eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روز بهلول مردی را دید که زار زار گریه می‌کرد به او گفت چه شده است . آن مرد گفت بازرگانی هستم که با مقدار پول به این شهر آمدم از ترس این پولم را گم نکنم آن را نزد عطار به امانت گذاشتم و به گشت و گذار مشغول شدم بعد از چند روز که پیش او آمدم می‌گوید کدام امانت! بهلول گفت نشانی عطار را به من بده فردا یک ساعت مانده به اذان ظهر در مغاز ه عطار هستم تو هم بیا. بازرگان گفت من چه کار باید بکنم؟ بهلول گفت: وقتی مرا آنجا دیدی اصلا آشنایی نده و حرفی با من نزن به عطار بگو آمده‌ام امانت خود را بگیرم. بهلول فردا نزد عطار رفت و گفت خیال دارم که سفری به سرزمین خراسان داشته باشم. عطار گفت انشاءالله خیر است. بهلول گفت خودم نیز چنین امیدوارم و یک ناراحتی دارم و آن اینکه مقداری جواهر دارم که قیمت آن معادل سی هزار دینار طلا است. باید آن را جایی امانت بگذارم تا زمانی که برگشتم آن را پس بگیرم. عطار چیزی نگفت ولی بهلول گفت در این شهر از هر کس پرسیدم امانتدارتر از شما کسی را معرفی نکردند. عطار گفت به دیده منت دارم که امانتدار شما باشم. بازرگان در آن موقع وارد مغازه شد بهلول کیسه سربسته‌ای را روی پیشخوان گذاشت. بازرگان گفت عطار آمده‌ام امانتم را پس بگیرم . عطار که ترسید خیانت در امانتش افشا شود به شاگردش گفت کیسه این بازرگان در فلان جای انباری است آن را بیاور و به او بده. بازرگان امانتش را پس گرفت و از مغازه خارج شد و بهلول هم بعد از او خارج شد. کتاب قصه‌های بهلول نوشته رضا شیرازی به جمع ما بپیوندید eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
؟ نذر کرده بود درس دکتری اش که تمام شد یکی دوسال در یک منطقه محروم کند . درسش تمام شده بود و برای خودش دکتر روستای دور افتاده‌ ای انتخاب کرد بار و بندیل را بست و رفت. مریض هایش همه اهالی ده بودند . پیر و جوان ، زن و مرد ، کوچک و بزرگ . که تقریبآ همه یک روز در میان می آمدند دکتر بعد ازچند روز طبابت، نکته‌ای توجهش رو جلب کرد! همه اهالی و به اصطلاح بیمارانش از درد گلو و سینه داشتند و عجیب‌تر اینکه با صراحت از دکتر می خواستند که برای آنها فقط و فقط شربت اکسپکتورانت تجویز کند روزی یکی از بیماران، که کودک بود به کناری کـشید و پرسید این همه شربت را چکار می کنید؟ کودک که رخسارش به زردی میزد با صدای خفه ای گفت : آقای دکتر غذانداریم ننم را با آب قاطی میکنه بعد کمی نون داخلش تیلیت می کنیم می‌خوریم! ننم می گه این اسمش آبگوشت شربته ! آقا تو رو به خدا به ننم نگی ها... به جمع ما بپیوندید eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 فردریک از سال ۱۷۴۰ تا ۱۷۸۶ بر کشور آلمان حکومت می کرد از طرفداران سرسخت آزادی اندیشه بود. او یک روز سوار بر اسب با همراهانش از یکی از خیابان های برلین می گذشت ، که ناگاه چشمش به اعلامیه تند و تیزی که گروهی از مخالفان علیه او بر دیوار چسبانده بودند افتاد. فردریک آن را خواند و گفت: بی انصافها چقدر اعلامیه را بالا چسبانده اند ما که سوار اسب هستیم آن را خواندیم ولی افرادی که پیاده اند برای خواندنش به زحمت می افتند ، آن را بکنید و پایین تر بچسبانید تا راحت تر خوانده شود! یکی از همراهان با حیرت گفت : اما این اعلامیه بر ضد شما و حکومت شماست؟ فردریک گفت اگر حکومت ما واقعا به مردم ظلم کرده و آنقدر بی ثبات است که با یک اعلامیه ساقط شود همان بهتر که زودتر برود. اما اگر حکومت ما بر اساس قانون و عدالت اجتماعی و آزادی بیان است مسلم آنقدر ثبات و استحکام دارد که با یک اعلامیه از پا نیفتد انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
هیچ وقت کسی را شماتت نکنید . هر کس پیدا کـرد ، حق ندارید قضاوت کنید نگویید فلانی که این پیش آمد برایش اتفاق افتاد به خاطر این است که فلان کار را انجام داده ما چه می‌دانیم؟ حق نداریم چیزی بگوییم قیامت از ما سوال می‌کنند و میگویند چنین چیزی نبوده و شما اشتباه کردی. ما او را به خاطر اینکه بنده خوبی بود کردیم . شما چه حقی داشتی چنین حرفی زدی؟ به جمع ما بپیوندید eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
خوشبختی ما در سه جمله است تجربه از دیروز، استفاده از امروز ، به فردا ولی مــا با ســه جمله دیگر زندگی‌مان را تباه می‌ کنیم دیــروز ، اتـــلاف امـــروز و تـــرس از فـــردا به جمع ما بپیوندید eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
چیزی را که دوست داری را انفاق کن، نه چیزی که میخواهی دور بی اندازی خداوند می فرماید : هرگز به حقیقت نمی‌ رسید مگر از آنچه که دوست داریـد ، در راه خدا انفـاق کنید و آنچه انفاق می کنید ، خداوند از آن آگاه است . سوره آل عمران ؛ آیه ۹۲ اگر می‌ خواهیم به درجات بالا برسیم چیزی را بدهیم که مورد علاقه ما باشد ، چیزی را بدهیم که از آن دل بکنیم ، چون هدف از انفاق فقط سیر شدن طرف مقابل‌ نیست ، خوب شدن ما هم هست یعنی خداوند که می‌ فرماید: یک لباس به برهنه بده ، هم می خواهد پوشیده شود، هم می خواهد سخاوت در ما زنده شود. اگر چیزهای دور انداختنی خودمان را دادیم، ممکن است بنده خدایی از روی ناچاری قبول کند ، اما ما رشد نکردیم. به جمع ما بپیوندید eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
آقا علی علیه‌ السلام به مالک فرمودند : ای مالک ! مردم زمانی تنگدست میگردند که همت والیان مال اندوزی بُوَد همانا ویرانی زمین به جهت تنگدستی کشاورزان است و تنگدستی کشاورزان به جهت اموال آن ها از طرف زمامداران است چرا که به آینده حکومت‌ شان ، اعتقاد ندارند و از تاریخ گذشتگان عبرت نمی‌ گیرند. نهج البلاغه نامه ٥٣ به جمع ما بپیوندید eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(ره) شیطان هیچ وقت نمی‌ آید انسان را با بـدی به سمت خود کند ، یعنی هیچ وقت به یک مؤمن نمی گـوید بیا شراب بخور بلکه در داریم ممکن است به یک فرد اهل عبادت این‌طور تلقین کند که بیشتر عبادت کن یا وقـتی تصمیم به استمـرار در انجـام عمل صحیحی را داشته باشید شیطان یک بزرگ‌تر و بهتر را پیش روی شما قرار می‌دهد تا از این عمل کوچک و دائمی دست بردارید چـون شیطان می داند که عمـل بزرگ ، دوامـش در مـدت توان انجامـش است اما یک عمل کوچک ملکه شده ومداوم خیلی برای شیطان سنگین است به جمع ما بپیوندید eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
دانایی در سفر به مکانی رسید و اسب خود را به درختی بست و برایش کاه ریخت و سفره راپیش خود گذاشت تا چیزی بخورد . شخصی سوار بر آنجا رسید، از خرش پایین آمد و او را پهلوی اسب حکیم بست ، تا در خوردن کاه شریک اسب شود و خود پیش دانا رفت تا بر سفره نشیند مرد دانا به‌او گفت خرت راپهلوی اسب من نبند که همین‌دم زند و پایش بشکند ، مرد غریبه آن سخن را نشنیده گرفت. با حکیم به نان خوردن مشغول گشت. بعد از مدتی ناگاه اسب لگدی به خر زد گفت اسب تو خر مرا لنگ کرد. حکیم ساکت شدو خود را به لال بودن زد. غریبه او را کشان کشان نزد قاضی برد، قاضی از حالش سوال کرد، حکیم هم همچنان خاموش بود قاضی به غریبه گفت این بنده خدا که لال است. غریبه گفت این نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد ، پیش از این با من سخن گفته پرسید با تو سخن گفت ؟ چه‌ گفته؟ غریبه جواب داد که به من گفت خرت را پهلوی اسب من نبند، که لگدی بزند و پایش بشکند . قاضی خندید و بر دانش مرد دانا آفرین گفت به جمع ما بپیوندید eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
بی شک تـــریــن مجـرمــان نیز قــادر هستند انشایی درباره انسـان بودن بنویسند آنچه ها را متمـایـز میکند عمل کردن به دانسته هاست اميرالمومنين عليـه السـلام: اگر دوست‌داری تريـن مـردم باشی بــه آنچه می­دانی‌عمل کن. غررالحکم حديث ۳۷۱۹ به جمع ما بپیوندید eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
خانمی که محجبه‌ ای ، آقایی که غیرت‌ داری و از نگاه حرام خودداری می‌کنی، مسافری که اول وقت کنار جاده توقف کردی نماز بخوانی و... اگر گفتند: مردم بهت میخندند، بگو اگر مردم معیار حق بودند به‌، خداوند نمی خندیدند ما مـوسی را با آیات و معجزاتی که به او دادیم به سوی و بزرگان و اشراف قومش به‌رسالت فرستادیم، او به آن‌ها گفت: من رسول ربّ العالمینم! وقتی آیات ما را بر آنان عرضه داشت، همگی از روی تمسخر خندیدند. سوره زخرف آیه ۴۶ و آیه ۴۷ یادتان باشد همانطور که مردم پیشین، نه تنها به آیات الهی عمل نمی کردند ، بلکه هم می‌کردند، بعضی از مردم در آخرالزمان هم همانند . خسته نشوید و نه سستی کنید . برد نهایی با شماست انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با آیدی کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
شخصی زیر ی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدو تنبل‌هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت: خدایا همه‌ی کارهایت عجیب و غریب است! کـدو به ایـن بزرگی را روی بوته‌ ای به این کوچکی می‌ رویانی و گـردو به این کوچکی راروی به این بزرگی! همین که حرف هایش تمام شد گـردویی از درخت افتاد و با ضرب به سرش خورد بلافاصله از جایش بلند شد وبه آسمان نگاهی کرد و گفت: خدایا خطای من را ببخش! دیگر در کارت نمیکنم فهمیدم ، هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی سر من آمده بود!! 📚 انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با آیدی کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلیها باور نمیکردند فرمانده توپخانه سپاه این قدر کم حقوق میگیره؛ وقتی هم که خواستند حقـوقش را زیاد کنند شد و نذاشت توی جلسه ای بهش یه تلویزیون هدیه دادند اما قبول نکرد گفتند این رابه همه فرماندها دادن چرا نمیگیری؟ گفت ناخالصی در عمل یه نقطه شروع داره ممکن هست قبول این هدیه نقطه شروع در زندگی من باشـه، نمی خوام ذرّه ای از ناخالصی در عملم باشه من با خدا معامله کرده ام ، هدیه رو هم از خودش می گیرم خاطره از شهید حسن شفیع‌زاده، کتاب فرزندان فاطمه ، جلد۱ ،ص۴۰ 📚 انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با آیدی کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
پیامبر صل الله علیه و آله وارد مسجد شدند. گروهی را دیدند که در گوشه‌ای مشغول هستند و جمعی در گوشه ی دیگری از مسجد به تعلیم و تعلم مشغول هستند پیامبر فرمود: کِلاهُما علی خَیر؛ هر دو گروه به و نیکی مشغولند و بعد فرمودند : ولِکن بِالتَّعلیمِ اُرسِلتُ؛ اما من برای تعلیم فرستاده شدم سپس حضرت نزد آن گروه که‌به تعلیم و مشغول بودند رفت و نزد آنها نشست 📚 انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با آیدی کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
هیچ چیز همانند سجده ، بینی شیطان را به خاک نمی مالد . امام صادق علیه السلام فرمود: اگر بنده‌ای دور از چشم مردم ، خود را طولانی کند.. شیطان با دیدن این منظره با خود می گوید : وای بر من! اطاعت کردند و من کردم و سجده کردند و من سر پیچی کردم . ثواب الاعمال ص ۳۴ نگو : زودتر نماز را تمام کنم تا به فلان کارم برسم! نگو: بروم مغازه، دیر شده است؛ الان ها را از دست می دهم. نگران نباش ... سجده را کمی طولانی کن ، آن مشتری ای که باید حسابی تو را به نوا برساند می آید ، دو دقیقه دیرتر می آید ؛ همه کارها همه دست خداست.  📚 انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با آیدی کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
کفشی ﺧﺮﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻧﮕﺶ ﺑﻮﺩ ، ﺍﻣﺎ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯار می‌داد. ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ: کمی ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﺟﺎﺑﺎﺯ میکند. ﺧﺮﻳﺪم و ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ، خیلی ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ، ﻓﻘﻂ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯار میداد ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ، ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺭنگی ﺳﺖ ﮐﻪ می ﺧﻮﺍستم ، ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ میپوشم. اما ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻫﻢ، ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ میداد ﻣﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﮐﻔﺸﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺮﻧﮓ ﺑﻮﺩ ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻓﻬﻤﯿـﺪﻡ ﮐـﺮﺩﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ . ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ، ﻧﺒﺎﯾﺪ آن را نگهش ﺩﺍﺷﺖ. ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻃﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭﺳﺎلها ﺣﻤﻠﺶ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﯼ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ. انتخاب غلط ... 📚 انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با آیدی کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و چند تن از اصحاب در مکانی نشسته بودند. یک پای خود را دراز کردند و پرسیدند : به گمان شما این پای من به چه چیز شباهت دارد؟ اصحاب هر کدام تشبیهی کردند: شاخۀ گل ، ساقۀ درخت ، خیمه و ... نبی خدا صل الله علیه و آله پای دیگر خود را حرکت دادند و بعد هم فرمود: خیلی چیزها میشود گفت. ولی آن پای من به این پای دیگر بیشتر شبیه است 📚 انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با آیدی کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
دوستی تعریف می‌کرد اولين روزهايی كه در سوئد بودم يکى از همکارانم هر روز صبح با ماشين خودش مرا از هتل به محل کار میبرد ماه بود و هوا سرد و برفی، ما صبح‌ها زود به کارخانه می‌رسيديم و همکارم ماشين را در مکانی دورتر از ورودى ساختمان پارک می کرد ، در آن زمان دوهزار کارمند کارخانه‌ی اسکانیا با ماشين شخصى به سر کار می‌آمدند روز اول ، چيزى نگفتم همين طور روز دوم و ســوم ، روز به همکارم گفتم : آيا جاى پارک ثابتى داری؟ چرا ماشين را اين قدر دور از درب ورودى پارک می کنى؟ در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟‌ گفت : براى اين که ما زود می‌رسيم و وقت براى پياده‌ رفتن داريم اين جاها را بايـد براى کسانى بگـذاريم که ديرتر ميرسند واحتياج به جاى پارک نزديک‌ تر به درب ورودى دارند تا به موقع به سر کارشان برسند ، بعد هم گفت مگه تو اين‌ طوری فکر نمی کنی؟ عامل اصلی در پیشرفت جوامع بشری است 📚 انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با آیدی کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
.... از زمـانی که خبر افزایش قیمت بنزین اعلام شد . ها پیام در فضای مجازی رد و بدل شد ، و هر کس به هر طریقی در این باره اظهار نظر می کند در سطح شهر و در نانوایی و تاکسی و فروشگاه هم نرخ بنزین افتاده است بر سر زبان‌ها، زن و مرد و پیر و جوان از بنزین صحبت می کنند... راستش را بخواهید از خود و از مردم کشیـدم! خجالت کشیدم که چراغیبت آقا آنقدر برایمان عادی شده که دیگر جمعه‌ها هم سراغی از او نمی گیریم ، که خبر افـزایش قیمت بنـزین خیلی داغ تر از خبـر نیامـدن شماست یادمان رفته با آمـدن آقا تمام گرفتاری هایمان برطرف می شـود و دیگر هیچ مسلمانی دردولت کریمه او نیست... 📚 انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با آیدی کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
حضرت علیه السلام به مکانی رسید كه‌مرد عابدی آنجا زندگى میكرد حضرت با او مشغـول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى كه به كار زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت وقتى چشمش به حضرت عیسى علیه السلام و مرد عابد افتاد ، پایش سست شد و از رفتن باز ماند وهمانجا ایستاد و گفت: خدایا من‌از كردار زشت خودم شرمنده ام. اگر پیامبرت مرا و سرزنشم كند ، چه كنم ؟ خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر عابد تا جوان را دید سر به آسمان بلند كرد و گـفت ! مرا در قیـامت با این جوان گناهكار محشور مكن در این هنگام خدا به پیامبر خود وحى فرمود كه به این عابد بگو ما دعای تو را اجابت كردیم و تو را با این محشور نمی كنیم ، چرا كه او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است وتو به دلیل غـرور و خودبینى ، اهل‌ دوزخ 📚 انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با آیدی کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا