eitaa logo
سلامتکده نون و نمک
2.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
419 ویدیو
18 فایل
نون‌و نمک‌ در قم و شهرکرد فروشگاه حضوری دارد. آدرس فروشگاه قم بلوار شهید کریمی خیابان حضرت ابوالفضل علیه‌السلام پلاک ۱۶۱ ساعت کاری ۹ الی ۱۷ 🌱سفارش @nonvanamakQom 🌱 تماس با ما 09368338983
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌در‌عالم‌برزخ! #قسمت‌بیست‌وششم گناه همچنان وسط راه ایستاده بود و رفتار ما را زیر نظر د
ناگهان سوالی به ذهنم رسید که مرا خیلی نگران کرد.. ️با دلهره از نیک پرسیدم: و اگر برایم نیاورند چه؟ اگر شفاعتم نکنند؟؟ نیک سرش را به زیر انداخت و گفت: در این صورت بدبخت🔥 خواهی شد ولی نگران نباش ما اینهمه راه را آمده ایم و لطف آنها خیلی بیشتر از این حرفها است و ... ️ناگهان صدای سلام اشنایی شنیدیم همان فرشته ی رحمت بود که با داروی شفاعت به سراغ ما آمده بود. ✨فرشته دارو را به نیک داد و گفت:این دارویی است به عنوان مژده ی شفاعت از خاندان رسول الله و سپس بال زنان از آنجا رفت.. از خوشحالی به گریه افتادم . نیک با خوشحالی دارو را روی زخمهایم نهادو بلافاصله احساس کردم تمام دردها و رنجهایم از بین رفت. با خوشحالی فریاد کشیدم: درود بر محمد و خاندان پاک او،همانها که در برابر محبت، شفاعت میکنند(و خداوند شفاعت آنها را در قیامت هرگز رد نخواهد کرد.) ☄صدایم چنان رسا بود که به صدای بعضی از اهالی برزخ رسید و با سرعت به سمت من دویدند و گفتند: چه شده؟ صدای شادی از تو شنیدیم. با خوشحالی گفتم،بله من نیز مورد شفاعت قرار گرفته ام. وقتی علت شفاعت خواهی ام را پرسیدند گفتم: بخاطر ضرباتی بود که گناه بر پیکرم وارد کرده بود و آن بزرگواران مرا شفا دادند. 🍁یکی از آنها با ناراحتی گفت: پس ما چه کنیم؟ کی ما را شفاعت خواهد کرد؟ گفتم : شما برای چه شفاعت میخواهید؟ گفت به ما اجازه عبور نمیدهند. میگویند تا اینجا توانستید بیایید ولی برای رد شدن از اینجا به شفاعت احتیاج دارید... ✍ادامه دارد.. ⚠️نکته: ذکر این نکته ضروری هست که شفاعت مخصوص قیامت کبری هست نه برزخ. اما بخاطر محتوای تربیتی و آموزنده بودنش، ناچار شدیم در این قسمت تحت عنوان مژده شفاعت به تحریر در بیاریم تا جلوه ی کوچکی از این مساله اعتقادی مهم را به نمایش در آورده باشیم. ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
‍ 🔔تا مي توانيد انفاق كنيد زيرا به حسنه اينكار در روز نيازمنديد👌 💠اگر مستمندى را ديدى كه توشه ‏ات را تا مى‏ برد، ✨و كه به آن نياز دارى به تو باز مى‏ گرداند، ✨كمك او را بشمار، و زاد و توشه را بر او بگذار، و اگر قدرت مالى دارى انفاق كن، و همراه او بفرست، زيرا ممكن است روزى در در جستجوى چنين فردى باشى و او را نيابى. 📚 بخشی از نامه ٣١ ❇️❇️🔰🔰❇️❇️ 🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌در‌عالم‌برزخ #قسمت‌بیست‌وهفتم ناگهان سوالی به ذهنم رسید که مرا خیلی نگران کرد.. ️ب
آن شخص گفت به ما اجازه عبور نمیدهند.میگویند تا اینجا توانستید بیایید ولی برای رد شدن از اینجا به شفاعت احتیاج دارید. در همان لحظه نیک صدایم کرد و گفت: بیا برویم وقت را تلف نکنیم. در راه از نیک پرسیدم: تکلیف اینها چیست؟ گفت به فکر آنها نباش،در اینجا هرکس به نوعی انتظار شفاعت دارد. عده ای مثل تو شفا میخواهند و عده ای نیز اجازه عبور میخواهند و ...حتی یک مومن هم میتواند اینها را شفاعت کند اما لیاقت شفاعت ندارند. اینها در دنیا خدا را فراموش کرده بودند و شفاعت را انکار میکردند،در خواندن نماز هم کاهلی میکردند و نماز را سبک میشمردند.⚡️حالا که کارشان گره خورده یاد خدا و شفاعت افتاده اند. هنوز داشتیم قدم میزدیم که به نیک گفتم: کاش انسانها در دنیا به قدری خوب بودند که در آخرت نیازی به شفاعت کسی نداشتند. نیک نگاهی به من انداخت و گفت: نه اینطور نیست،همه ی انسانها نیاز به شفاعت محمد و آل او 💚هستند،گروهی برای وارد شدن به بهشت و گروهی برای رسیدن به درجات بالاتر... از این سخن غرق در حیرت شدم و دیگر هیچ نگفتم. پس از لحظه ای سکوت دوباره نیک ادامه داد: برخی از آنها عذر برادران ایمانی خود را نمیپذیرفتند،بعضی به نیازمندان غذا و طعام نمیدادند و گروهی در دنیا همواره مشغول لهو و لعب بودند. چطور کسی اینها را شفاعت کند؟ مگر اینکه مدتی در عذاب🔥 بمانند تا تا شاید رحمت الهی شامل حال آنها هم بشود... سرانجام وادی شفاعت را پشت سر گذاشتیم و با شادی بیشتری به راه خود ادامه دادیم. احساس میکردم سبکتر از همیشه قدم برمیدارم. گویا میخواستم پرواز کنم و خودم را به وادی السلام برسانم. نگاهی به بالا کردم،اثری از اتش نبود. گاه گداری گیاهان سبز و زیبایی در راه به چشم میخوردند. با سرعت هرچه بیشتر به راهمان ادامه میدادیم و به اطرافمان کمتر توجه داشتیم.. رفتیم تا از دور دروازه ای دیدیم که جمعیتی پشت آن ایستاده بودند و ماموران قوی هیکل در اطراف دروازه به نگهبانی مشغول بودند. بی اختیار روبه روی دروازه 🍀ایستادم و به اطراف نگاهی انداختم. گاه گاهی افرادی با دادن برگه ی سبزی،از دروازه رد میشدند. سرم را به سمت نیک که پشت من ایستاده بود چرخاندم و گفتم:اینجا چه خبر است؟ نیک گفت: اینجا مرز سعادت یعنی اخرین نقطه ی برهوت است. اینجا دروازه ولایت💚 است هرکس از آن عبور کند به سعادت ابدی رسیده است. گفتم دروازه ی ولایت چیست؟ گفت: فقط افرادی میتوانند وارد دار السلام بشوند که ... ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
💠﷽💠 💠 بدترين توشه براى ، ستم بر بندگان است 📚 حكمت ٢٢١ 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌در‌عالم‌برزخ #قسمت‌بیست‌وهشتم آن شخص گفت به ما اجازه عبور نمیدهند.میگویند تا اینجا
که در دنیا دل به ولایت و محبت علی و اهل بیت محمد صلی الله علیه و اله💞 سپرده باشند.به چنین افرادی برگه ی ولایت میدهند تا براحتی از این دروازه عبور کنند و به دروازه های وادی السلام نزدیک شوند.. با اضطراب به نیک گفتم: من در دنیا شیفته ی اهل بیت بودم ولی برگه ی ولایت ندارم! . نیک به سمت راست اشاره کرد و گفت: باید به آن چادر سبز بروی. با عجله و شتاب خودم را به چادر رساندم. مرد سفیدپوش و خوش سیمایی گوشه ای نشسته بود و یکی از اهالی برزخ با او صحبت میکرد. گویا شخص از برگه ی ولایت محروم بود و میخواست با التماس برگه را دریافت کند. سفید پوش خطاب به برزخی گفت: حرف همان است که گفتم، توباید به وادی شفاعت برگردی تا شاید فرجی شود وگرنه کار تو و آنهایی که بیرون اینجا ایستاده اند حل شدنی نیست. ️آن مرد با ناراحتی از آنجا رفت. من پس از عرض سلام روبه روی آن شخص بزرگوار نشستم. جواب سلامم را داد و بدون اینکه درخواستم را بگویم ،دفتری را که در پیش رو داشت ورق زد . از شدت اضطراب دست و پایم می لرزید.. اما طولی نکشید که دست مرد همراه با یک برگ سبز 💚به طرفم دراز شد و با لبخند گفت:تو به سعادت رسیدی،این سعادت بر تو مبارک باد.. از خوشحالی حرفی نتوانستم بزنم و به این ترتیب ما دروازه ی ولایت را پشت سر گذاشتیم و ماموران و جمعیت بی ولایت را پشت سر گذاشتیم. نگاهم به بالا افتاد، هرچه بود نور بود و نور بود و هرچه جلوتر میرفتیم به شدت آن افزوده میشد.زمین صاف و همه جا سبز و 🌱با نشاط بود.شادی امانم را بریده بود. به نیک نگاهی انداختم که از همیشه خوشحالتر و غرق سرور و 🌟شادی بود. بی اختیار از نیک جلو افتادم و دوان دوان به مسیر ادامه دادم. از دروازه ولایت خیلی دور نشده بودیم که جاده به هشت قسمت تقسیم شد.. نمیدانستم چه کنم و از کدام طرف بروم. ایستادم تا نیک آمد .دستش را روی شانه ام گذاشت و با لبخند گفت: بهشتی 💐که روز قیامت بر پا میشود هشت دروازه دارد.. ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
💠﷽💠 ❇️ امیرالمومنین علی علیه السلام: 💢بزرگترين در روز ،افسوس مردى است كه مالى را به گرد آورده و آن را براى كسى برجاى گذاشته واو آن را در راه خداى سبحان خرج كرده باشد و بدان سبب به بهشت رود و او به . 📚 حکمت ۴۲۹ 💠💠🔰🔰💠💠 🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌در‌عالم‌برزخ #قسمت‌بیست‌ونهم که در دنیا دل به ولایت و محبت علی و اهل بیت محمد صلی ال
! نیک گفت:بهشتی که روز قیامت برپا خواهد شد شامل هشت دروازه هست، یکی مربوط به پیامبران و صدیقین، یکی برای شهدا و صلحا، دیگری برای مسلمانانی که بغض و دشمنی با اهل بیت نداشتد و پنج دروازه هم برای شیعیان و دوستداران اهل بیت میباشد. وادی السلام آیینه ی ضعیف و قطعه ی کوچکی از بهشت است... آنگاه به یکی از مسیرها اشاره کرد و گفت: مسیر ما این است،عجله کن برویم. چیزی نرفته بودیم که نسیم روح بخشی وزیدن گرفت و هوای معطر و نسیم لطیفی را استشمام کردم. 🌷صورت زیبای نیک را که شاد و خندان بود جلوی صورتم دیدم و با تعجب گفتم: چه شده که اینگونه مرا نگاه میکنی؟ نیک با شادی گفت: این بوی خوش بهشت است که از سوی وادی السلام وزیدن گرفته💥 و نشان از این است که به مقصد نزدیک شده ایم و من باید بروم. ناگهان خنده از صورتم محو شد و با اضطراب پرسیدم کجا بروی؟ مگر قرار نیست من و تو با هم باشیم؟؟ نیک لبخندزنان گفت: چرا ترسیدی؟ قرار نیست از هم جدا شویم بلکه من باید زودتر از تو بروم و دار السلام را که برایت در نظر گرفته اند آماده سازم. با خوشحالی پرسیدم: دارالسلام کجاست؟ نیک گفت: هر مومنی در دار السلام جایگاهی دارد که خانه ی امن و اسایشگاه اوست و آن منزل همان دارالسلام است. از شادی وجودم لبریز شد. لبخند زنان گفتم: من چه کنم؟ صبر کنم تا برگردی؟ نیک همان طور که به راه افتاده بود گفت: تو آهسته به راهت ادمه بده وقتی نزدیک دروازه رسیدی مرا خواهی دید. نیک به سرعت دور شد و من آرام به راهم ادامه دادم تا اینکه کم کم دروازه های وادی السلام مشخص شد. سرعتم را بیشتر کردم.صبرم را از دست دادم و شروع به دویدن کردم. ناگهان گروهی از ملائکه را دیدم که پرواز کنان به پیشوازم آمدند. ❄️به احترام آنها ایستادم. همگی بالای سرم قرار گرفتند و گفتند: سلام بر تو ای بنده ی خوب خدا،بهشت و راحتی بر تو مبارک باد. 🌻من در جواب گفتم: خدا را سپاس که مرا از نعمت بهشت بی بهره نکرد.فرشتگان خداحافظی کردند و رفتند . 🌳من هم با سرعت بیشتری به راهم ادامه دادم تا سر انجام به دروازه ی دار السلام رسیدم... 🔶وقتی چشمم به درون وادی السلام افتاد؛ ناخوداگاه از حرکت ایستادم و غرق دیدن آن منظره ی باورنکردنی شدم... نمیدانم چه مدتی در آن حال بودم که ناگهان دستی به شانه ام خورد. رویم را برگرداندم نیک را دیدم که لبخند زنان به من نگاه میکرد. 💟 از اینکه او را دوباره کنار خودم میدیدم خوشحال و ذوق زده شدم و او را در آغوش کشیدم. ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌در‌عالم‌برزخ! #قسمت‌سی‌ام نیک گفت:بهشتی که روز قیامت برپا خواهد شد شامل هشت دروازه ه
نیک گفت: گروهی از مومنین به استقبالت آمده اند. از نیک جدا شدم و گروهی از مومنین را دیدم با صورتهای خندان کناری ایستاده بودند.وقتی به انها رسیدم همگی سلام کردند و خوش آمد گفتند. من هم تک تکشان را در آغوش کشیدم و تشکر کردم. ❄️بعد از آن ،یکی از مومنین حال برادرش را پرسید، گفتم : هنوز در مزرعه ی دنیا مشغول کشت اعمالش است. ⚡️دیگری از فلان شخص سوال کرد،گفتم : او سالها قبل از آمدن من به عالم برزخ،دنیارا ترک گفته بود. شخص سوال کننده سرش را بزیر انداخت و گفت:خدا به فریادش برسد. گفتم چرا چی شده؟ گفت: آخر او هنوز به اینجا نیامده است. ☄فهمیدم که آن شخص یا در راه گرفتار شده یا در وادی العذاب است... 🍃پس از ان مومنی جلو آمد و از احوال یکی از ستمکاران🔥 پرسید،گفتم او هنوز زنده است و مشغول ظلم و ستم به مردم... مومن گفت : نگران نباش. خداوند از روی خیر و مصلحت به کافران و ظالمان طول عمر نمیدهد بلکه با این کار زمینه ی گناه بیشتر را برایشان فراهم میکند تا بعد از مرگ عذاب دردناکش را به انها بچشاند... 🌸در این هنگام مراسم استقبال تمام شد و آنها آماده ی رفتن شدند. من که به آنها انس گرفته بودم دوست نداشتم از ایشان جدا شوم ولی نیک گفت: نگران نباش،باز آنها را و حتی سایر مومنان را ملاقات خواهی کرد. 🍀 چون اینجا مومنین با هم دیدار میکنند اما مدت و زمان این دیدار بستگی به مقام و درجه ی هریک از آنها دارد. 🌸سپس دستم را گرفت و گفت: بیا برویم که خانه ات را برایت آماده کرده ام... ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌درعالم‌برزخ #قسمت‌سی‌ویکم نیک گفت: گروهی از مومنین به استقبالت آمده اند. از نیک جدا
کوثر برزخی ✨ندبه های انتظار✨ پس از مدتی به نهر زیبا و خیره کننده ای رسیدیم که هرگز در تصور و خیال انسان مادی نمیگنجید. از یک طرف نهر آب سفید و در طرف دیگر شیری جریان داشت که از برف سفیدتر بود و در میان این دو شرابی روان بود که از سرخی مانند یاقوت♦️ و در لطافت بی نظیر بود.. نگاهی به بالا و پایین نهر انداختم،نه آغازی داشت و نه پایانی... با درختان و گلبوته های فراوانی که در اطراف نهر به چشم میخوردند،منظره ای شگفت انگیز به وجود آمده بود.. نیک گفت: این نهر با برکت*کوثر* است که از چشمه های آن در قرآن یاد شده است و در تمام وادی السلام جریان دارد، اما در هر منطقه ای از زیبایی و طعم مخصوصی برخوردار است. هرچه مقام مومن بالاتر باشد محل اسکانش بهتر و حوض کوثر آنجا زیباتر است. سپس نگاهی به بالای نهر انداخت و گفت: وقتی این نهر از دشت شهدا میگذرد چنان زیبا و با طراوت است که هرکسی قدرت دیدن و چشیدن 💫آن را ندارد. با تعجب گفتم: پس اگر این طور است وقتی از دشت امامان میگذرد چگونه است؟ نیک نگاهی به من انداخت و گفت: چه میگویی؟ آنها احتیاجی به این نهر ندارند.اگر طعم و طراوت و لذتی در این نهر است از وجود بابرکت امامان و پیامبران الهی💖 است. سرچشمه های این نهر همان جا هستند. سپس نگاهی به من انداخت و گفت: دوست داری از این نهر بنوشی؟ با هیجان گفتم: البته که میخواهم! نیک لبخندی زد و گفت: پس عجله کن به محل خودت برسی چون کوثر آنجا از اینجا خیلی لذیذتر است. با سرعت رفتیم تا به محل خودم رسیدیم. نیک گفت: اینجا دارالسلام توست،حالا هرچقدر میخواهی بنوش و خوش باش. 🌿در فکر این بودم که چگونه بنوشم که نیک به درختی اشاره کرد و گفت: از این حوریه ای که روی درخت نشسته بخواه تا تورا سیراب کند. نگاهی به درختها انداختم،بالای هر درختی حوریه ای در کمال زیبایی جامی زیبا و ظریف در دست داشت و در کمال دلبری قصد سیراب کردن من را داشتند. یکی از آنها با هزاران ناز و ادب و احترام جامی از کوثر به دستم داد و من نوشیدم. وقتی قطره ای نوشیدم چنان سرمست شدم که دیگر هیچ رنجی از سفر به تنم باقی نماند. ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
💠﷽💠 ❇️ «هرچيز كه مى شود سرانجام مى گيرد» كُلُّ مَعْدُود مُنْقَض ✅اين اشاره به قانون كلى فلسفى است كه هرچيز تحت عدد در آيد است و هرچه محدود است است و از آنجا كه عمر انسان ها تحت عدد قرار مى گيرند. ❇️«و آنچه مورد است سرانجام فرا مى رسد» وَكُلُّ مُتَوَقَّع آت ✅ منظور از «متوقَّع» امورى است كه به طور قطع مى دانيم در آينده رخ مى دهد; مانند و پايان زندگى و قيام و... 📚 حکمت ۷۵ 💠💠🔰🔰💠💠 🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌درعالم‌برزخ #قسمت‌سی‌و‌دوم کوثر برزخی ✨ندبه های انتظار✨ پس از مدتی به نهر زیبا و خ
کوثر برزخی ✨ندبه های انتظار✨ 🔵دیدار با خانواده در این لحظه به یاد خانواده ام افتادم و گفتم،کاش میشد سری به دنیا بزنم و خانواده ام را از خواب غفلت بیدار کنم و به آنها بگویم مرگ یعنی راحتی و رهایی از تمام دردهای عالم. اگر بدانند اینجا برای مومن چقدر زیباست دیگر هیچ تلخی نسبت به مرگ در دل نخواهند داشت. نیک گفت: اگر بخوای اخبار اینجا را به آنها بگویی این کار ممنوع است.. ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فشار قبر که بعد از مرگ اتفاق می افتد چگونه است و در کجاست؟ استاد محمدی ✔کانال برزخ تا قیامت 🔘 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌درعالم‌برزخ #قسمت‌سی‌وسوم کوثر برزخی ✨ندبه های انتظار✨ 🔵دیدار با خانواده در این
اما میتوانی سری به انها بزنی. 🔘هر یک از اهالی برزخ اجازه دارند به صورت پرنده های لطیف در ایند و به اهل خود سرکشی کنند . اما مدت دیدار متناسب با لیاقت آنهاست، بعضی هر جمعه بعضی هرماه و بعضی هر سال... حالا اماده شو که تو در این لحظه میتوانی به دیدار آنها بروی... . ⚫️تاریکی شب دنیا را سیاه پوش کرده بود،روی دیواری نشستم و خانواده ام را زیر نظر گرفتم. همسرم مشغول کارهای خانه بود و بچه هایم مشغول انجام تکالیفشان...سری به نزدیکان دیگرم نیز زدم و از اینکه هیچ کدام را مشغول انجام گناهی ندیدم خوشحال شدم و چون دیگر طاقت ماندن در دنیا را نداشتم به خانه ام در دار السلام برگشتم. . ✅مدتها بود که زندگی باصفای خود را در دارالسلام ادامه میدادم و هر از گاهی از هدایای فرزندان و دوستانم بهره مند میشدم. هدایای آنها که عموما شامل دعا و استغفار و صلوات بود مرتب به من میرسید و مرا چون غریقی که نجات یافته باشد،خوشحال میکرد. 🍃هرکس بر سر مزارم حاضر میشد خوشحال میشدم و با او انس میگرفتم. حتی یک فاتحه آنها برای من از تمام دنیا خوشحال کننده تر بود ولی میدانم که زندگان این حقیقت را درک نخواهند کرد.. ✍ادامه دارد... ⚜⚜❇️❇️⚜⚜ 🆔 @barzakhe
سلامتکده نون و نمک
#سرگذشت‌ارواح‌درعالم‌برزخ #قسمت‌سی‌وچهارم اما میتوانی سری به انها بزنی. 🔘هر یک از اهالی برزخ اجازه
‌‼️ ‼️ 🔷بعدها یکی از کسانی که مدتی تحت حکومت حضرت مهدی عج 🌼زندگی کرده بود و به ما ملحق شد برای ما اینگونه تعریف کرد: ✅یکی از برنامه های حضرت انتقام گرفتن از ظالمانی بود که از دنیا رفته بودند،آنها را به دنیا برمیگرداند و به انتقام دنیایی نیز می رساند. 🔆همانگونه که یک عده از خوبان نیز به دنیا برگشتند تا از لذت یاری حضرت مهدی عج و زندگی بسیار زیبا تحت حکومت آن حضرت برخوردار شوند. 🌀من خود جنازه ی دوتن از برزخیان🔥 را دیدم که به دار اویخته شده بودند و سپس زنده شدند تا جنایاتشان را شرح دهند. در انتها در حالیکه زار زار گریه میکردند به گناه خویش اعتراف کردند و به کیفر اعمالشان رسیدند..☄ 🌟پس از نابودی دشمنان حضرت دستور سازندگی فراگیر در جهان را صادر کردند. 🌏 زمین و آسمان هم ذخایر و نعمتهای خود را برای بالندگی دولت حضرت اشکار ساختند و همه جا را نسیم عدالت و برابری گرفت و مردم در بالاترین نعمتها و آسایش ها زندگی را ادامه دادند. ✨بعد از ظهور حضرت و در دوران حکومتش،دروازه های وادی السلام مرتب پذیرای مومنان سعادتمندی بود که به واسطه ی زندگی تحت حکومت حضرت مهدی عج ⚡️ و از بین رفتن شر و بدی،صراط برزخ یعنی برهوت را در مدت بسیار اندکی میپیمودند. 🌕حکومتی که نور هدایتش تا آخرین روز عمر دنیا تابنده بود تا اینکه خداوند فرمان داد بساط زندگی بشر را از روی زمین برچینند... ⚫️صور مرگ و آن روز فرا رسید! روزی که هزاران نفر به یکباره از دنیا کوچ کردند...یکی از آنان که در حلقه ی ما حضور داشت اینگونه تعریف میکرد. 🔰🔰💠💠🔰🔰 🆔 @barzakhe
🔔اندوه سرمایه داران 🔴 بزرگ ترین حسرت ها در روز ، حسرت خوردن مردی است كه را به گناه گرد آورد، و آن را شخصی به ارث ببرد كه در اطاعت خدای سبحان بخشش كند، و با آن وارد بهشت شود، و گرد آوردنده اولی وارد جهنم گردد. 😳 📚 حکمت429 💠💠🔰🔰💠💠 🆔 @barzakhe
--------------- ✿﷽✿ ------------- «رهبر جامعه بايد با مردم به راستی سخن گويد و پراکندگی مردم را به وحدت تبديل، و انديشه خود را برای پذيرفتن حق، آماده گرداند. پيشوای شما چنان واقعيّت ها را برای شما شکافت، چونان شکافتن مهره های ظريف، و حقيقت را از باطل چون شيره درختی که از بدنه آن خارج شود، بيرون کشيد.»۱ 🔻رهبر معظم انقلاب بیاناتی درباره مسائل پیش آمده پس از اجرای طرح مدیریت مصرف سوخت در درس خارج فقه ایراد فرمودند، مهمترین سرفصل هایی که دربیانات مقام معظم رهبری می توان به آن اشاره کرد: ۱-اهمیت پایبندی به اصل وحدت در جامعه اسلامی ۲-ضرورت دشمن شناسی ۳-حقوق متقابل مردم و دولت ۴-لزوم اهمیت امنیت در جامعه اسلامی به جهت اهمیت فرمایشات ایشان با تتبع در نهج البلاغه این چهار اصل را از کلام امیرالمومنین استخراج کردیم،به این امید که این کتاب شریف که راهگشای مشکلات امروز همه جهان است بیشترمورد توجه قرار گیرد 🔸°❀°🔸°❀°🔸°❀°🔸°❀°🔸 ۳-حقوق متقابل مردم و دولت ✅مسئولین هم دقت کنند،مواطبت کنند،هرچه ممکن است از مشکلات این کار کم کنند. «در ميان حقوق الهی، بزرگ ترين حق، حقِّ رهبر بر مردم و حقِّ مردم بر رهبر است؛ حقِّ واجبی که خدای سبحان بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پايداریِ پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد. پس رعيّت اصلاح نمی شود جز آن که زمامداران اصلاح گردند و زمامداران اصلاح نمی شوند، جز با درستکاری رعيّت. و آنگاه که مردم حقِّ رهبری را اداء کنند، و زمامدار حقِّ مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يابد، و راه های دين پديدار و نشانه های عدالت برقرار، و سنّت پيامبر(صلی الله علیه و آله) پايدار گردد. پس، روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت اميدوار و دشمن در آرزوهايش مأيوس می گردد. امّا اگر مردم بر حکومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم کند، وحدت کلمه از بين می رود، نشانه های ستم آشکار، و نيرنگ بازی در دين فراوان می گردد، و راه گسترده سنّت پيامبر(صلی الله علیه و آله) متروک، هواپرستی فراوان، احکام دين تعطيل، و بيماری های دل فراوان شود. مردم از اينکه حقّ بزرگی فراموش می شود، يا باطل خطرناکی در جامعه رواج می يابد، احساس نگرانی نمی کنند! پس در آن زمان نيکان خوار، و بَدان قدرتمند می شوند، و کيفر الهی بر بندگان، بزرگ و دردناک خواهد بود. پس بر شماست که يکديگر را نصيحت کنيد و نيکو همکاری نماييد.» ۴-لزوم اهمیت امنیت در جامعه اسلامی ✅نا امنی بزرگترین مصیبت برای هر کشوری است،برای هر جامعه ای است اینها قصدشان این است. «پس آنگاه که در زندگی گذشتگان مطالعه و انديشه می کنيد، عهده دار چيزی باشيد که عامل عزّت آنان بود، و دشمنان را از سر راهشان برداشت، و سلامت و عافيت زندگی آنان را فراهم کرد، و نعمت های فراوان را در اختيارشان گذاشت، و کرامت و شخصيّت به آنان بخشيد، که از تفرقه و جدايی اجتناب کردند، و بر وحدت و همدلی همّت گماشتند، و يکديگر را به وحدت وا داشته، به آن سفارش کردند. و از کارهايی که پشت آنها را شکست، و قدرت آنها را در هم کوبيد، چون کينه توزی با يکديگر، پر کردن دل ها از بُخل و حسد، به يکديگر پشت کردن و از هم بريدن، و دست از ياری هم کشيدن، بپرهيزيد.» ، 📚خطبه۲۱۶ 📚خطبه۱۹۲ @nahjolbalagheiha
هدایت شده از  روح الله✌
AUD-20191204-WA0072.mp3
12.97M
🔻افشاگری پشت پرده نقش مستقیم وزیر ارتباطات در ساماندهی به فضای مجازی ( تلگرام و اینستگرام و واتس آپ و waze) در اغتشاشات اخیر ❌ اخراج آذری جهرمی از جلسه شورای عالی امنیت ملی توسط آیت الله رئیسی و سردار سلامی 🎙 (متخصص فضای مجازی) 👂این چند دقیقه رو دقیق گوش بدید و برای موثرین ارسال کنید . 🆔 @r_sani313👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◽️ 📛😳📃😢📛 ... و من مُردم. 😢 گویا مرا نمی‌بینند و صدای مرا نمی‌شنوند و دانستم که آنها از من دورند و من نظر آشنایی و دوستی به آن جنازه دارم، خصوص بشره (پوست بدن) پهلوی چپ او را که برهنه بود و چشم‌های خود را به آنجا دوخته بودم. جنازه را بعد از غسل و دیگر کارها به طرف قبرستان بردند. من هم جزء مشایعین (تشییع کنندگان) رفتم و در میان آنها بعضی از جانوران وحشی و درندگان از هر قبیل می‌دیدم که از آنها وحشت داشتم ولی دیگران وحشت نداشتند و آنها نیز اذیتی نداشتند. گویا اهلی و به آنها مأنوس بودند. و جنازه را سرازیر گور نمودند و من در گور ایستاده و تماشا می‌کردم. و در آن حال مرا ترس و وحشت گرفته بود بویژه هنگامی که دیدم در گور🦎 جانورهایی پیدا شدند🦂و به جنازه حمله‌ور گردیدند و آن مردی که در گور جنازه را خوابانید، متعرّض آن جانورها نشد. گویا آنها را نمی‌دید و از گور بیرون شد. و من از جهت علاقمندی به آن جنازه داخل گور شدم، برای بیرون نمودن آن جانوران؛ ولی آنها زیاد بودند و بر من غلبه داشتند و دیگر آنکه مرا چنان ترس گرفته بود که تمام اعضای بدن می‌لرزید و از مردم دادرسی خواستم، کسی به دادم نرسید و مشغول کار خود بودند. گویا هنگامه میان گور را نمی‌دیدند.😵 ناگهان اشخاص دیگری در گور پیدا شدند که آنها کمک نموده آن جانوران فرار نمودند. خواستم از آنها بپرسم که آنها کیانند؟ گفتند: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ؛ همانا حسنات و اعمال نیک، سیّئات و بدکاریها را از بین می‌برد / سوره هود، 114» و ناپدید شدند. پس از فراغت از این هنگامه، ملتفت شدم که مردم سرِ گور را پوشانیده‌اند و من را در میان گور تنگ و تاریک ترک کرده‌اند.😞 و می‌بینم آنها را که رو به خانه‌هایشان می‌روند، حتی خویشان و دوستان و زن و بچه خودم که شب و روز در صدد آسایش آنها بودم. از بیوفایی آنان بسی اندوهناک شدم و از خوف و وحشت گور و تنهایی، نزدیک بود دلم بترکد.😖 ادامه دارد....👇👇 💀🔥🔥👹🔥🔥💀 🆔 @barzakhe
▫️ غرب 📛😳📃😢📛 🙁با حال غربت و وحشت فوق العاده و یأس از غیر خدا در بالاسر جنازه نشستم. کم کم دیدم قبر می‌لرزد و از دیوارها و سقف لحد خاک می‌ریزد و بخصوص از پایین پای قبر که بسیار تلاطم دارد 😲مثل این‌که جانوری آن‌جا را می‌خواهد بشکافد و داخل قبر شود و بالآخره آنجا شکافته شد، دیدم دو نفر با صورتی موحش و هیکل مهیب داخل قبر شدند، مثل دیوهای قوی هیکل 😳 و از دهان و دو سوراخ بینی‌هایشان دود و شعله آتش بیرون می‌رود و گرزهای آهنین که با آتش سرخ شده بود که برق‌های آتش از آنها جستن می‌کرد، در دست داشتند و به صدای رعدآسا که گویا زمین و زمان را به لرزه درآورد از جنازه پرسش نمودند که: «مَن رَبُّک؟ ؛ خدای تو کیست؟» و من از ترس و وحشت، نه دل داشتم و نه زبان. فکر کردم که جنازه بی‌روح جواب این‌ها را نخواهد داد و یقین است که با این گرزها خواهند زد تا قبر پر از آتش شود و با آن وحشتِ وصف ناشدنی، این آتش سوزان هم سربار خواهد شد؛ پس بهتر این است که من جواب گویم. توجه نمودم به سوی حق و چاره سازِ بیچارگان و کارسازِ درماندگان، و در دل متوسل شدم به علی ابن ابی‌طالب (ع) چون او را به خوبی می‌شناختم و دادرس درماندگان فهمیده بودم و دوست داشتم او را، و قدرت و توانایی او را در همه عوالم و منازل نافذ می‌دانستم [یعنی معتقد بودم در همه‌ی عالم‌ها و منزل‌گاهها قدرت و نفوذ دارد] و این یکی از نعمت‌ها و چاره‌سازی‌های خداوند بود که در همچو موقع وحشت و خطرناکی که آدمی از هوش بیگانه می‌شود «وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری‏ وَ ما هُمْ بِسُکاری ؛ و مردم را (از وحشت آن روز) بی‌خود و مست بنگری در صورتی که مست نیستند/ سوره حج:2» آن وسیله‌ی بزرگ را به یاد آدمی می‌آورد و به مجرّد این خطور و الهام [همین که این فکر به ذهن و خاطرم گذشت] ، قلبم قوّت گرفت و زبانم باز شد و چون سکوت و لاجوابیِ (جواب ندادن) من به طول انجامیده بود، آن دو سائل (سؤال کننده) به غیظ به شدت وصف ناشدنی دوباره سؤال نمودند که: «خدا و معبود تو کیست؟»، به صوت و هیبتی که صد درجه از اولی سخت‌تر و شدیدتر بود و از شدت غیظ صورتشان سیاه و از چشم‌هایشان برقِ آتش شعله می‌زد و گرزها بالا رفت و مهیّای (آماده) زدن شدند.😱😳 من اول نترسیدم و به صدای ضعیف جواب گفتم که: معبود من خدای یگانه بی‌همتاست. 🔘 «هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ. هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِکُونَ؛ اوست خدایى که جز او معبودى شایسته پرستش نیست و به نهان و آشکار جهان داناست. اوست که گسترده مهر و مهربان است. اوست خدایى که جز او معبودى شایسته پرستش نیست؛ همان فرمانروایى که تدبیر امور بندگان در اختیار اوست و در کمال پاکى و طهارت است. با بندگانش برخوردى سالم و درست دارد. ایمنى بخش، برترى چیره، شکست ناپذیر، جبران کننده کاستى‌ها و بزرگ‌منش و باعظمت است. منزّه است خدا از این که به او شرک ورزند. / سوره حشر، 22و23» ✨این آیه شریفه را که در دنیا در تعقیب نماز صبح [به آن] مداومت داشتم، محض اظهار فضل برای آنها خواندم که خیال نکنند بنی‌آدم فضلی و کمالی ندارد چنانکه روز اول بر خلقت بنی‌آدم اعتراض نمودند که غیر از فساد و خونریزی چیزی در آن‌ها نیست. و بالجمله پس از تلاوت آیه شریفه در جواب آن‌ها، دیدم غضب آنها شکست و گرفتگی صورتشان فرو نشست حتی یکی به دیگری گفت معلوم می‌شود که این از علمای اسلام است و بعد از این به‌طور نزاکت از او سؤال شود.😍 💀🔥🔥👹🔥🔥💀 🆔 @barzakhe
▫️ غرب 📛😳📃😢📛 🙁با حال غربت و وحشت فوق العاده و یأس از غیر خدا در بالاسر جنازه نشستم. کم کم دیدم قبر می‌لرزد و از دیوارها و سقف لحد خاک می‌ریزد و بخصوص از پایین پای قبر که بسیار تلاطم دارد 😲مثل این‌که جانوری آن‌جا را می‌خواهد بشکافد و داخل قبر شود و بالآخره آنجا شکافته شد، دیدم دو نفر با صورتی موحش و هیکل مهیب داخل قبر شدند، مثل دیوهای قوی هیکل 😳 و از دهان و دو سوراخ بینی‌هایشان دود و شعله آتش بیرون می‌رود و گرزهای آهنین که با آتش سرخ شده بود که برق‌های آتش از آنها جستن می‌کرد، در دست داشتند و به صدای رعدآسا که گویا زمین و زمان را به لرزه درآورد از جنازه پرسش نمودند که: «مَن رَبُّک؟ ؛ خدای تو کیست؟» و من از ترس و وحشت، نه دل داشتم و نه زبان. فکر کردم که جنازه بی‌روح جواب این‌ها را نخواهد داد و یقین است که با این گرزها خواهند زد تا قبر پر از آتش شود و با آن وحشتِ وصف ناشدنی، این آتش سوزان هم سربار خواهد شد؛ پس بهتر این است که من جواب گویم. توجه نمودم به سوی حق و چاره سازِ بیچارگان و کارسازِ درماندگان، و در دل متوسل شدم به علی ابن ابی‌طالب (ع) چون او را به خوبی می‌شناختم و دادرس درماندگان فهمیده بودم و دوست داشتم او را، و قدرت و توانایی او را در همه عوالم و منازل نافذ می‌دانستم [یعنی معتقد بودم در همه‌ی عالم‌ها و منزل‌گاهها قدرت و نفوذ دارد] و این یکی از نعمت‌ها و چاره‌سازی‌های خداوند بود که در همچو موقع وحشت و خطرناکی که آدمی از هوش بیگانه می‌شود «وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری‏ وَ ما هُمْ بِسُکاری ؛ و مردم را (از وحشت آن روز) بی‌خود و مست بنگری در صورتی که مست نیستند/ سوره حج:2» آن وسیله‌ی بزرگ را به یاد آدمی می‌آورد و به مجرّد این خطور و الهام [همین که این فکر به ذهن و خاطرم گذشت] ، قلبم قوّت گرفت و زبانم باز شد و چون سکوت و لاجوابیِ (جواب ندادن) من به طول انجامیده بود، آن دو سائل (سؤال کننده) به غیظ به شدت وصف ناشدنی دوباره سؤال نمودند که: «خدا و معبود تو کیست؟»، به صوت و هیبتی که صد درجه از اولی سخت‌تر و شدیدتر بود و از شدت غیظ صورتشان سیاه و از چشم‌هایشان برقِ آتش شعله می‌زد و گرزها بالا رفت و مهیّای (آماده) زدن شدند.😱😳 من اول نترسیدم و به صدای ضعیف جواب گفتم که: معبود من خدای یگانه بی‌همتاست. 🔘 «هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ. هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِکُونَ؛ اوست خدایى که جز او معبودى شایسته پرستش نیست و به نهان و آشکار جهان داناست. اوست که گسترده مهر و مهربان است. اوست خدایى که جز او معبودى شایسته پرستش نیست؛ همان فرمانروایى که تدبیر امور بندگان در اختیار اوست و در کمال پاکى و طهارت است. با بندگانش برخوردى سالم و درست دارد. ایمنى بخش، برترى چیره، شکست ناپذیر، جبران کننده کاستى‌ها و بزرگ‌منش و باعظمت است. منزّه است خدا از این که به او شرک ورزند. / سوره حشر، 22و23» ✨این آیه شریفه را که در دنیا در تعقیب نماز صبح [به آن] مداومت داشتم، محض اظهار فضل برای آنها خواندم که خیال نکنند بنی‌آدم فضلی و کمالی ندارد چنانکه روز اول بر خلقت بنی‌آدم اعتراض نمودند که غیر از فساد و خونریزی چیزی در آن‌ها نیست. و بالجمله پس از تلاوت آیه شریفه در جواب آن‌ها، دیدم غضب آنها شکست و گرفتگی صورتشان فرو نشست حتی یکی به دیگری گفت معلوم می‌شود که این از علمای اسلام است و بعد از این به‌طور نزاکت از او سؤال شود.😍 ادامه دارد... 💀🔥🔥👹🔥🔥💀 🆔 @barzakhe
📕 📝 آقانجفی 📛😳📃😢📛 ... ولی آن دیگری گفت چون مناط (معیار) رفتار ما با این شخص، جواب سؤال آخری است و آن هنوز معلوم نیست، ما باید به مأموریت خود عمل نموده، وظایف خود را انجام دهیم و این هرکه باشد عناوین و اعتبارات در نظر ما اعتباری ندارد. پس سؤال نمودند: «مَن نَبیُّک؟» یعنی پیغمبر تو کیست؟ و در این هنگام طپش قلب من کمتر و زبانم بازتر و صدایم کلفت‌تر گردیده بود، جواب دادم: نَبيّي رسولُ الله الی الناسِ کافّة محمدُ بن عبدالله خاتمُ النبیین و سیدُ المُرسَلین صَلّی الله علیه و آله (پیغمبرم، فرستاده‌ی خدا به سوی همه مردم محمد بن عبدالله خاتم پیامبران و سروَر رسولان است درود خدا بر او و برخاندان او) در این هنگام غیظ و غضبشان بالکلیة (به‌طور کامل) رفت و صورتشان روشن گردید و از من هم آن ترس و وحشت رفت.☺️ پس سؤال نمودند از کتاب و قبله و امام و خلیفه رسول الله. جواب دادم: کِتابي قرآنٌ کریمٌ و قَد نزّل مِن رَبٍّ رَحیمٍ عَلَی نَبيّ حَکیمٍ. (کتاب من قرآن کریم است که از سوی پروردگار مهرگستر بر پیامبر حکیم نازل شده) و قِبلَتِي کَعبة وَالمَسجدُ الحَرام (و قبله‌ام کعبه و مسجدالحرام است) «وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ؛ و هر کجا بودید، روی بدان جانب کنید. /بقره،150» اَلمَسجدُ الحَرام ظاهراً، و باطناً الحقّ المتعال. (مسجد الحرام قبله ظاهری من است و قبله‌ی باطنی‌ام، حق متعال است) «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛ من با ایمان خالص روی به سوی خدایی آوردم که آفریننده‌ی آسمانها و زمین است و من هرگز از مشرکان نیستم. /انعام،79» و اَئمّتي وخُلفاءِ نَبيّي اِثنَی عَشَر اِمَاماً اَوّلُهُم عَلي ابن اَبی‌طالب َو آخَرُهُم حُجَّة ابن الحَسَن صَاحِبِ العَصرِ وَ الزَّمان مُفتَرِضُوا الطّاعَة وَ مَعصُومُون مِنَ الخَطَأ وَ الزَّلَل، شُهَداءُ دَارِالفَنَاء و شُفَعَاءُ دَارالبَقَاء. (و امامان من و جانشینان پیغمبر من، دوازده امامند، اول آنها علی بن ابی‌طالب و آخرشان حجت بن الحسن صاحب العصر و الزمان است که اطاعت همگی‌شان واجب بوده و از گناه و خطا پاک و منزّه هستند، آنها در دنیا گواه اعمال ما و در آخرت شفیع و واسطه‌ی مغفرت و بخشایش پروردگارند.) و یک یک اسامی و نسب و حسب آن بزرگواران را برای آنها شرح دادم.👌 گفتند: این همه طول و تفصیل لازم نبود، جواب هر کلمه، یک کلمه است. گفتم برای شما از این مفصل‌تر لازم است، زیرا که درباره ما از اول بدگمان بودید و بر خلقت ما اعتراض نمودید، با اینکه بر فعل حکیم (کار خدای دارای حکمت) نمی‌بایست اعتراض نمود. و از آن روزی که اعتراض شما را فهمیدم، از شما دقّ دلی پیدا کردم. حتی آن‌که متعهد شدم که اگر مجالی بیابم، از شما سؤالاتی بنمایم و چون و چرایی دراندازم، ولی حیف که با این گرفتاری و مضیقه (تنگنا) مجالی برایم نمانده. با لب دمساز خود گر جفتمی - همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی 🤔و سکوت نمودم و منتظر بودم که چه سؤالی بعد از این می‌کنند. دیدم سؤالی نکردند فقط پرسیدند: این جواب‌ها را از کجا می‌گویی و از که آموختی؟ و از این سؤال به فکر فرو رفتم که ادّله و براهینی که در دارِ (سرای) غفلت و جهالت و خطا و سهو مرتّب نموده بودم، از کجا سهو و خطایی در مادّه (اصل) و یا در صورت (نوع) و یا در شرایط اِنتاج (نتیجه گرفتن) آن روی نداده باشد؟ و از کجا که [قیاس] عَقیم (بی‌ثمر و بی‌نتیجه) را مُنتِج (نتیجه‌بخش) خیال نکرده باشیم و از کجا که آنها به موازین منطقی درست دربیاید و از کجا که آن موازین، موازین واقعی باشد و خود ارسطو که مُقَنّن(قانون‌گذار) آن موازین است، به خطا نرفته باشد؟ ادامه دارد... 💀🔥🔥👹🔥🔥💀 🆔 @barzakhe
📛😳📃😢📛 📄 📙 چه بسا که در همان عالم ملتفت به بعضی لغزشها شویم. علاوه بر این، بر فرض صحت و درستی، آن براهین فقط و فقط در آن عالم که خانه کورقی و نادانی است محل حاجت هستند چه آنها حکم عصا را دارند و شخص کور در مواضع تاریک و ظلمتکده ها محتاج به این عصا است ولی در این عالم که واقعیات به درجه ای روشن و چشمها تیزتر، جای عصا نخواهد بو د، پس اینها چه از من می‌خواهند؟ 🤔 خدایا من تازه مولود این جهانم و اصطلاح اهل آن نیاموخته ام به حق علی بن ابیطالب مددی کن!🙏 من در این فکر و مناجات بودم که ناگهان نعره آنها همچون صاعقه بلند شد که بگو آنچه گفتی از کجا گفتی؟😵 نظر کردم که چشمی نبیند، چنان صورت خشمگین، چشمها برگشته و سرخ شده همچون شعله آتش، و صورت سیاه شده و دهان باز همچون دهان شتر و دندانهای بلند زرد، 👹 گرزها را بلند نموده مهیای زدن هستند و من از شدت وحشت و اضطراب از هوش بیگانه شدم و در آن حال کانه ملهم شدم و به صورت ضعیفی جواب دادم در حالی که از ترس چشمم را خوابانده بودم ذلک امر هدانی الله الیه (آنچه خداوند مرا به ان هدایت فرمود)😦 و از آنها شنیدم که گفتند نم نومه العروس( بخواب به آن خوابی که نعمتش پایانی ندارد ) و رفتند و من با همان حال گویا به خواب رفتم و یا بیهوش بودم ولی حس کردم که از آن اضطراب راحت شدم. پس از مدتی که به حال آمدم و چشم باز نمودم خود را در حجره مفروش دیدم و جوان خوش رو و خوش مو و خوشبویی را که سر مرا به زانو نهاده و منتظر به حال آمدن من است و من برای تأدب و تواضع برخاستم به آن سلام نمودم او هم تبسمی نموده برخاسته و جواب سلام داده و با من معانقه(دست درگردنم انداخت) و مهربانی نموده و گفت بنشین که من نه پیغمبرم و نه امام و نه ملک بلکه حبیب و رفیق تو هستم.😍 پرسیدم شما که هستید و اسم توچیست؟.... ✅ادامه دارد.... 🆔 @barzakhe 💀🔥🔥👹🔥🔥💀