه را از حضور در این مراسم باز دارد.
وقتی فرستاده آیت اللّه بروجردی پیام اعتراض ایشان را به شاه رساند ، شاه گفت آتش که چیزی نیست. ما نیز مایلیم در این مراسم حضور پیدا کنیم
فرستاده ایشان آیت اللّه سید موسی شبیری زنجانی گفت بله، آقا خودشان می دانند که آتش چیزی نیست، ولی می فرمایند چنانچه شما در این مراسم شرکت کنید، بیگانگان در خارج از ایران اینگونه تبلیغ می کنند که آتشی را که پیامبر اسلام صل الله علیه و آله هزار و چهارصد سال پیش خاموش کرده است ، شاه دوباره روشن کرده است
این سخنان آیت الله بروجردی، شاه را به فکر واداشت و دستور داد این مراسم به کلی لغو شود.
الگوی زعامت ، صفحه ۱۸۶ و ۱۸۷
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
همراه ما باشید با نکته های ناب
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50