خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟
تنها بازمانده ی يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يک جزيره دور افتاده برده شد. با بیقراری به درگاه خداوند دعا می كرد تا او را نجات بخشد. ساعت ها به اقيانوس چشم می دوخت ، تا شايد نشانی از كمک بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی آمد. سرآخر #نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچک بسازد تا خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد
روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت ، کلبهی كوچكش را در آتش يافت ، دود به #آسمان رفته بود. اندوهگين فرياد زد: خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟ صبح روز بعد او با صدای يک كشتی كه به جزيره نزديک می شد از خواب برخاست . آن کشتی می آمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسيد : چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟ آنها در جواب گفتند: ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!
آسان می توان دلسرد شد هنگامی كه به نظر می رسد كارها به خوبی پيش نمی روند ، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم ، زيرا خدا در كار زندگی ماست ، حتی در ميان درد و رنج. دفعه آينده كه كلبه شما در حال #سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند...
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
چند قلم برايم بنويس و جمع بزن
ملا كوزه پولی در خرابه دفن كرده هر وقت پول نقدی به دست مياورد در آن می ريخت و حساب آنرا می داشت. عطاری در مقابل خرابه دكان داشت. #عطار از آمد و رفت ملا مشكوک شده برای كشف قضيه به خرابه رفته محل دفينه را يافت و پول ها را كه چهل و يک دينار بود شمرده برداشت و پی كار خود رفت
روز ديگر ملا سر دفينه رفته پول را نديد دانست عطار دستبرد زده. از آنجا رد شد ديد عطار در دكانش نيست . پس #تدبيری انديشيد و ساعتی بعد نزد عطار رفت و گفت خواهش دارم چند قلم برايم بنويس و جمع بزن. عطار گفت بفرما
ملا گفت بنويس سی و شش دينار و به آن اضافه كن هفتاد و دو دينار جمع آن می شود صد و هشت دينار با چهل و يک كه جمع كنيم صد و چهل و نه دينار می شود و يك دينار می خواهد تا صد و پنجاه #دينار شود. بعد از جمع دینارها خداحافظ ی كرد و رفت
عطار گمان كرد که ملا در جای ديگر پول دارد و می خواهد به چهل و يک دينار اضافه كند. با شتاب پول ها را برده به جای خودش گذاشت
#ملا روز بعد به خرابه رفت مدتی طول داد. چون بيرون آمد عطار به سر دفينه رفت به جای پول ديد نجاست ريخته. ملا كه مراقب بود وقتی او را دید كه از خرابه بيرون آمد پيشش رفت گفت دستت را بو كن ببين چه بوئی می دهد
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
3نوع گوش مالی.mp3
زمان:
حجم:
545.3K
🎼 پادکست بسیار زیبا
🎤 استاد قرآئتی
🔖 سه نوع گوشمالی
⏱ ۲ دقیقه ۱۶ ثانیه
در ثواب نشر شریک باشید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
عدالت رو یاد بگیریم و اجرا کنیم، نه با شعارِ برابری
فردی يک ساندويچ برای دو پسرش كوچيكش خرید، گذاشت روی #ميز، به فرزند اول گفت ساندویچ را نصف كن
به فرزند دوم هم گفت : و تو انتخاب كن! مات و مبهوت نحوه #تربيت و عدالت اين مرد شدم!
يعنی اگه فرزند اولى يک وقت عمدا نامساوى نصف كنه ، فرزند دوم حق داشته باشه كه اول انتخاب كنه!
چقدر بعضی فهمیده هستند . اینطور عدالت رو یاد بگیریم و اجرا کنیم، نه با شعارِ برابری و ....
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
ﻣﻦ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ، ﺯﯾﺮﺍ ﻣﻦ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﻡ ...
#ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺳﻠﺠﻮﻗﯽ ﺑﺮ حکیمی ﮔﻮﺷﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﻭ ﻋﺰﻟﺖ ﮔﺰﯾﻦ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ. ﺣﮑﯿﻢ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﺮ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻠﮑﺸﺎﻩ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﻧﮑﺮﺩ ، ﺑﺪﺍﻥ ﺳﺎﻥ ﮐﻪ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺸﻢ ﺍﻧﺪﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ : ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﻣﻦ ﮐﯿﺴﺘﻢ؟
ﻣﻦ هماﻥ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﻘﺘﺪﺭﯼ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮔﺮﺩﻧﮑﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺭﯼ ﮐﺸﺘﻢ ﻭ ﻓﻼﻥ فرد ﯾﺎﻏﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻏﻞ ﻭ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﻭ فلان #ﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺼﺮﻑ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ. ﺣﮑﯿﻢ لبخندی زد و ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ، ﺯﯾﺮﺍ ﻣﻦ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺳﯿﺮ ﭼﻨﮕﺎﻝ ﺑﯽ ﺭﺣﻢ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﯽ . ﺷﺎﻩ ﺑﺎ تعجب و تحیر ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺍﻭ ﮐﯿﺴﺖ؟
ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻔﺖ: ﺁﻥ ﻧﻔﺲ ﺍﺳﺖ. ﻣﻦ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ هم ﺍﺳﯿﺮ ﻧﻔﺲ ﺍﻣﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺳﯿﺮ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺍﻓﺘﻢ ﻭ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺧﺪﺍ ﺑﺸﮑﻨﻢ ﻭ #ﺳﺘﺎﯾﺶ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪ ﻭ ﻋﺬﺭ ﺧﻄﺎﯼ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺖ
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
آیا می توان بدون رضایت گرفتن از فرد غیبت شونده توبه کرد؟
با توجه به اینکه غیبت از حق الناس است، بنابراین در مرحله اول باید از غیبت شونده رضایت گرفت ، آن گاه به درگاه الهی از این گناه توبه کرد. اما اگر رضایت گرفتن از کسی که غیبت او شده است به هر دلیلی ممکن نباشد و یا این که گفتن به او موجب #مفسده ای مهم تر می شود و... که در این صورت با توجه به روایات معصومان باید برای او استغفار نمود و این کفاره غیبت او است.
در این باره به دو روایت اشاره می کنیم: امام صادق علیه السلام می فرماید از پیامبر صل الله علیه و آله پرسیده شد #کفاره غیبت چیست؟ حضرت فرمود: هر وقت یادت آمد، برای او از خداوند طلب آمرزش کن.
امام صادق علیه السلام در روایت دیگر می فرماید: اگر غیبت کردى و خبرش به غیبت شده رسید ، پس راهى نمی ماند جز حلالیت خواستن از او ، امّا اگر خبرش به او نرسیده، از خداوند برایش طلب آمرزش کن. بحارالأنوار، جلد۷۳، صفحه۲۴۱ و۲۴۲
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #پیرها_بهشت_نمیروند
پیامبر صل الله علیه و آله به پیرزنی که دربارة بهشت از آن حضرت پرسید، فرمودند پیرزنان به بهشت نمی روند. بلال ، پیرزن را گریان دید و به پیامبر، خبر داد. پیامبر فرمودند بلال سیاهان هم به بهشت نمی روند. بلال هم در بیرون مجلسِ پیامبر و در کنار آن پیرزن، ناراحت نشست . عباس عموی پیامبر ، خبر داد. پیامبر فرمود: عموجان! پیر مردان هم بهشت نمی روند؛ امّا بـمان تا بشارتت بدهم. سپس بلال و پیرزن را هم فرا خواند و فرمودند خداوند، پیر زنان و پیرمردان و سیاهان را به زیباترین شکل، جوان و نورانی میکند و آنگاه به بهشت، وارد می گردند. بحارالانوار، جلد ۱۰۳ ، ۸۴
به جمع ما بپیوندید در نکته های ناب
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
حال امروز مرا دارد آنکه نا اهلان را به قدرت رساند
شمعون از مقربان باهوش و یکی از نزدیکان یک شاه یهودی بود روزی به همراه پسرش نزد شاه بود و هنگام خروج پیشانی شاه را بوسید. وقتی آن دو از #کاخ خارج شدند پسر به پدر اعتراض کرد که چرا به شاه بی احترامی کردی پدر؟ و جای اینکه دست شاه را ببوسی پیشانی اش را بوسیدی؟
شمعون پاسخ داد ، زمانی که برای اولین بار به این کاخ آمدم یک مربی ساده بودم قدرتی نداشتم قدم های شاه را میبوسیدم ، وقتی از هوش من با خبر گشت و اندکی به من قدرت داد دستش را بوسیدم ، وقتی مرا از نزدیکان خود کرد شانه هایش را بوسیدم و اکنون که از مشاوران اعظم اویم و او به من #قدرت بسیاری داده پیشانیش را میبوسم؛ اما بدان اگر فرصتی یابم این بار سر از تنش جدا خواهم کرد!....
این اتفاق افتاد و آن مشاور باهوش اما نا اهل با شورشیان همراه شد و خود سر از تن آن #شاه جدا کرد . پادشاه زمانی که شمعون میخواست سر از تنش جدا کند یک جمله گفت: حال امروز مرا دارد آنکه نا اهلان را به قدرت رساند
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50